زندگینامه ادوارد گوردن کریگ
دوشنبه 16 خرداد 1390 6:23 PM
ادوارد گوردن کریگ
”ادوارد گوردن” کریک در خانودهای چشم به جهان گشود که اساسا اهل هنر بودند. پدرش “ادوارد ویلیام گودوین” ارشیتکت و مادرش “الن تری” بازیگر نقش اول زن کمپانی “ایروینگ” بود.
دلایل و اسناد معتبر نشان میدهند که او دوران کودکی خود را در محیطی رویایی و سرشار از لذت و شور کودکی سپری کرده است.
گرچه پدر و مادر خیلی زود از یکدیگر جدا شده بودند اما همین امر سبب میشود تا آلن تری به خاطر جبران کمبود محبت پدر به حد کافی ادوارد را لوس بار آورد و زمانی که به عشق اولیه و همیشگی خود یعنی بازیگری روی میاورد فرزند نازپروردهی خود را به حال خویش رها میکند.
کریگ به عنوان یک نوجوان، هرگز تحصیلات کلاسیک و مدوامی نداشت و همواره دوستان و آشنایانش در مقام معلم و استاد ، ایده و افکار او را پرورده و منسجم میکردند.
کریگ در هفده سالگی در جستوجوی مهارت و کار حرفهای خویش بود و پس از ازدواج آلن تری با ایرونیگ این حرکت طبیعی گرایش به پیشه مادر، یعنی بازیگری نقش اول نمایشهای ایروینگ بعدها فرصتی استثنایی برای او پیش آورد تا این حرفه را در حد اعلای مهارت، در آن کمپانی بیاموزد. و سرانجام جوانی، ذکاوت و جذابیتش موجب شد تا در ایروینگ، اجرای نقش اول و قهرمانهای خود را به او واگذارد.
هر چند ایفای نقش محبوب و مورد علاقهاش، هملت را تنها یک بار آن هم در کمپانی خود تجربه کرد. او در طول تمام دوران بازیگری، طراحی صحنه و کارگردانی، همواره از حمایتهای مالی و هنری بیدریغ مادر بهرهمند بود. این دلبستگی و علاقه به مادر تا زمانی که انگلستان را در سال ۱۹۰۵ ترک کرد، رشتهی اتصال او به خانواده و بستگانش بود.
انتقال از دنیای بازیگری به صحنهپردازی و کارگردانی به تدریج و قدم به قدم صورت گرفت. در واقع او به تدریج از قدرت فوقالعادهی رویاها و تصوراتش در بیان ایدههای نوین طراحی آگاهی یافت و در صدد عینیت بخشیدن به آن ها بر آمد.
شکلگیری آن ایدههای منحصر به فرد بعد از مهاجرت، و در خارج از انگلستان گرچه بیشتر به نظر، یک اتفاق ساده میآید تا یک نقشهی از پیش طراحی شده، اما او از موفقیتهای بحرانی و انتقادآمیزش در انگلستان بسیار لذت میبرد.
اگر چه با آن طراحیها و ایدههای فوق تصور، شهره خاص و عام شده بود ولی این نکته را نیز دریافت که همکاری با حرفهایها مبارزهی سخت میطلبد چرا که آنها با ابداعات او در زمینه طراحی صحنه و لباس نامأنوس و غریب بودند و علاوه بر آن، محصولات او از نظر گیشهای هنوز موفق و پولساز نبود و زمانی که به اروپا دعوت شد تا در برلین، صحنههایی برای” اتو برام” طراحی کند بیاراده در جریان نوعی آوارهگی افتاد. گرچه این تصمیم او برای زندگی کولیوار متاثر از عشق ایزادور دانکن رقصنده مشهور بود چرا که او نیز آوارهگی کولیگونهای را در زندگی پشت سر گذاشته بود.
سرانجام، نتیجهی سالهای فعالیت و مطالعات سخت در زمینه طراحی، تهیه و تحقیق منجر به انتشار کتاب هنر تئاتر در سال ۱۹۰۵ شد.کریگ ترجیح میداد تا ابداعات و نوآوریهای خود را در زمینهی تئاتر به صورت مکتوب ارئه دهد تا به صورت همکاری با دیگران، شیوهی ساختاری “The First Dialogue” به خوبی تسلط و چیرگی نگارندهی آن را در انجام پرسشهای کلیدی و ارائهی جوابهای مستدل نمایان میسازد. و از این رو میتوان گفت کریگ بهترین و قویترین نویسندهای است که توانسته این چنین پیام خود را در قالب الفاظ بیان، و به گونهای شیوا، به خواننده القا نماید.
در واقع او به عنوان طراح صحنه و کارگردان اطلاعات کافی دربارهی چگونگی برخورد متقابل افکار و عقاید دیگران و القای ایدههای نوین را در اختیار داشت و از آن به خوبی بهره میبرد. هنر تئاتر نه ایفای نقشی (acting) است و نه نمایشنامه(play)، نه صحنه(scene) است و نه رقص (dance).
در واقع ترکیب و چکیدهای از اینهاست. کنشی که جان و روح بازیگری است… کلماتی که تنه اصلی نمایش است… خط و رنگی که در قلب صحنهها جریان دارد… ریتمی که گوهر رقصندهگی است. بعد از ملاقات با “ایزادورا دانکن”، در بیان عقیده مشترکشان، این که ریتم و تئاتر همراه به تنهایی، قادر به فرم دادن به زیربنای هنر تئاتر است، راسختر شد. نتیجه آن هم خلق تصاویری حکاکی به نام scene بود که در آنها یک پیکره تنها در قالبی بود آبستره و در عملی دراماتیک بیحرکت بر جامانده بود.
خلق صحنههای بدیع و مبتکرانهی واقعی و نه ساختگی برابر بود با تلفیق تکنولوژی تئاتر با تحرک و جنب و جوش شخصیتها و داستان. کریگ ماحصل این فلسفه را به طور کامل در هملت۱۹۱۱ که در تئاتر هنر مسکو به روی صحنه رفت، اثبات کرد. با حمایتهای استانیسلاوسکی و بعضاً عناصر مبهم و ناشناخته، او قادر بود عقاید خود را برای ایجاد تئاتر متحرک و پیوسته که از برداشتها و ادراکات سمبولیک شکل گرفته بود تحقق بخشد.
”نمادگرایی” در این عصر تحرک جدیدی در مجموعهی آثار هنری رایج روسیه به وجود آورد.ویژگی منحصر به فرد این شیوه که درست نقطه مقابل شیوه رئالیستی در تئاتر بود ایجاد هیجان و تحرک احساسات، با هدق جدابیتبخشی بیشتر به صحنهها بود.
پس کریگ هملت را به عنوان تجربه نیمه عرفانی یک روح تنها در نقطهای تاریک، معرفی کرد. این نوع تولیدات نمایش به پوشش کهنه و قدیمی حرفهی صحنهپردازی رئالیستی آسیب جدی میرساند و قانون و مقررات شکسپیری را به باد انتقاد میگیرد.در این شیوه موفقیت هر نقش منوط به بازی خردمندانه و هنرپیشگان آن است و شیوهای کاملن آزاد و بیقید و شرط را در راه دستیابی به هدف متون نوشته شده فرا روی راه بازیگر قرار میدهد.
جای تامل است که کریگ در اوج شهرت و قدرت قادر به پیگیری و ادامه حمایت از این طرح و حرکت بدیع خود چنانکه از متون کتب فراوانی که دربارهی وی نگاشته شده بر میاید، دلایل زیادی برای خودداری او از کار وجود داشت. اما نکته غمانگیز آن است که او از آن به بعد از قبوال پیشنهادات بیشماری که برای صحنهپردازی نمایشهای گوناگون به وی شد امتناع ورزید تا از اتهام سازش یا همکاری در امان بماند.
کریگ هنرمندان معاصر و همدورهی خود را با شیوههای بدیع و غیرقابل تصور مبهوت کرد و صحنه تئاتر را به میدان مبارزه برای اثبات برتری افکار و عقایدش مبدل نمود. اوج خلاقیت او را میتوان در حکاکیهایش با محتوایی ژرف و عمیق دانست که توسط آنها بابی جدید بر روی دنیای صحنههای مرسوم تئاتر آن روز گشود. در صحنههای نمایش او هر رویداد فیالبداهه و پیشبینی نشدهای قابل انجام بود.
کریگ در هنر تئاتر، پیامبر زمان خود بود. حرکت فوق تصور و تکاندهندهی او در عرصهی هنر نمایش میرفت تأثیرات عمیق و بیشمار خود را در پیشبرد انقلابی عظیم در طول دوران حیات آن در قرن بیستم به جای بگذارد. کریگ گرچه بیشتر از ده سال از حیات هنریاش را به عنوان بازیگری ثابت در راه تئاتر وقف کرد، به مقتضای رشد در خانوادهای کاملن هنری و حرفهای، لاجرم میبایست در این رشته به درجات متعالیتری میرسید و این از او هنرمندی شایسته ساخت. تا آن زمان چهار عامل مؤثر در بنای هنر مشهود است که دو مورد در اثر مطالعات عمیق و دو مورد دیگر در برخورد مستقیم و تجربه توسط خود او به دست آمده است.
۱) تئاتر قرون وسطایی با طبیعت سمبولیک و مقدساش، تئاتری که مشتق شده از رواج دوبارهی قوانین مسیحیت و الگوهای بر گرفته از شور و حرارت مسیحایی است.
۲) آثار به نمایش گذاشته شده در فضای باز در پرتغال و فرانسه که از سال ۵۰۰ بعد از میلاد به حال خود رها شده بود.
۳) زندگی و افکار پدرش” ادوارد گروین”.
۴) تجربههای اکتسابی توسط “هابرت ون هوکومر”.
کریگ تئاتر قرون وسطایی را متضاد و در نقطه ی مقابل ناتورالیسم میدید. تئاترهایی که در فضایی باز و چندین کالسکه هم چون رودی در خیابانها میشدند و تماشاچیانی مستقر در پیادهروها جلوهای نمادین از نمایشهای عامهپسند بود. جلال و شکوه دیدنی آن از یک سو و سادگی زبان محاورهای آن بدون هیچگونه رمز و اشاره از طرف دیگر، مورد توجه مخاطب عام و بیسواد بود. در مقابل، تئاتر پرتغال، کریگ را به اشکال قرون وسطایی و قدیمی تئاتر میبرد. تزیین صحنه با تندیسها و مجسمهها و غرق در شکوهمند جلوه دادن صحنهها با هر وسیلهی ممکن، با آن همه بازیگران چکمهپوش و معماری جاودانه در صحنهپردازی، تاثیرات عمیقی را بر کریگ گذاشت. او بعدها نوشت: زمانی حرفهی صحنهآرایی نمایش نمادین از معماری حرفهای بود. اندکی بعد این هنر تبدیل به تقلید از معماری شد. سپس صحنهها به صورتی تصنعی و غیر واقعی با تقلیدی کورکورانه از معماری تزیین مییابند تا آن جا که صحنهآرایی عقل و شعور خود را از دست داده و در دوران ما تبدیل به دیوانهای زنجیری شده است.
گرچه پیوند دیرینه پدر با تئاتر چنانکه باید او را به هیجان نیاورد زمینههای هنری او با هر گونه رئالیسم کهنه و پوسیده ناسازگار مینمود، چنان که ”هرکومر” با ارائهی روشهای نوین و عملی در صحنهپردازی تئاتر، کریگ را به شدت مجذوب و تحت تأثیر خود قرار داد. ایدههای کلیدی هرکومر عبارت بود از:
▪ حذف چراغهای جلو و عقب صحنه
▪ عبور دادن ابری از بخار در کنار پردههای متحرک پشت صحنه برای تلفیق فضای بیکران با تغییر سطوح و ارتفاع.
▪ ایجاد طبقات مختلف متحرک در صحنه باری خلق بافتها و فراز و نشیبها.
▪ ارائهی سیستمی مکانمیکی برای تغییرات پیشصحنهها.
▪ آمادهسازی صحنه به گونهای که به باورپذیری حالات متن کمک کند.
گرچه هرکومر این راهحلها را برای حمایت از تئاتر سنتی و رئالیستی ارائه داد ولی چکیده این شیوهها و ترکیب آنها با یکدیگر راه حلی نوین برای حل مشکل صحنهپردازیهای بیروح و سرد سنتی بود. به عنوان مثال چراغهای جلو و عقب صحنه که “هرکومر” آنها را حذف کرد ایدهای به جا مانده از صحنهپردازیهای قرن هیجدهم بود میلادی بود که در شیوهی جدید آنها قسمتهای پایین صحنه را برای بازیگران چراغانی میکردند.پروجکشنها هم کاملن جدید بودند و با پیشرفت تکنولوژی امکان تمرکز، ساماندهی و کنترل شعاعهای نور هم فراهم آمد.
لازم به ذکر است که صحنههای چندطبقهای و متحرک برای نخستین باز در ۱۸۸۰ در نیویورک طراحی و اجرا شد ولی پیشصحنههای قابلتنظیم توسط خود ”هوکومر” طراحی و خلق شد و البته کریگ نسبتهای آن را با توجه به فرمهای خود تغییر داد. در واقع “هوکومر” بازنگری روشهای صحنهپردازی را پایهریزی کرد و کریگ در اولین اجرای خود در ۱۹۰۰ این روشها را به صورت عملی تجربه کرده و آنها را پیاده نمود. کریگ به سرعت این شیوهها را در ذهن خود آنالیز و تحلیل کرد و تغییراتی در آنها به وجود آورد و سرانجام توانست آنها را به صورت مجموعهای از تئوریهای صحنه پردازی ارائه دهد.