پاسخ به:مجله ادبیات
دوشنبه 10 خرداد 1389 2:51 PM
اوحدالدين محمدبن محمد انورى ابيوردى از گويندگان نامبردار نيمه دوم قرن ششم هجرى و از کسانى است که در تغيير سبک سخن فارسى اثر بيّن و آشکارى دارد. تخلص وى ، همچنانکه خود گفته و معاصران او در اشعار خود آوردهاند ، انورى است ليکن بنابر نقل دولتشاه در تذکره
ٔ
الشعراء تخلص او نخست 'خاورى' منسوب به دشت خاوران بوده است که شهر انورى يعنى ابيورد در آن دشت واقع بود ، و بعد به فرمان استاد خويش 'عماره' آن تخلص را رها کرد و انورى را برگزيد
. |
همين روايت را هدايت در مجمعالفصحا تکرار کرده است و بههرحال مسلم است که تخلص انورى را ديگران به او دادند و او خود اختيار نکرده بود
.
دوران جوانى انورى بطوس در تحصيل علوم گذشت، و او گذشته از ادبيات که در آن به غايت قصوى رسيد، به فلسفه و رياضيات نيز توجه داشت و در عين اشتغال به علم در شعر نيز مهارت حاصل کرد و هم در جوانى به دربار سنجر راه يافت و قسمت بزرگى از عمر خود را در خدمت آن سلطان گذرانيد، چنانکه خود در يکى از قصايد که در مدح آن پادشاه جنگجو سروده است، گويد
:
خدمت سى سال را آخر ببايد حرمتى
|
خدمت سىساله در حضرت نباشد سرسرى
|
و در اين صورت ورود او به دربار سلطان سنجر بايد در اوائل عهد سلطنت آن پادشات صورت گرفته باشد؛ و چنانکه از مطالعه در آثار وى برمىآيد سالها بعد از سنجر
(
يعنى بعد از سال
۵۵۲
هـ) زنده و در دوره
ٔ
تسلط غزان (بعد از اسارت سنجر و مرگ او)، دچار مشکلاتى بوده و ناگزير به مدح امرا و رجال خراسان روزگار مىگذرانيده است تا به سال
۵۸۳
به درود حيات گفت
.
انورى از جمله
ٔ
بزرگترين شاعران ايران و از کسانى است که هم از دوره
ٔ
حيات او استادى و هنر وى در شعر مسلم گشت، و پس از او شاعران همه او را به استادى و علو مقام ستودهاند چنانکه عوفى در لبابالالباب گويد 'تمامت قصايد او مصنوع است و مطبوع و هيچکس انگشت بر يکى از آنها نتواند نهاد' . وى طبعى قوى و انديشهئى مقتدر و مهارتى وافر در آوردن معانى دقيق و مشکل در کلام روان و نزديک به لهجه
ٔ
تخاطب زمان داشت. بزرگترين وجه اهميت او در همين نکته
ٔ
اخير يعنى استفاده از زبان محاوره در شعر است و او بدين ترتيب تمام رسوم پيشينيان را در شعر درنوشت و طريقهاى تازه در آن ابداع کرد که علاوه بر مبتنى بودن بر زبان تخاطب، با رعايت سادگى و بىپيرايگى کلام و آميزش آن با لغات عربى وافر و حتى ترکيبات کامل عربى و استفاده از اصطلاحات علمى و فلسفى بسيار و مضامين و افکار دقيق و تخيلات و تشبيهات و استعارات بسيار همراه است. گاه سخن انورى به درجهئى از سادگى مىرسد که گوئى او قسمتهائى از محاورات معمول و عادى را در شعر خود گنجانيده است مانند
:
گفت اين هر دو يکى جز که شهابالدين نيست
|
گفتم آنديگر گفتا حسن محمودست
|
|
گفتم اغلوطه مده اين چه دوئى باشد گفت
|
دوئى عقل که هم شاهد و هم مشهودست
|
وقتى انورى سادگى و روانى کلام خود را با خيالات دقيق غنائى بههم آميخت، غزلهاى شيواى زيباى مطبوع و دلانگيز خود را پديد مىآورد و الحق بايد او را در غزل از کسانى شمرد که آن را مانند ظهير فاريابى پيش از سعدى به عالىترين مراحل کمال و لطف نزديک کرده و اين راه دشوار را در شعر آماده
ٔ
آن ساختهاند که محل جولان انديشه
ٔ
باريکبين و خيالات دقيق و عالى سعدى قرار گيرد
.
انورى در سرودن قطعات نيز يد بيضاء نموده و در اين نوع از شعر اقسام معانى را از مدح و هجو گرفته تا وعظ و تمثيل و نقدهاى اجتماعى به بهترين وجه بهکار برده است، بهحدى که بعد از او کمتر کسى توانست در اين نوع از کلام همطراز او گردد
.
بههرحال انورى در قصيده و غزل و قطعه سرآمد شاعران ايران و از ارکان استوار شعر و ادب پارسى شد و به مرتبتى رسيد که او را يکى از سه پيامبر شعر پارسى بدانند
.
آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رخ متاب