0

مجله ادبیات

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله ادبیات
شنبه 30 مرداد 1389  12:13 PM

جوامع الحكايات

    محمد عوفي          

 

در مذمّت اسراف و تبذير



شك نيست كه اسراف, مُبذَّرِ كنوزِ اموال و مخرَّبِ قصورِ اعمار ست و مرد مسرف, از فايدة نعمت محروم بود و به وخامت عاقبت و ندامت, گرفتار. و نصّ قرآن, مر فرزندان آدم را در تناولِ طعام و محافظت غذا مي‌فرمايد: قوله- تعالي- «كُلُوا وَ اشَرُبوا وَ لا تُسِرفُو اِنَّهُ لا يُحِبُّ المُسرفين» و مصطفي- صلعم- فرموده است: «الاِقتصادُ نِصفُ العيش» و گفته‌اند: اين حديث در ميانه گرفتن آن است كه دخل چنان گيري كه شايد و نتيجة ديگر آن است كه خرج چنان كني كه بايد.
و جماعتي كه آفريدگار- سبحانه و تعالي- مرايشان را نعمتي فاخر, و مالي وافر كرامت فرموده است, ايشان مر آن اموال را به اسراف و تبذير بر باد دادند, و به عاقبت جامِ مذلّت چشيدند و از آن اسراف, هيچ فايده نديدند, و درين باب حكاياتي چند ايراد خواهد افتاد تا برهانِ اين معني و صدقِ آن دعوي, به حقيقت انجامد. بتوفيق الله و مشيّته.
حكايت 1- آورده‌اند كه نديمي از ندماي اميرالمؤمنين مأمون, شبي در خدمت او سمري مي‌گفت و از نظم و نثر در پيش وي دري مي‌سفت. پس در اثنايِ آن گفت كه: در همسايگيِ من مردي بود ديندارِ پرهيزگار, و كوتاه دستِ يزدان پرست. چون مدتِ حياتش به آخر آمد, و اجل بر املِ او غالب شد, پسري جوان داشت و بي‌تجربه؛ او را پيش خود خواند و از هر نوعي او را وصيتها كرد و در اثنايِ آن گفت: اي جانِ پدر, آفريدگارِ عالم- جلّ جلاله- مرا مال و نعمتي داده است و من, آن را به رنج و سختي, حاصل كرده‌ام؛ و آسان آسان به تو مي‌رسد؛ نمي‌بايد كه قدرِ آن نداني و به ناداني آن را به باد دهي. جهد كن تا از اسراف كردن, دور باشي و از حريفانِ پياله و نواله كرانه كني.
و من يقين دانم كه چنانكه من به عالم آخرت روم, جماعتي از ناهلان, گردِ تو در آيند و يارانِ بد, تو را به فسادها تحريض كنند و تمامت اين مالِ تو تلف شود.
باري, از من قبول كن كه اگر اين همه ضياع و متاع بفروشي, زينهار تا اين خانه نفروشي كه مردِ بي‌خانه چون سپري بود بي دسته. و اگر افلاسِ تو به نهايت رسد و نعمتِ تو سپري شود و دوست و رفيق, خصم شوند, زينهار تا خود را به سؤال بدنام نكني؛ و در فلان خانه رسني آويخته‌ام و كرسي نهاده, بايد كه در آنجا روي و حلقِ خود را در آن طناب كني, و كرسي از زير پايِ خود برون اندازي. چه مردن به از زيستن به دشمنكامي.
پدر, جوان را اين وصيّت بكرد و به دارِ آخرت, رحلت كرد. پسر, چون از تعزيت پدر باز پرداخت, روي به خرج ِ اموال آورد, و در مدت اندك, تمامت آن مالها را تلف كرد و آنچه عروض و اقمشه بود جمله بفروخت, و جز خانه, مر وي را هيچ ديگر نماند. و كار فقرو فاقه و عُسرتِ او به درجه‌اي رسيد كه چند شبانروز گرسنه بماند و هيچ كس او را طعامي نمي‌داد.
پس وصيّت پدرش, ياد آمد. برفت در آن خانه كه رسن آويخته بود و كرسي نهاده. بيجاره از غايتِ اضطرار به استقبالِ مرگ باز شد و در آن خانه شد و رسني ديد از سقف معلّق و كرسي در زير آنه بنهاد و حيات را وداع كرد و بر كرسي شد و رسن را در حلقِ خود انداخت, و كرسي را به قوّت پاي, دور انداخت. از گراني جُثّة او, تيرِ آن خانه بشكست و ده هزار دينار سرخ از ميان تير بيرون افتاد.
چون جوان, آن زر بديد, بغايت شادمان شد, و دانست كه غرضَ پدر وي از آن وصيّت, آن بوده است كه بعد از آنكه جامِ مذّلت, تجرّع كرده باشد, چون زر بيابد, دانسته خرج كند.
پس, جوان دو ركعت نماز بگزارد و آن زرها به آهستگي در تصرّف آورد و اسبابِ نيكو بخريد و زندگاني ميانه آغاز كرد و از آن واقعه, از خوابِ غفلت بيدار شد و بغايتي متنبّه گشت كه حكيمِ روزگار شد.
و فايدة اين حكايت آن است كه مرد مُسرِف, آنگه از خواب بيدار شود كه مال از دست بداده باشد و از پاي در آمده بُود.
(
جوامع الحكايات و لوامع الروايات عوفي, مقابله و تصحيح دكتر اميربانو مصفا, دكتر مظاهر مصفا,
جزءِ دوم از قسم سوم, ص 462- 458)


1-
مُبذّرِ كنوز اموال : پريشان كنندة گنجهاي دارائيها.
2-
مُخَرَّب قصور اعمار : ويران كنندة كاخ‌هاي زندگاني‌ها.
3- «
كُلُوا وَ اشَرُبوا » : بخوريد و بياشاميد ولي اسراف مكنيد چرا كه او اسرافكاران را دوست ندارد (اعراف 7/31 ترجمة خرّمشاهي).
4- «
الاِقتَصاد » : ميانه‌روي نيمي از زندگاني خوش است.
5-
در ميانه گرفتن : ميانه‌روي, اقتصاد.
6-
سمر : افسانه, داستان.
7-
نواله : لقمة خوراكي.
8-
تحريض : انگيزش, تحريك.
9-
ضياع : جمع ضيعه, خواسته‌ها (زمين و آب و درخت) معين.
10-
سؤال : خواستن, گدايي.
11-
خانه : اطاق.
12-
اقمشه : جمع قماش, متاع, كالا.
13-
تجرّع : جرعه جرعه نوشيدن.


---------------------------------------------
سبك شناسي
جوامع‌الحكايات از كتب اوايل قرن هفتم است كه همانند ديگر كتابهاي اين سده, آثار نثر سده‌هاي نخستين ادب فارسي, كمتر در آن ديده مي‌شود. اين كتاب كه مجموعة حكايات گوناگون است كه عوفي از منابع مختلف گرد آورده است, از كتب منثوري است كه شيوه و سبك نثر در آن يكدست نست. مرحوم بهار معتقد است كه چون عوفي در تأليف اين كتاب ناگزير به استفاده از منابع مختلف داستاني بوده است نثر او تحت تأثير كتب گوناگون, متغير گشته است عامل ديگر در اينكه در بعضي موارد نثر او ساده‌تر و كم‌تكلّف است آنست كه داستان‌نويس به هر حال توجه دارد كه خوانندة اثر او از هر گروه و طبقه‌اي خواهد بود كه در سنين مختلف و با اطلاعات و معلومات كم يا زياد, خوانندة كتاب او خواهند بود و طبعاً همين انديشه, او را به ساده‌نويسي سوق خواهد داد, همانطور كه توجه به نثرهاي مصنوع و انديشة اينكه با ساده‌نويسي به كم‌اطلاعي منسوب نشود, او را به سوي تصنع و تكلّف,- كه لازمة نثر ادوار كهن محسوب مي‌شد- مي‌كشاند.
نثر جوامع‌الحكايات مانند ديگر متون آن روزگار از آيات و احاديث در ضمن حكايت و داستان بهره‌مند است. از اشعار فارسي و عربي نيز براي تنّوع كلام مي‌آورد.
عوفي در انتخاب مطالب تبحّر و حسن نظر دارد و در هر دو كتاب بزرگ خود يعني جوامع‌الحكايات و تذكرة لبا‌ب‌الالباب از بهترين حكايات و بهترين اشعار شعرا برگزيده است.
شماره لغات عربي در حدود پنجاه درصد است.

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها