پاسخ به:مجله هنر / نقاشی
شنبه 21 خرداد 1390 8:16 AM
هنریک توماشفسکی، طراحی که هر ضربه قلمش یک هایکو بود
|
هنریك توماشفسكی در سال ۱۹۱۴ در ورشو به دنیا آمد و در تاریخ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۵ از دنیا رفت. او در آكادمی هنرهای زیبای ورشو به تحصیل نقاشی پرداخت و بعدا ( از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۸۵) در همانجا به تدریس مشغول شد. او از اعضای اتحادیه بینالمللی گرافیك (Aliance Graphique International (AGI بود. توماشفسكی که از نخبگان هنر گرافیک به شمار میآمد عنوان افتخاری طراح برگزیده صنعتی را نیز از انجمن سلطنتی هنرها در لندن دریافت كرد. ▪ مهمترین جوایز دریافتی او عبارت بودند از: ـ جایزه نخست دوسالانه بینالمللی هنرها، سائوپولو، ۱۹۶۳؛ ـ مدال نقره دوسالانه بینالمللی پوستر، ورشو، ۱۹۹۶؛ مدال طلا ۱۹۷۰؛ مدالهای طلا و نقره ۱۹۸۸؛ مدال برنز ۱۹۹۴؛ ـ دوسالانه بینالمللی پوستر لهستان، مدال طلای كاتووایس ۱۹۶۷؛ مدال نقره ۱۹۷۵؛ ـ جایزه بزرگ دوسالانه پوستر لاهتی در سالهای ۱۹۷۹ ۱۹۸۷ و ۱۹۸۹ و جایزه نخست ۱۹۷۹ ـ سه سالانه بینالمللی پوستر تایوما، مدال برنز ۱۹۹۱؛ مدال نقره ۱۹۹۴ و جایزه عالی ایكوگرادا ۱۹۸۶. ● هنریك توماشفسكی طراح پوستر آزاداندیشی از ورشو كه بر یك نسل تاثیر گذاشته است. اگرچه توماشفسكی ۹۱ سال زندگی كرد، اما به طور جاودانهای جوان به نظر میرسید و هرچند به عنوان نقاش از آكادمی هنرهای زیبا بیرون آمد، اما بزرگترین موقعیتهایش را از طراحی پوستر به دست آورد. آثارش در تمامی دنیا شناخته شده و خودش نیز معلمی همهجانبه بود و هست . علیرغم فشارهای ایدئولوژیكی و شرایط كمونیستها پس از جنگ در لهستان، هنر پوستر توانست جولانگاه ایدهآلی برای هنرمند آزاداندیشی چون توماشفسكی باشد. پس از این كه رآلیسم اجتماعی نتوانست در كشور پا بگیرد، موقعیتهایی برای گرافیستها ایجاد شد تا پوسترهایی برای تهیهكنندگان فیلم و بعدها برای كارگردانهای تئاتر طراحی كنند. مردمی كه فقر فرهنگی داشتند، به سرعت جذب جماعت سینماگر شدند و سالنهای تئاتر و سینما مملو از تماشاگرانی كنجكاو شده بود و پوسترها به عنوان ابزارهای فرهنگی برای تبادل اطلاعات عمل میكردند. آنها ضمن اعلام وقایع فرهنگی، اغلب اعتبار هنری آن وقایع را منعكس میكردند و گاه محتوای آنها را با استهزایی ظریف به نقد میکشیدند. ● طراحیهایی غنی از استعاره و نمادگرایی و فارغ از محاسبات تجاری طراحان ، فارغ از محاسبات تجاری آزادانه فرم را تجربه میكردند. تصاویر آنها غنی از استعاره و نمادگرایی بود و در بسیاری از كارها تهرنگی قوی از سوررآلیسم احساس میشد. در این میان پوسترهای توماشفسكی جذاب و در عین حال تحریككننده بودند. ساختار فرمگرایانه آنها معمولا صریح بود اما با نوعی مهارت و تردستی اجرا شده بودند. تركیببندیها به گونهای بودند كه محتوای اصلی را عیان میكردند و همیشه یك پیام صریح با خود داشتند. این رویكرد مینیمالیستی به طراحی، در جذب عده زیادی از مخاطبان شكست نمیخورد. توماشفسكی در ورشو و در خانواده موسیقیدانی به دنیا آمد كه تاحدودی از پسرشان به عنوان ویولونیست بااستعدادی كه به جای این كه به كنسرواتوار موسیقی برود خود را وقف مطالعهی هنر كرده بود، مایوس شده بودند. توماشفسكی بعد از روز دلسردكنندهای كه در دپارتمان آكادمی گرافیك داشت، طرحهایش را زیر بغل زد و آنجا را به قصد دپارتمان نقاشی ترك كرد. همانجا كه بعدها از آن فارغالتحصیل شد. وی به سرعت خود را به عنوان هنرمندی پویا با شوخطبعی هجوآمیز شناساند و آثارش در مجلات و روزنامهها به چاپ رسید. سختی سالهای جنگ به او آموخته بود كه با حداقل ابزار و مفاهیم ساده كار كند: یك قلمموی ساده، یك مداد و یك قیچی برای او كافی بود و بقیه كار را به تخیل و تجسماش واگذار میكرد. پس از جنگ محدوده كارش گسترش یافت. كتابها را تصویرسازی میكرد، صحنههای تئاتر را طراحی میكرد و بیش از همه به طراحی پوستر میپرداخت.در سال ۱۹۵۲، آكادمی پست تدریس طراحی پوستر را به وی پیشنهاد كرد. توماشفسكی خود را درگیر سیاست نكرد و برخلاف بسیاری از استادان آكادمی هیچگاه عضو حزب نشد. در سال ۱۹۶۸ در خلال شورشهای دانشجویی در كنار دانشجویان ماند و تنها شهرت و اعتبار چشمگیر و محبوبیتاش از او محافظت كرد. خشكی و سرسختی نظام بوروكراسی كمونیستی او را تحریك میكرد. در ۱۹۸۳ بعداز سركوب «همبستگی»، وقتی كه حكومت نظامی محدودیتها و ممنوعیتهای جدی را به مردم تحمیل كرد و از جمله استفاده از علامت پیروزی بود، توماشفسكی با پوستری كه در آن یك پای بزرگ سبز با یك علامت پیروزی به بیننده سلام میكند، به سانسور دهنكجی كرد. خیابانهای ورشو به مثابه زمین بازی برای توماشفسكی بود و اغلب شهروندان در حال عبور را شگفتزده و شوكه میكرد. استفاده و تاکید او بر رنگها، حسی از زندگی و خوشبینی به مناظر شهری تزریق میكرد كه سالهای سال بر اثر ویرانیهای ناشی از جنگ و محدودیتهای نظام كمونیستی، خاكستری، بیروح و كسالتآور بودند. یكی از روزنامههای ورشو در یك سری مسابقات ماهیانه از خوانندگان خود دعوت كرده بود كه به پوستر محبوبشان رای دهند و هر پوستر جدیدی كه از استودیوی توماشفسكی بیرون میآمد، به طرز اجتنابناپذیری جایزه این رقابت مردمی را از آن خود میكرد. جوایز معتبر بینالمللی هم به دنبال آن آمدند. مثل جایزه اول دوسالانه سائوپولو و مدالهایی از فرانسه، آلمان، فنلاند و ژاپن. تعجبی نیست كه آثار توماشفسكی در ژاپن بسیار شناخته شده و تحسینبرانگیز است. كشوری كه شعر هایكو و هنر خوشنویسی در فرهنگ آن نقش محوری دارد. ▪ همچنان كه طراح گرافیك ژاپنی شیگئو فوكودا Shigeo Fukuda اشاره میكند: " با دیدن آثار توماشفسكی كه برای نخستین بار در مقابل من یكجا جمع شده بودند، ناگهان دریافتم كه مفاهیمی حتی بیش از آنچه قبلا دریافته بودم در آنها مستتر است. در هر ضربه قلممویش همان تمركز معنوی وجود دارد كه موردنیاز هر خوشنویس ماهر ژاپنی است. آنها در پیامهای خلاصه شدهشان به راحتی اندیشهی ژرف شاعرانه یك هایكوی haiku هفده سیلابی را حمل میكنند و در سادگی كوچكشان دنیای نامحدودی را عرضه میكنند." توماشفسكی تا زمان بازنشستگیاش از آكادمی در سال ۱۹۸۵، یكی از تاثیرگذارترین استادان دنیا در رشته خودش بود كه نسلهای زیادی از هنرمندان و طراحان گرافیك از شاگردان وی بودند و برخی از آنها از سایر نقاط جهان آمده بودند. برخی از اعضای گراپوس Grapus كه یك اتحادیه طراحی فرانسوی بود، عمیقا تحت تاثیر شیوه تدریس او قرار گرفته بودند و برآن شدند تا دامنه و شیوه كار جدیدی را در برخورد با مقولههای اجتماعی سیاسی و محیطی در پیش گیرند و پروسه پوستر سیاسی در فرانسه را حیاتی دوباره بخشند. من به عنوان یكی از شاگردان وی، در طول یك سال تحصیلی فقط ۴ پوستر ارائه دادم، آنهم بعد از اجرای حدود ۱۰۰ اسكیس. ما طرحهایمان را روی زمین جلوی او میچیدیم و او برخی را رد میكرد و درباره برخی صحبت میكرد و ما باید كارهایمان را از نو با ایدههای جدیدتری گسترش میدادیم. این روند هفتهها و شاید ماهها ادامه مییافت، تا زمانی كه سرانجام استاد به ما اجازه میداد كه دست به كار اجرای نهایی شویم و طرحها را اغلب در یك مقیاس بسیار بزرگ با یكدیگر تلفیق كنیم. حتی در این مرحله هم ممكن بود توماشفسكی را قیچی به دست ببینید كه طرحی را كه دانشجو با دقت زیاد اجرا كرده، تغییر میدهد. ● یك ژاكت پشمی پیچازی، شلوار جین و كلاه كشباف یكی از پوسترهای من از تیغه قیچی او نجات یافت و در عوض او بوسهای بر گونهام زد و از اتاق بیرون رفت. دقایقی بعد بازگشت و كنار من نشست و گفت كه مجبور است آنجا را به قصد لندن ترك كند، تا طراح افتخاری انجمن سلطنتی هنرها شود. او مطمئن نبود كه برای چنین مناسبتی چه لباسی باید بپوشد. من به عنوان آخرین نفری كه بخواهد به او توصیهای بكند، گفتم بهتر است خودش باشد.او از این ایده استقبال كرد و من بعدا توانستم او را در اتاقی پر از رجال و مقامات با یك ژاكت پشمی پیچازی، شلوار جین و كلاه كشباف ببینم. ● هنریك توماشفسكی: ملاقات با استاد هنریك توماشفسكی شخصیتی كلیدی و استاد چندین نسل از هنرمندان و طراحان در لهستان و فراتر از آن بود. با مرگ او در سن ۹۱ سالگی، پرونده یكی از بزرگترین طراحان پوستر در قرن گذشته بسته شد، اما عشق او به هنر و طراحی در میان آثار بیزمان و شاگردان بیشمار وی زنده است. هر از گاهی یك دیدار میتواند لایهی دیگری را به زندگی یك نفر پیوند دهد. این موقعیت در تابستان ۲۰۰۲ برای من پیش آمد، وقتی كه در لهستان بودم و داشتیم فیلم مستندی به نام «آزادی پشت نردهها» را درباره تاریخ هنر پوستر در لهستان میساختیم. من و تیم فیلمسازی ۱۰ روز در لهستان بودیم و با یك دوربین كوچك، یك میكروفن ساده و یك جفت پروژكتور، در اطراف ورشو و كراكف میگشتیم. در اعماق ذهنم بارقهای از امید داشتم كه ممكن است قادر به ملاقات با توماشفسكی استاد بلامنازع پوستر لهستان شویم. بسیاری از هنرمندان دیگر لهستانی كه دیده بودم همگی مستعد، جالب، بسیار بخشنده و گیرا بودند. اما این توماشفسكی بود كه چنین جایگاه یگانهای در تاریخ پوستر لهستان داشت. بارها به من گفته شده بود كه او سلامتی خود را از دست داده و نمیتواند هیچ مصاحبهای را بپذیرد. اما ملاقات با توماشفسكی میتوانست به عنوان نوعی اعلام موجودیت برای سایر هنرمندان باشد، به مثابه ملاقات با یكی از بزرگترین ستونهایی كه آكادمی هنر ورشو را نگه داشته است. سرانجام به كمك فیلیپ پوگوفسكی پسر توماشفسكی موفق شدیم با ترزا پوگوفسكی همسر توماشفسكی تماس بگیریم و طی مكالمهای طولانی بین ترزا و مترجم من ماگدا ایوینسكا، تقاضا كردم كه قبول كند تنها پنج سوال از توماشفسكی بپرسم و لازم بود كه به مغز خود فشار بیاورم تا سوالهای مناسبی بپرسم. سرانجام موافقت آنها را جلب كردیم و به منزل توماشفسكی دعوت شدیم. ● پوسترهایی ساده و در عین حال پیچیده و شاعرانه در حالی كه من به پنج سوالم مجهز بودم، جلوی در با ترزا پوگوفسكی ملاقات كردیم كه به نوبه خود نقاشی شناخته شده و با استعداد بود. واضح بود كه توماشفسكی و همسرش زوجی با روحیه خلاق و پیشگام بودهاند. از طراحی مدرن خانه و مبلمان گرفته تا نقاشیهای آبستره و پوسترهایی كه در جایجای خانه بر دیوارها آویخته شده بودند، به تاریخچهای واقف شدم كه آن دو بخشی از آن بودند. اكنون من اینجا هستم. نشسته در برابر «استاد» و آماده پرسیدن. اما او گفت كه میخواهد اول او از من سوالهایی بپرسد: كجا زندگی میكنم؟ در كدام مدرسه تحصیل كردهام؟ آیا هنوز در آنجا به دانشجویان طراحی یاد میدهند؟... آخرین سوال مرا متوجه كرد كه من در مقایسه با روزهای تدریس او در آكادمی هنرهای زیبای ورشو، در چه دنیای متفاوتی آموزش دیده بودم. ما از تغییر و تحول در تعلیم طراحی صحبت كردیم و من از تفكر او درباره لابراتوارهای كامپیوتری كه دانشجویان اغلب از آن استفاده كرده و اغلب با یك صفحه و قلم الكترونیك كار میكردند متعجب شدم. در برابر اولین و آخرین سوالی كه او را وادار كرد تا تمامی تاریخچه پوستر لهستان را برایم تعریف كند، پنج سوالی كه آماده كرده بودم هیچ نبود و از آنجا كه فضا محدود است فقط میتوانم برخی از اندیشههایش را نقل كنم. پوسترهای توماشفسكی ساده و در عین حال پیچیده، معمولی و با این حال شاعرانه بودند. به نظر میرسد كه خطوط در پوسترهای او نشانههایی هستند كه به رقص درآمدهاند. او در آكادمی هنرهای زیبا درس خوانده بود و سرسختانه معتقد بود كه به همان اندازه كه لاتین ریشه بسیاری از زبانهای دیگر است، هنرهای زیبا هم پایه طراحی پوستر است. به نظر او طراح گرافیك لازم است كه بتواند به خوبی ترسیم و نقاشی كند و نقاشی و طراحی خاكی است كه هر هنر دیگری میتواند در آن رشد كند. توماشفسكی به من گفت كه در زبان لهستانی واژه هنرهای زیبا كمی شبیه به واژه باله به گوش میرسد و پس از آن من به پوسترهایش با دید متفاوتی نگاه میكردم. توماشفسكی در سن ۳۲ سالگی تلفنی از یك آژانس فیلم لهستانی داشت كه از او میخواستند برای فیلمهای آمریكایی پوسترهایی طراحی كند. او پس از آن كه تصریح كرد كه او و همكارانش مجبور نیستند پوسترهایی شبیه به آثار آمریكاییها، ژاپنیها، روسها و یا سویسیها خلق كنند، درخواستشان را پذیرفت. ● دیگ جوشانی از ادراك و تفسیرهای متفاوت از پوسترها توماشفسكی میخواست به شیوه زبان بصری خودش آثاری خلق كند كه جوهره هر فیلم را با استفاده از كمترین عناصر بیابد و تمایل داشت نقاشیهایش روی پوسترها مردم را ترغیب به دیدن فیلمها كند و همچنان صریح میگفت كه برای به فروش رساندن فیلمها نیازی به استفاده از تصاویر ستارگان سینما نیست. لهستانیها تشنه دیدن فیلمهایی بودند كه در سایر نقاط جهان دیده شده بود و بدون توجه به اینكه كدام بازیگران در آن ایفای نقش میكنند، به بسیاری از مراكز نمایش فیلم هجوم میآوردند. یكی از ناهماهنگیهای مجذوبكننده پوستر در لهستان این بود كه هنرمندان پوسترساز لهستانی به شیوهای ابداعی و بسیار هوشمندانه محدودیتهایشان را به آزادی عمل تبدیل میكردند. همچنان كه توماشفسكی این تاریخچه را بازگو میكرد سوال برنامهریزی شده من درباره درك عمومی از پوسترها چه از لحاظ بصری و چه با نگاه روشنفكرانه، پاسخ داده میشد. او توضیح داد كه در خلال جنگ دوم جهانی ۸۰% ورشو تخریب شده بود و به همین دلیل كیلومترها حصار در اطراف خرابهها كشیده شد. به این ترتیب یك گالری طبیعی برای پوسترها مهیا شد. توماشفسكی خاطرنشان كرد كه مقامات از این كه پوسترهای جدید در سراسر ورشو روی نردهها چسبانده شوند، چندان خشنود نبودند و ادعا میكردند كه اكثریت مردم قادر به درك چنین پوسترهایی نیستند. آنها میخواستند كه هنرمندان راه حلهای بصری صریح و ساده ارائه دهند. توماشفسكی مطمئنا از این كه پوسترهایش از طرف عامه مردم به شیوههای بسیار متفاوتی درك و دریافت میشود، آگاه بود. به عبارتی دیگر دیگ جوشانی از ادراك و تفسیرهای بسیار متفاوتی از پوسترها وجود داشت. توماشفسكی مرا با حكایت آخر ترك كرد. او توضیح داد كه در لهستان به كمك نقشی كه پوسترها برای اطلاعرسانی درباره فیلمها دارند، سینما از روستایی به روستای دیگر سفر كرده است. در این دوره كاغذ نایاب بود و پول كمی هم برای پوسترها پرداخت میشد. با این كه تجسم آن دشوار است، اما بسیاری از پوسترهای شگفتآور سرانجام به شیوه دیگری استفاده میشدند، مثل پیچیدنشان دور ماهیها و سبزیجاتی كه در فروشگاهها فروخته میشدند. هرچند در وهله اول این داستان سرگرمكننده است، اما روشن میكند كه چه موقعیت دشواری آن روزها در لهستان و بسیاری از كشورهای اروپایی دیگر حكمفرما بوده است. توماشفسكی مصاحبه را با عذرخواهی از پاسخ طولانیاش به اولین سوال من به پایان برد، بدون این كه متوجه شود كه در این تنها پاسخ او، من پاسخ تمامی سوالاتم و حتی بیش از آن را به دست آوردم. آن بعدازظهر در حالی آنجا را ترك كردم كه احساس میكردم كه به راستی به ملاقات یك «استاد» رفتهام. |
ترجمه: شیرین حكمی |