پاسخ به:مجله هنر / نقاشی
پنج شنبه 19 خرداد 1390 5:06 PM
نقاش گلها
|
![]() سه سال بعد از مرگ اشتیگلیتز، اوکیف نیویورک را به مقصد شهر مورد علاقهاش مکزیکو ترک کرد، و آنجا به خلق آثار بسیاری پرداخت که اغلب آنها ترکیببندیهای بینظیری از طبیعت و اشیا بودند که چشم همگان را خیره میکرد. گرچه او تا زمانی که سلامت کامل خود را در سال ۱۹۸۴ از دست بدهد، همچنان با مداد و آبرنگ طرح میزد، اما نقاشی با رنگ و روغن را تنها تا اواسط دهه ۷۰ (قبل از اینکه بیناییاش را تا حد زیادی از دست بدهد ) ادامه داد. وی درسال ۱۹۸۶ و در سن ۹۸ سالگی درگذشت. در آثار اوکیف، تاثیر ماهیت طبیعی اشیا و احساسات شخصی، از انسجام غیرقابل انکاری برخوردار است. اوکیف در نقاشیهایش قوانین و واقعیات را به کناری مینهد، سپس با استفاده از رنگها و خطوطی قوی، برداشت تازهای از رویدادی عینی بهدست میدهد و به منظر جدیدی از ادراک میرسد. مورخان هنر بر این باورند که هنر و اندیشه هنری اوکیف، تا حد زیادی، تحت تاثیر آلفرد اشلیتگیز، و مدرنیستهای اروپایی بود، که از زمانی که اشتیگلیتز، او را تحت حمایت خود گرفت با آنها مراوده و آشنایی پیدا کرد. برام دییشترا Bram Dijkstra (استاد و محقق دانشگاه کالیفرنیا - سان دیگو، یکی از درخشانترین، محققان هنر مدرن) (+) در بررسی آثار اوکیف کتابی نوشته است که حاصل تحقیقات گسترده و وسیع اوست و جایگاه اوکیف و هنر او را در فرهنگ آمریکایی تا حد زیادی مشخص میکند. «دییشترا» نشان میدهد، که سبکهای جدید، و جسورانه تصویرسازی و عکسهایی که در مجلات آن دوره، ارائه شده بودند؛ بهطور حتم، بر سبک شخصی آثار اوکیف، تاثیر داشتهاند. دیشترا در مورد آثار اوکیف میگوید:«هنر او به ما اجازه میدهد که اشیا را همانگونه که او دیده است حس و تجربه کنیم و این چیستی هنر اوست. او چیره دستانه و خود آگاه، به خاطرات و حوادث زندگیاش، زندگی جدیدی در قالب نقاشی داد.» اگرچه اوکیف نقش برجسته و قدرتمندی در تاریخ هنر آمریکا طی هفت دهه گذشته داشته است با اینهمه معدودی از منتقدان بیرحمانه و به دور از انصاف او را مورد حمله قرار میدادند. به عنوان مثال، کلمنت گرین برگ، در مجله Review در سال ۱۹۴۶ نوشت: «عظیمترین، بخش آثار او بیشتر به عکاسی شبیه هستند، صبوری سرسختانهای که او به مانند یک الماسشناس در پردازش و نمایاندن، این تکههای کوچک و کدر از طبیعت به خرج داده است، هیچگونه ارزش هنری ندارند.» هماکنون نیز بعضی از منتقدان کارهای آبسترهاش را تحسین کرده و او را هنرمندی پیشرو میدانند بعضی دیگر، کارهای فیگوراتیوش را میپسندند و از او بهخاطر پایبندی به سنت با افتخار یاد میکنند. اوکیف خود در نامهای در سال ۱۹۳۲ مینویسد: «آثاری که از خاطرات و رویاهایم سرچشمه گرفتهاند مرا به واقعیت بیشتر نزدیک میکنند تا آثار عینیام.» در هر حال ما به واسطه کارهای او به این سو کشانده میشویم که به طبیعت و اجزای آن بیشتر دقت کنیم و این دستکم ما را متحول میکند. گویی هنرمند به تمامی با اصوات طبیعت عجین شده بود. در نامههایش، او باد وحشی را توصیف میکند، سکون عمیقی که در طبیعت وجود دارد، صدای حیوانات، صدای به هم خوردن برگهای درختان، همه اینها به نظر میرسد که احساسات هنرمند را برای آفرینش هنری تحریک میکند. موسیقی طبیعت و ریتم ملایم زمین، به مثابه الهامات او در نقاشی بودهاند. او موسیقی یا سکوت عمیق و خالص طبیعت و سروصدا و شلوغی محلههای منهتن، هر دو را از طریق بهکارگیری هنرمندانه رنگ وفرم بر بوم منتقل میکرد. کارهای اوکیف، بعد از ۱۹۱۵ همه از نوع کارهای انتزاعی بودند؛ رویاهای او و خاطرات و تصاویر ذهنیای که در کنار هم قرار میگرفتند. دیشترا در کتابی که در بررسی کارهای اوکیف نوشته است؛ اشاره دقیقی به این موضوع میکند: «به نظر میرسد که اشکال و فرمها در ذهنش بایگانی میشدند تا زمانی که برای به تصویر کشیدن آنها به رنگ و ترکیب رنگی مناسبی برسد.» «چیزی برای گفتن، زمانی که چیزی برای گفتن پیدا میکنم، حتی اگر دیوار به اندازهای بزرگ نباشد تا آنچه را که در ذهن دارم به تصویر درآورم، روی زمین مینشینم و همه آنچه را که در ذهن دارم، روی برگهای کاهی ترسیم میکنم» - جورجیا اوکیف (نامهای به آنیتا پولیتزر در سال ۱۹۱۵) |
ترجمه وتالیف: سمیرا تهرانی |