پاسخ به:مجله هنر / نقاشی
چهارشنبه 18 خرداد 1390 6:27 PM
مریم حامد اسماعیلی : با وانت آمدم، با وانت هم بر می گردم...!
|
ارزش یک گزارش یا خبر همواره به آن نیست که به سراغ چهره های مشهور بروی؛ گاهی مصاحبه با چهره ای نه چندان مشهور برای معرفی هنرش به علاقه مندان هنر، واجد ارزش های آشکار و پنهان زیادی است؛ بخصوص وقتی این هنرمند شهرستانی و محروم از بسیاری از امکانات باشد و مثلا برای آوردن تابلوهای نقاشی اش به تهران و آویختنش به در و دیوار نمایشگاه، در حد رنجنامه یک سفر طولانی، حرف برای گفتن داشته باشد. «مریم حامد اسماعیلی» هنرمند نقاش تبریزی است که به تازگی ۴۰ تابلوی نقاشی اش در خانه هنرمندان و نگارخانه شفق فرهنگسرای دانشجوی تهران به نمایش درآمدند. نشستن پای صحبت های او دستگرمی خوبی برای آشنا شدن با بخشی از دغدغه ها و مشکلات هنرمندان شهرستانی است که می خواهند در تهران نمایشگاه برپا کنند و سری در سرها در بیاورند. ▪ برای شروع، مختصری از خودتان بگویید؟ ـ مریم حامد اسماعیلی هستم، متولد سال ۱۳۵۷ در تبریز و لیسانس نقاشی. از سال ۷۲ نقاشی را به دلیل علاقه ای که به این هنر داشتم در زادگاهم تبریز شروع کردم و سال ۷۸ اولین نمایشگاه انفرادی ام را پس از شرکت در چند نمایشگاه گروهی برگزار کردم. در سالهای پس از آن هم در نمایشگاه های مختلفی از جمله نمایشگاه نقاشی جهان اسلام در سال ۸۵ و دوسالانه های مختلف نقاشی که آخرین آنها دوسالانه هفتم بود، شرکت کردم. ▪ چه عناوینی تاکنون کسب کرده اید؟ ـ در سال ۷۵ در نمایشگاه میرزا کوچک خان جنگلی سوم شدم. سال ۷۶ هم در مسابقات مدارس متوسطه در سطح کشور اول شدم و سال ۸۶ هم در مسابقات استانی هنرهای تجسمی تبریز سوم شدم. ▪ معمولا هنرمندان شهرستانی برای برپایی نمایشگاه در تهران مشکلات زیادی دارند که مطمئنم برای شما هم نمونه هایی از این مشکلات پیش آمده، در این خصوص صحبت بفرمایید. چطور آمدید تهران؟ ـ مشکلات که چه عرض کنم! واژه «مشکل» دیگر جوابگوی گفتنی های دل هنرمندانی مثل من نیست. درست دو روز مانده به شروع وقت نمایشگاهم، تلفنی خبر دادند که پس فردا تهران باش !دیگر نفهمیدم چه کار کنم. بلافاصله به فرودگاه و راه آهن و ترمینال رفتم، شاید بتوانم این همه تابلو را بدون آسیب رساندن به آنها به تهران بیاورم؛ اما متاسفانه بسته بندی این همه تابلو امکان پذیر نبود. آخرش مجبور شدم یک وانت کرایه کنم و تابلوها را بیاورم. در راه هم دو تا از تابلوهایم را باد برد. خلاصه با دردسر بسیار، به موقع خودم را به تهران و نمایشگاه رساندم. ▪ پس به قول تبریزی ها واقعا یورول میاسن! (خسته نباشید) لابد همین طور هم باید برگردید... ـ بله دیگر، کاش می توانستم برای شما و خوانندگان روزنامه تان آذری صحبت کنم تا راحت تر دنبال واژه بگردم و درست تر مقصودم را بگویم!باور کنید یک هنرمند نقاش برای برپایی نمایشگاه در تهران با مشکلات عدیده ای روبه روست. تازه باید بگویم ماجرای این سفرم به خیر گذشت. برای شرکت در دوسالانه هفتم که بهمن ماه آمدم، در خرمدره به چنان بورانی برخوردم که کم مانده بود باد و بوران من و ماشین را هم ببرد، چه برسد به تابلوهایم. برای همین، در این سفر هم همواره استرس داشتم که مبادا باران بیاید و تابلوهای بی حفاظ در عقب وانت را از بین ببرد، که خدا کمک کرد و به خیر گذشت. ▪ حال که این صحبتها پیش آمد، در مورد مشکلات عمده نقاشان امروز هم صحبت کنیم. این مشکلات از نظر شما چیست؟ ـ مشکلات که زیاد است، ولی عمده ترین آنها گرانی وسایل، نداشتن امکانات لازم از جمله نداشتن مکان مناسب برای ارائه کار، بیمه نبودن نقاشان و در کل حمایت نکردن از هنرمندان نقاش است. ▪ وضعیت امروز نقاشی را می پسندید؟ ـ منظورتان دقیقا از وضعیت امروز چیست؟ ▪ مثلا تجریدی و انتزاعی شدن بیش از حد نقاشی ها؟ ـ ببینید، هنر در هر دوره ای باید حرف خودش را بزند. ما الان دوره مدرن را پشت سر گذاشته ایم و درعصر پست مدرن هستیم. دیگر سبک خاص داشتن مهم نیست و معنا و مفهوم سابق خود را ندارد. به نظر من، به تعداد هر هنرمند و هر ایده ای ، یک سبک وجود دارد. البته، برای پی بردن به مقدمات هر هنری در دانشگاه، دوره ها و سبک هایی را مطالعه می کنیم ولی بعد از دانش آموختگی، یک هنرمند با احساسات و فکر خودش بر مبنای میزان شناختش از زیبایی شناسی هنر، به ارائه هنرش می پردازد. در کارهای من هم آبستره زیاد دیده می شود، ولی با فرم لازم همراه است. بیشتر دنبال این بوده ام که مخاطب از هر اثرم خودش ایده بگیرد و هر کس برداشت خودش را داشته باشد. ضمن اینکه به نقش رنگ هم در آثارم خیلی اهمیت می دهم. ▪ اتفاقا سؤال بعدی من هم در خصوص همین رنگها بود که خیلی در تابلوهای شما نمود داشته و بیشتر هم طیف رنگهای سرد مثل آبی و بنفش هستند... ـ خب، طبیعی است چون من فرزند آذربایجان هستم و آب و هوای آذربایجان همیشه سرد است. البته همیشه در استفاده از رنگ، به رنگهایی که درکودکی بیشتر برایم جالب بوده اند (مثل همین رنگهایی که نام بردید) نگاه ویژه ای داشته ام. می دانید که در کودکی انسان صداقت و قداستی وجود دارد که در دوره های بعدی زندگی انسان،نمونه اش را کمتر می توان یافت. من هم سعی می کنم با رجوع به آن دوران، کارم را ارائه کنم. ▪ نظر یک بازدید کننده در دفتر نظرات برایم جالب توجه بود، شاید برای شما هم جالب باشد. ایشان نوشته بود: رنگ را در بوم پرتاب نکنید. رنگ، خون نقاشی است آن را باید به هیجان آورد، ولی از بیهودگی باید پرهیز کرد. در اینکه آن را به خدمت نقش در آورید وسواس بیشتری به خرج دهید... نظر شما چیست؟ ـ درست است. البته باید بگویم رنگهای برخی تابلوی من پرتابی هست، ولی بیهوده نیست. البته هر کسی برداشت خود را دارد. همان طور که گفتم، کارهای من آبستره است ولی فرم و ساختارمندی اش را حفظ کرده است. ▪ دو سالانه هفتم را چگونه دیدید؟ ـ داوری ها خوب نبود. ضمن اینکه نباید کارهای ما را کنار کار استادان می گذاشتند که به کیفیت کار ما لطمه زده و در نگاه مخاطب کار ما ضعیف جلوه کند. ▪ و صحبت آخر؟ ـ با تشکر از شما. حرف آخرم در مورد محروم ماندن شهر تبریز است. تبریز خیلی شهر بزرگی است و خیلی قدمت هنری و معماری دارد، ولی هیچ امکاناتی برای هنرمندان ندارد. مثلا موزه هنر معاصر ندارد و... به طور کلی به هنرمندان اصلا نمی رسند. مثلا خانمی مثل من اگر در تهران فامیلی نداشته باشد، چگونه می تواند برای ارائه کارهایش یک هفته در تهران بماند؟! فکر می کنم این وظیفه مسؤولان استان است که با هماهنگی مرکز، چاره ای برای این معضل بیندیشند. واقعاً این همه دغدغه، وقت و توانی برای هنرمند نمی گذارد که بتواند بدون داشتن مشکل راحت به ارائه هنرش بپردازد. امیدوارم مسؤولان کشور و بخصوص تبریز برای رفع این مشکلات چاره ای بیندیشند. |
علی زارعی |