پاسخ به:مجله هنر / نقاشی
چهارشنبه 18 خرداد 1390 6:24 PM
مرگ کاریکاتوریست
|
عجیب نیست که گاهی با دیدن یک کاریکاتور می توانیم آفریننده آن را بشناسیم مثلاً بگوییم این اثر متعلق به «مور دیلو» و یا «برادهلند» است. حتی می توان آن دو را با ویژگی های خود جدا کرد. برادهلند از خط های مورب و کوتاه استفاده می کند و با آن سایه روشن هایی به وجود می آورد. منابع نور و بدن هایی با اسکلت های قوی در مقایسه مور دیلو از خط های غیرضروری اجتناب می ورزد. بیشتر به تغییر فرم چهره و اندام انسان ها علاقه دارد و از فرم های خلاصه استفاده می کند. بینی های بزرگ و پاهای نحیف کاریکاتورهای او ما را می خنداند و با چند خط ساده سرعت اتومبیل یا جهت دویدن را روشن می کند. چگونه کاریکاتوریست شاید از خلال نوع طراحی به شخصیت هنرمند می تواند پی برد. گاه کاریکاتوریست ها به خاطر علایق مضمونی شناخته می شوند. اما این راه مطمئنی نیست. باید دید چه چیزهایی جز شخصیت مؤلف دست در کار خلق طنز تصویری است. در یک نگاه واقع بینانه تاریخ کاریکاتور و انباشت طرح هایی که در طول سال ها کشیده شده مؤثرند. تلاقی سلایق از سویی و محدودیت های طبیعی در دنیای طراحی از دیگر سو هنرمند را محدود می کنند. آنها به گالری ها می روند، جنگ های مصور را ورق می زنند و مصاحبه ها و بیوگرافی ها را جمع می کنند. پس در طول سال ها از این سبک به آن سبک کوچ می کنند تا در نهایت خصوصیات خود را بیابند، اما در مسیر حرکت به سمت سبک شخصی از میان همه آنچه گفته شد گذشته اند. به این طریق خالق کاریکاتور از مقام علت تامه و مستقل فرو می آید تا یکی از عوامل برساخته شدن اثر شود. ولی همین اندازه اثرگذری کافی است تا ما بتوانیم کاریکاتورهای خاصی را به کاریکاتوریست مخصوصی نسبت دهیم. ویژگی های شخصیتی مؤلف به طور مشخص در نوع قلم زدن اثر نمی گذارد. نمی توان به آسودگی فهمید که او مثلاً عصبی، فقیر یا لاابالی است. نمی توان ـ در صورت در نظر نگرفتن محتوای کاریکاتور ـ درک کرد به چه حزب یا گروه مذهبی پایبند است. مشکل اینجاست که ما از ابتدا گمان می کنیم اثر هنری از جمله مأموریت دارد تمام پست و بلند و خاطرات و خواست های مؤلف را بنمایاند. از این رو هر بار سعی می کنیم تا با شناخت مؤلف، اثر را و یا با شناخت اثر، مؤلف را بشناسیم. هر چند بارها چنین پروژه هایی در نقد هنری شکست خورده اند. اما هنوز وقتی به اثر می نگریم نام مؤلف همراه احساس خاصی شبیه صمیمیت و یادآوری به ما دست می دهد. از همه بدتر این که وقتی در نام هنرمند باریک می شویم متوجه درستی حدس خویش می شویم. به نظر می رسد انسان پیشاپیش مسلح به نوعی دستگاه نشانه شناسی است. ما مؤلف را نه به عنوان یک انسان فردی بلکه به مثابه نشانه ای می شناسیم که رابطه ای دوسویه با کلان نشانه ای به نام فلان سبک خاص دارد. جریان فهم نشانه هر چه باشد (چه حرکت میان دال و مدلول و چه حرکت و گشت و گذار میان دال ها) ما را به واسطه دیدن شیوه های خاصی از ترکیب رنگ و خط و سایه روشن به سوی نشانه دیگری راه می برد که تنها جنبه ای از جنبه های انسانی کاریکاتوریست است. آن هنگام که تمام آنچه در او می توانست باشد پنهان می کنیم، کنار می گذاریم و حتی می کشیم تا تنها وی را به صورت یک ابژه خالق خنده شناسایی کنیم. [علیرضا سمیعی ] |
روزنامه ایران |