پاسخ به:مجله هنر / نقاشی
چهارشنبه 18 خرداد 1390 6:04 PM
مرتضی اسدی هنرمند متعهد
|
![]() گفتگویی با وی انجام دادهایم که باهم میخوانیم. ▪ به عنوان اولین سوال از خودتان بگویید. ـ من در ۲۳ مرداد ماه سال ۱۳۳۶ در تهران در محله سه راه بعثت به دنیا آمدم. از کودکی نقاشی را دوست داشتم اولین بار که به این هنر علاقهمند شدم عید بود که به روستای پدریام رفته بودیم آن سال مشق عید داشتیم با کاربن تصاویر درس مربوطه را کپی میکردم و عین کتاب را در مشقهایم نقاشی کردم. هفت یا ده درسی را به صورت تصویری تحویل معلمم دادم که تشویقهای زیاد سیدمحمد طباطبایی (معلم سال اول) را به همراه داشت.از همان سال اول تا پنجم ابتدایی پی در پی در این درس نمره ۲۰ میگرفتم که این مسئله علاقهام را بیشتر کرد کمکم با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که دیوار به دیوار مدرسه بود آشنا و عضو کتابخانه شماره۷ شدم. به سیکل اول متوسطه که نزدیک شدم استاد یدالله درخشانی هنرستان را به من معرفی کرد و پیشنهاد داد که به هنرستان هنرهای زیبا بروم. آن زمان کلاسهای آموزشی زیادی نبود تنها چند کارگاه بود که تابلو کپی میکردند و آموزش هم میدادند که مبلغ بالایی را برای تعلیم میگرفتند. در ۱۵ سالگی به یک نقاش شمایلکش معرفی شدم که با وجود اصرار فراوان من گفت که شاگرد نمیخواهد. برخلاف میلم مجبور شدم رشته ریاضی را انتخاب کنم تا سال پنجم هم خواندم اما باز به هنرستان بازگشتم.در سال چهارم در دبیرستان بامداد استاد محمدعلی جزایری معروف به شجاع جزایری معلم ما بود که توجه زیادی به هنر نقاشی میکردند و از بچهها میخواست روی نیمکت به عنوان مدل بایستند و ماهم نقاشی میکردیم.سال ۱۳۵۴ به هنرستان وارد شدم و عنوان شاگرد اولی را از آن خود کردم. در دوره ابتدایی هنر نقاشی منوچهر معتبر و سیروس اسداللهزاده معلمهای من بودند. همزمان با آن در نزد استاد فرشچیان، مهرگان و اردشیر تاکستانی مینیاتور آموختم و به طور جدی به نقاشی ایرانی توجه داشتم. با پیروزی انقلاب در مهرماه سال ۵۷ وارد دانشکده هنرهای زیبا شدم. دو ترم درس خواندم با اعتصابات دانشجویی و تظاهرات مردمی علیه رژیم واحدها حذف و جا به جا میشد تا سال ۱۳۵۹ که انقلاب فرهنگی شد. به علت تعطیلی سه ساله دانشگاه به جای ۴ سال، در طول ۱۰ سال مدرک لیسانسم را دریافت کردم. در مقطع پروژه لیسانس ازدواج کردم بنابراین در بخش گرافیک دارو پخش مشغول شدم ۴ یا ۵ سال در آنجا کار میکردم که احساس کردم برای طراحی جعبه ساخته نشدهام. کارشناسی ارشد را در رشته تصویرسازی دانشگاه تهران خواندم. در دانشکده هنر شاهد تدریس میکردم و در دانشکده هنر و معماری آزاد درس میخواندم. بسیار ایرادگیر بودم و هر معلمی به راحتی از فیلترم رد نمیشد به همین دلیل قسم خوردم که معلم شوم و به خاطر این هدف از خیلی چیزها گذشتم. ▪ آن روزها چگونه از هنرتان جهت ترویج فرهنگ انقلاب استفاده کردید؟ ـ در شروع انقلاب سعی کردم با حرکت مردم هم آهنگ شوم و اتفاقات را یادداشت کنم، اما اتفاقات آن قدر سریع رخ داد که فرصتی برای کشیدن آنها نبود و تنها میتوانستم در کنارش حرکت کنم. به لحاظ تبلیغی و در برپایی نمایشگاهها شرکت میکردم. ▪ از روزهای اول جنگ چه تصور یا خاطرهای دارید؟ ـ در ۳۱ شهریور ۵۹ شاهد پرواز جنگندههای عراقی بودم. تعجب کردم کشوری که تازه در آن انقلاب شده و به پیروزی رسیده چگونه به این راحتی جنگندههای عراقی در آسمانش پرواز میکنند. چند لحظه بعد فرودگاه مهرآباد تهران بمباران شد. چون ما انقلابهای گذشته را تجربه نکرده بودیم این حس را داشتیم. پس از آن ۸ سال وارد جنگ ناخواسته و تحمیلی شدیم. هرکسی اسطورهای دارد. بخش وسیعی از جنگ ما توسل به ائمه بود. رزمندهای که تمام حرکاتش امام حسین(ع) و جریان عاشورا را به نمایش میگذارد. ▪ در مورد اینکه میگویند نقاشهای جنگ شعاری هستند توضیح دهید. ـ میانگین سنی این نسل ۲۵ سال بود. در آن دوران تمام هنرمندان مطرح قلمموها را غلاف کرده بودند و هرچند ما متهم به شعاری بودن میشویم اما این طور نیست. تمام نقاشهای دنیا هم پای انقلابها کار کردهاند و این چیز تازه و شعاری تازه نیست. ما به عنوان نقاش نمیخواستیم در قبال رسالت تاریخیمان تنها تماشاچی باشیم.تهاجمات و توطئهها از جهت مختلف آغاز شد و جریانات سیاسی از طرف دیگر. نتیجه آن هم خیلی پر بار نبود و نیروهای کیفی زیادی را به خاطر تضاد و اختلافات مسئولان سیاسی و هجوم بیگانگان از دست دادیم. ▪ نقاشی چه جایگاهی در زندگی شخصی شما دارد؟ ـ نقاشی وجه اصلی زندگی من است همان قدر که خانوادهام را دوست دارم به آن هم عشق میورزم و همان قدر برایش ارزش قایلم. درست که تابلو احساساتش را بروز نمیدهد و علاقهاش را ثابت نمیکند اما به نوعی جزو اصلی زندگی من است. بخصوص که خانواده مشوق من بودند اما به طورحرفهای آن را قبول نمیکردند و مخالف بودند و میگفتند که عاقبت ندارد. به لحاظ مادی هم همین طور است اما از لحاظ معنوی نه تنها عاقبت دارد بلکه انسان را عاقبت به خیر هم میکند. به هر حال من از راهی که آمدهام راضی هستم. بنابراین پس از من دو تا از برادرهایم به این هنر روی آوردند. شهید امیرحسین اسدی از هنرمندهای توانمندی بود که من در مقابل ایشان حرفی برای گفتن نداشتم و نقاشی نمیکردم. روزی که در دانشگاه درگیری شد به دنبال من آمده بود و نگرانم بود. همان شب درگیریهای جلوی دانشگاه را طراحی کرد و ماهم در حکومت نظامی، آنها را تکثیر میکردیم و به دیوارها میچسباندیم. تعدادی از آنها بر دیوارهای تئاتر شهر بود و من آنها را پس گرفت و در آرشیو خانوادگیمان بایگانی کردم. ▪ در مورد شهادت ایشان توضیح دهید. ـ سال ۱۳۶۰ در عملیات آزادسازی کرخه دست راست خود را از دست داد و در عملیات فتحالمبین هم به شهادت رسید. من هم این قلم را به همراه قلم روی زمین افتاده برادرم را برداشتم و رسالتش را به عهده گرفتم اولین تابلویی که کشیدم مربوط به برادرم بود. احساس میکردم مردم حرف زیادی برای گفتن دارند و زوایای پنهان جنگ آن قدر زیاد بود که نمیشد در آن زمان گفت. ▪ نظرتان به طور کلی درباره جنگ چیست و حضور زنان را در جنگ ایران و عراق چگونه ارزیابی میکنید؟ ـ من به شدت جنگ را محکوم میکنم اما زمان هجوم بیگانه باید دفاع کرد. دفاع وظیفه هر ایرانی است چه نظامی، چه پشتیبانی و چه حمایتکنندگان همان طور که مادرها، زنهای ما و خواهران ما حمایت میکردند. اگر قرار باشد در جهان فمینیسم ایجاد شود، زنان ما قبلا آن را به اثبات رساندهاند. باید بگویم که حق زنان ما ادا نشده در مقابله با توطئهها حق آنها کم نبود اما هرگز ادا نشد. تمام این حوادث باعث شده که من در نقاشی به همه چیز توجه کنم روزهای اول جنگ، زنها دوشادوش مردها اسلحه به دست جنگیدند. در بهداری و پزشکی تعدادی اسیر شدند و پس از ۸ سال با تحمل سختیهای زیاد برگشتند. ▪ چه خصوصیتی در دفاع مقدس هست که هنرمند را به ترسیم آن وادار میکند؟ ـ جنگی اتفاق افتاده، جنگی تمام عیار بین ما و نه تنها عراق بلکه چندین دولت. نسل ما در مقابل آنها ایستادگی کرد. نگاه معنوی بچهها به جنگ تقدس میدهد و نباید از آن سوءاستفاده کرد که درسالهای اخیر از این نام سوءاستفادههای زیادی شده است. کسی که میخواهد به پولی برسد، آن را دستاویز قرار میدهد و به عنوان سپر از آن استفاده میکند. من سعی میکنم این تقدس را در قلب خود نگه دارم چرا که معتقدم اگر به زبان بیاید نابود میشود. احساس کردم چیزی که در تمامی جنگها اتفاق میافتد ایثار است. شاید هنرمندان نمیتوانستند در جنگ شرکت کنند اما چیزهایی که میدیدند را میتوانستند ترسیم کنند.من افتخار میکنم به اینکه برای آن دوره قلم زدهام تا زمانی که یاد بسیجیها در ذهنم زنده است تابلو خواهم ساخت و به آن افتخار خواهم کرد، ما کاری در قبال آنها انجام ندادهایم. در جنگ ثابت کردیم که مسائل داخلی کشورمان به خودمان مربوط میشود و اجازه ندادیم پای بیگانه وارد کشورمان شود. مفتخرم که چند صباحی را با آنها گذراندهام و اگر روزی خواستم از دنیا بروم، شرمنده آنها نباشم. در مورد سفرتان به پاریس توضیح دهید. برای یک سفر پژوهشی - تفریحی به پاریس رفتم. تصمیم گرفتم وارد دانشگاه شوم که در دانشگاه سوربن پاریس ۴ در رشته تاریخ هنر اسلامی پذیرفته شدم. یک سال و نیم درس خواندم. خانوادهام یک سال تمام در تهران برای گرفتن بورس تحصیلی پیگیری میکردند که مسئولان وقت وزارت علوم هم کاری نمیکردند و میگفتند که ما شما را نفرستادهایم و خودتان برای تحصیل به فرانسه رفتهاید به هرحال من یک ایرانی بودم و نباید با من این گونه برخورد میشد.هرگز نگفتم که چه هستم و از عناوینم کوچکترین استفادهای نکردم مثلا نگفتم خانواده شهید هستم.برادر دو شهید، جانباز و آزاده. در تمامی دوران در چند دانشگاه قبول میشدم که حق انتخاب داشتم در فرانسه هم از دانشگاههای سنت اتین و سوربن قبول شدم پس من نیازی به استفاده از عناوین نداشتم. پس از مدتی برای گرفتن بورسیه به تهران بازگشتم. قولهایی داده شد. با مخارج زیاد به پاریس بازگشتم که تماس گرفتند و مخالفتشان را با بورسیه اعلام کردند.چون مرخصی بدون حقوق داشتم و مستاجر بودم، درسم را نیمهکاره رها کردم و به ایران بازگشتم. ▪ چه چیزی در سفر به فرانسه برایتان جذابیت بیشتری داشت؟ ـ دیدن موزههای پیکاسو، لوور، مردمشناسی و ... اصلا پاریس موزه است. در همه جا گالری هست. ساختمانهای قدیمی ۳۰۰ ساله هیچکس حق ندارد ظاهرش را تغییر بدهد. روی ساختمان شناسنامهای است که نشان میدهد چند سال قبل کدام هنرمند در این خانه زندگی میکرده است. ای کاش ذرهای از همت حفظ میراث فرهنگی فرانسه یا اروپا در اینجا دیده میشد.در لوور وقتی آجرهای پخته رنگی ایرانی را دیدم آه کشیدم. ▪ وقتی برگشتید چه حسی داشتید؟ ـ احساس کردم که این دنیا چقدر با آن دنیا متفاوت است. در ایران اگر من در خانهای را بزنم و آب بخواهم، میدهند اما در فرانسه چنین خبری نیست. هرچند که بعضی از آن فرهنگها در ایران هم دارد ایجاد میشود. منبع آب یخی که در خیابانها پر بود و رویشان نوشته بود قربان لب تشنهات یا حسین(ع) و انسان را به یاد معنویات میانداخت جایشان را به شیشههای نیملیتری آب معدنی دادهاند. یعنی اگر بخواهی آب بخوری باید پول بدهی. در فرهنگ ما آب، معنی خاصی دارد، حرمت دارد. انسان را یاد تمام تشنههای عالم میاندازد. در رستوران اگر آب بخواهی باید فیش بدهی.▪ مسائل مادی تا چه حد روی زندگی یک نقاش تاثیر میگذارد؟ ـ کشوری که نقاش آن روی خط فقر یا زیر خط فقر است، نمیتواند خلاق باشد، هر قدر هم اهل دین باشد. فشارهای زندگی، او را له میکند. هنرمندها نباید دغدغه نان و مسکن داشته باشند. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی افتخار میکند که بودجه نمایشگاه قرآن ۱۰ برابر شده است. قرآن، متولیان زیادی دارد، حوزه علمیه و ... ارگانهای بسیاری حامی آن هستند بودجه هنر و فرهنگ نباید صرف هزینههای قرآنی شود. قرار نیست چون حکومت اسلامی است، بعضیها خوششان بیاید که بودجه قرآن ۱۰ برابر شده است. این انصاف نیست. من مخالفتی با نمایشگاه قرآنی ندارم اما آنها متولی دارند و نباید بودجه ما صرف آن شود. بیاحترامی به قرآن نمیکنم ما با قرآن به دنیا آمدهایم با آن زندگی کردهایم و از دنیا هم میرویم اما بیانصافی است که مخارج مربوط به هنر را صرف مسائل جانبی کنیم. ▪ موضوعات نقاشیهای شما بیشتر حول چه محوری است؟ ـ یک جور حماسی است. در نقاشیهای من نوع ساختها، رنگها، فرمها و خطها ایجاد حماسه میکنند که متعلق به مردم است.این حماسه متعلق به مردم است و آرامش نسلی که خلاقانه شکوفا نمیشود در همه عرصهها، تولیدات صنعتی، دفاعی و ... در این مسیر رهنمودهای رهبر کارساز بوده است. شوراهای راهبردی در عرصههای نظامی، فرهنگی و ... راه را برای کسانی که نمیخواهند خدمت کند، میبندد. در خواست میکنم که در این راه آن قدر جدی باشند که سره از ناسره مشخص شود. ▪ چه رابطهای بین هنر نقاشی و هنرهای دیگر و جود دارد و اگر این رابطه نابود شود چه اتفاقی برای هنر میافتد؟ ـ تمام هنرها به هم مرتبطند. نقاشی نمیتواند بدون سینما کار کند. تئاتر بدون ادبیات، سینما بدون تئاتر و ...هنرها بدون ارتباط باهم نمیتوانند به حیاتشان ادامه دهند. در جلسهای که هنرمندان با رهبری داشتند ایشان رهنمودهایی ارائه کردند که اگر عملی شود سینما میتواند از بحران خارج شود. ما در عرصههای مختلف نیازمند ساخت کشوریم. اگر به برنامههای دراز مدت و کوتاه مدت توجه کنیم. ▪ چگونه میتوان با تهاجمات فرهنگی مقابله کرد؟ ـ دولت میتواند با تدبیر با تهاجم فرهنگی مقابله کند اگر این بودجهها بخصوص در عرصه ورزش و فرهنگ درست تقسیم شود کسی که در عرصه فرهنگی جایزه جهانی میآورد، کمتر از ورزشکار نیست. اما بدن ورزشکاری را که مدال جهانی میآورد، طلا میگیرند. مگر خون ورزشکاران رنگیتر است. قهرمان ملی فقط در عرصه ورزش خلاصه نمیشود. بازوی هنرمند در قلم مو، دوربین، شاهکار ادبی، داستانها و ... است. موفقیتهای یک هنرمند در کشور ما کمرنگ دیده میشود ما ایرانی هستیم. بعضی از هنرمندان از پناهندگی به کشورهای اروپایی میگفتند، شما چه نظری دارید؟ هرجای دنیا که به انسان نیاز باشد میتوان به بشریت خدمت کرد اما در کشور غریب چگونه میتوان در مورد فرهنگی که هیچ شناختی از آن نداری کارکنی؟ ما همه ایرانی هستیم و با هیچ جماعتی در خارج ارتباط نداریم که بخواهیم مشکلساز باشیم. ▪ هنر نقاشی چه کمکی به بزرگداشت دفاع مقدس میکند؟ ـ هر هنری وظیفهای دارد. هنر نقاشی بیواسطه است. نه زیر نویس میخواهد و نه نقال. گاهی میتواند روایتگر باشد و این قدری بیپرده است که خودش حرفهایش را میزند و گاهی هم چندوجهی و مبهم است که مخاطب را به فکر وادار میکند و هرکسی با دیدگاه خاص خودش وارد اثر میشود. هرکسی از ظن خود شد یار من. نقاشی در دوره اول انقلاب از سینما هم پیشروتر بود. آن زمان سینماها تعطیل بودند. این هنر بار سنگین انقلاب را به دوش کشید. خیلیها نمیتوانند این را ببینند و نمیخواهند چیزی از ما باقی بماند. انگار ما بار سنگینی هستیم. ما عقل معاش نداشتیم اگر داشتیم هنرمند نمیشدیم چه برسد به هنرمند انقلاب. اما دل چیزهای دیگری را ترسیم میکند. شهید بهشتی میفرمود: اگر رجوع کنیم به عقل حسابگر میگوید نرو کشته میشوی اما دل عاشق، حساب وکتاب نمیکند. میرود تا به هدف انسانی و اسلامی خود نزدیک شود. اگر مذهبی هم نخواهیم به این مطلب نگاه کنیم میبینیم بازهم حرف درست و علمیای است. ایشان خیلی درست به زندگی وعالم نگاه میکردند و من بعضی از جملههایشان را سرمشق زندگیام کردهام. ▪ در مورد برادرهایتان توضیح دهید. ـ شهید امیرحسین اسدی که در عملیات فتحالمبین شهید شد. شهید منصور اسدی ۱۸ ساله که در عملیات والفجر ۸ شهید شد. ۷۰ کیلومتر پایینتر از فاو پیکرش پس از ۱۸ سال بازگشت. سرهنگ مصطفی اسدی که در والفجر مقدماتی در جاده آسفالته العماره و به علت لو رفتن عملیات در کمین افتاد و پس از مجروحیت در میدان مین ۷ سال و نیم در اسارت ماند که دوسال و نیمش را در انفرادی گذرانده بود. بهمن ماه سال ۶۸ به همراه اسرای بیمار به ایران بازگشت. برادر دیگرم مجتبی اسدی است که جانباز شیمیایی است. درست است که من برادر اینها هستم اما یک سر سوزن نه از اسم آنها استفاده کردم و نه دوست دارم که استفاده کنم. افتخار میکنم که برادر آنها هستم اما نمیخواهم تداعی بشود که دوست دارم از قبل اینها به جایی برسم. ▪ یک فرد چه خصوصیتی باید داشته باشد که هنرمند شود؟ ـ ما همه رو به تکامل هستیم و میخواهیم والا شویم. اگر نفس بگذارد و شرایط اخلاقی، منش، رفتار انسانی، تواضع و ... را به دست آوریم، آرام آرام به سمت هنرمند شدن میرویم. ما بیشترمان اهل فن هستیم و صفت هنرمند حداقل برازنده من نیست. ولی تا به هنرمندی برسیم زمان لازم داریم. امسال پنجاهمین سال زندگیام را میگذرانم و هیچ اشتباه عمدیای از من در پیشگاه خداوند، وجدان و جامعه قابل قبول نیست. هنرمند شدن شرایط میخواهد و تلاش میکنم به آن نزدیک شوم. ▪ در حال حاضر چه میکنید؟ ـ مدرس دانشگاه و عضو هیئت علمی در گروه نقاشی و گرافیک و تصویرسازی هستم. اولین کسی بودم که به طور جدی با رایانه نقاشی کردهام. آن زمان خیلیها مرا تمسخر میکردند. من مستقیما روی تصویر سفید کار میکنم. طبق اسناد و شواهد هم اولین نفری هستم که کار نقاشی را با رایانه انجام داده است. کار مستقیم روی بوم و نقاشی دیجیتالی به معنی اصلی کلمه نه با استفاده از اسکن تصاویر و این را مدیون سعید و حمید عجمی هستم که راهنماییهای اولیه را کرد و شوری که برای کار با رایانه ایجاد کردند. راهنماییهای فنی ابتدای کار که هنوز هم در مواقعی که مشکلی برایم پیش میآید از آنها کمک میگیرم. علی وزیریان هم کمک زیادی در این راه به من کرد. البته ادعایی در این قضیه ندارم. اینکه چه کسی اول ابداع کرده مهم نیست هرچند که این طرح در فرانسه با استقبال روبرو شد. در مورد مقام سومی مسابقات طراحی تمبر که در ژاپن کسب کردید، توضیح دهید. فکر میکنم سال ۱۹۹۳ بود. چهل و پنجمین سالگرد اعلان جهانی حقوق بشر، از طریق وزارت پست آگهی مسابقه رسید و من هم شرکت کردم. نژادهای مختلف بشری را با سمبل پرنده کشیدم. در لیستی که دادند در کنار گروه سوم، نفر سوم بودم. اسمم بالاتر از هنرمندانی از اسرائیل، عراق، آمریکا و ... بود. کارم کنار طراح اسرائیلی چاپ شده بود که به حقوق بشر، انسانی نگاه کرده بود. دیدم که انسانهای فرهیختهای هم در این کشورها هستند که با اهداف رژیم صهیونیستی مخالفند. متاسفانه دیپلم افتخاری که به من رسیده بود از جعبه پستی بیرون آورده شده بود و به من تعلق نگرفت. پس از مکاتبه فهمیدم که ارسال شده است و در ایران از جعبه خارج شده است من هم دیگر پیگیری نکردم. ▪ به عنوان حرف آخر، اگر صحبتی باقیمانده بفرمایید. ـ تمام چیزهایی که گفتم درد است. ای کاش جنگ نمیشد و ما عزیزانمان را از دست نمیدادیم، نه تنها برادرانم که تمامی شهدا دلاورانی بودند که با آنها احساس برادری میکنم و هرچه در این کشور داریم به خاطر آنهاست و من هرچه در نقاشی پیشرفت کردهام به خاطر موضوعیت آنها بوده. این بچهها به ما انگیزه دادند که ببینیم که هستیم. آنها دلاور بودند. هدف آنها بیرون کردن دشمن بود. کسانی که فکر میکنند اگر در خرمشهر جنگ را تمام میکردیم، ۸ سال طول نمیکشید در اشتباهند. ما اسرای قبل از جنگ و بعد از قطعنامه داشتیم و اینها درخاطرات اسرا هست. بعد از قبول قطعنامه آنها باز حمله کردند و عملیات مرصاد رقم خورد. جنگ بد است اما انگار قرار نبود تمام شود.پایندگی جوانان ما باعث عقبنشینی آنها شد. ما همه چیز را تحمل کردیم. بمباران شیمیایی، حتی تهدید به بمباران اتمی شدیم. هرچه داریم از این نسل سوخته است. نسل ما سوخت تا این نسل بتواند نفس بکشد.خدا کمک کند به عنوان یک ایرانی در دفاع از ارزشهای انسانی و دینی که مکمل آن است قدمی برداریم. |
روزنامه رسالت |