پاسخ به:مجله هنر / نقاشی
چهارشنبه 18 خرداد 1390 5:46 PM
لوسین فروید یک استثنا در هنر فیگوراتیو
|
برای خیلی از آدم های معمولی، زندگی کردن در زمانه حضور یک هنرمند تاثیرگذار می تواند اتفاق نادری باشد، همان طور که برای یک هنرمند، رسیدن به شهرت و آوازه قبل از مرگ، یک حادثه تلقی می شود. اما وقتی به نقاش و هنرمندی چون لوسین فروید می رسیم می بینیم تمام این معادله ها شکل دیگری به خود می گیرد. ما اینجا، با نقاشی روبه رو هستیم که می شود او را در زمره بزرگ ترین نقاشان این چند دهه قلمداد کرد، نقاشی که هنوز زنده است و دارد زندگی می کند. اما این نقاش، موجودیت دوگانه ای دارد. موجودیت اول او به گذشته اش مربوط می شود. در آثار هنری ای که به این گذشته ربط پیدا می کند، ما پیوسته شاهد مفهوم هنر برای هنر هستیم و حس کناره گیری از زندگی به خوبی به چشم می خورد. اما موجودیت دوم او، شور و شتاب و هیجان بیشتری دارد و هنرمند اینجا نگاهی کاوش گرانه پیدا می کند. به بیان دیگر، زندگی او هم مظهری از ایستایی و سکون است، هم تجلی ای از حرکت و جنبش. لوسین فروید در هشتم دسامبر در برلین به دنیا آمد. او نوه زیگموند فروید معروف است. پدرش ارنست، معمار بود و کوچک ترین پسر زیگموند فروید به حساب می آمد. کودکی لوسین در خانواده ای یهودی سپری شد که اعتقاد چندانی به انجام فرایض دینی نداشتند. در این زمان، فروید کوچک در رفاه خانواده های بورژوا به سر می برد و زندگی راحت و بی دغدغه ای داشت که در آن فرصت کافی برای خیال پردازی های کودکانه بود. اما وقتی آدولف هیتلر در سال ۱۹۳۳ صدراعظم آلمان شد، ورق برگشت و ارنست و همسرش لوسی فهمیدند که دیگر آلمان جای ماندن نیست و بنابراین به انگلستان مهاجرت کردند و تابعیت این کشور را پذیرفتند.فروید، در ابتدا پسر بچه بد قلق و پرمدعایی بود؛ اما رفته رفته زندگی دشوار در انگلستان او را نرم کرد و به او آموخت که به توانایی های شخصی خودش اتکا کند. او تحصیلات اولیه خود را در مدرسه هنرهای لندن سپری کرد و بعد از آن در مدرسه نقاشی و طراحی آنجلیای شرقی واقع در ددهام تحصیل کرد. در حدود سال ۱۹۳۹ چند عدد از طرح های فروید هفده ساله در مجله هورایزون به چاپ رسید که موفقیت خوبی برای او به حساب می آمد. اولین نمایشگاه انفرادی او در سال ۱۹۴۲ در گالری لفور برپا شد.با پایان یافتن جنگ، فروید که دوران نوجوانی اش را پشت سر گذاشته بود، به طور بی وقفه کار نقاشی پرتره را آغاز کرد. از این زمان به بعد بود که او به یکی از نقاشان فیگوراتیو تبدیل شد و توانست در این شیوه نقاشی چهره شاخصی شود. نقاشی های او اغلب پرتره ها ی آدم هایی هستند که فروید آنها را از بین دوستان، خانواده، نقاشان دیگر، طرفدارانش و کودکان انتخاب کرده است. او همان زمان در مورد نقاشی های خودش گفته بود: "من آدم ها را نقاشی می کنم، نه از آن رو که نشان دهم چه شکلی هستند؛ بلکه از این بابت که نشان دهم بودنشان چگونه رخ می دهد."عده ای از منتقدان، او را نقاشی "رئالیست( "و حتی عده ای پا فراتر گذاشته و او را نقاشی سوپر رئالیست) معرفی کرده اند، اما به نظر می رسد که او از یک نقاش رئالیست صرف فراتر است. او نقاشی است که بیشتر بر سیاق و سبک شخصی خودش عمل می کند و نگاهش در هنر، معطوف به نقاشی کردن، آن هم به مفهوم سنتی و دیرینه آن است. با این حال، سوژه های بکر و عمیق و متفاوت او آنقدر در هنر فیگوراتیو سنتی انگلستان بی سابقه هستند که صریحاً اذعان کنیم با نقاشی متفاوتی روبه رو هستیم که در عرصه هنر فیگوراتیو یک استثنا محسوب می شود. این نقاش متفاوت در توصیفی که خودش می گوید : "کار من کاملاً مرتبط با زندگی شخصی ام است... درباره خودم است و پیرامونم. من روی آدم هایی کار می کنم که به من علاقه دارند و در فضاهایی دقیق می شوم که می شناسم... وقتی به یک آدم نگاه می کنم، این نگاه برایم انتخاب چیزی را ممکن می سازد که در یک نقاشی قرار می گیرد. تمایزی هست بین واقعیت و حقیقت. حقیقت، عنصری از رازگشایی در خود دارد. اگر چیزی حقیقی باشد، جذابیتاش برای انسان از خود آن چیز بیشتر است."اولین سوژه نقاشی های فروید، همسر اولش کیتی بود (فروید در سال ۱۹۴۸با این زن ازدواج کرد.) او بارها و بارها فیگور همسر خود را کشید. بعد از آن که از کیتی جدا شد، این نقاشی ها را ادامه داد و بعد از ازدواج با همسر دومش کارولین (در سال ۱۹۵۲) بارها پرتره او را بر روی بوم آورد. فروید بعد از آن، از گروه زیادی از نقاشان و دوستان خود نقاشی کشید .در سال۱۹۵۱ ، برای نقاشی معروفش "درون پادینگتون" جایزه بهترین نقاشی را از فستیوال نقاشی بریتانیا از آن خود کرد.فروید در سال ۱۹۵۶بعد از آن که فهمید پرتره های تنهای او نیازمند آن هستند تا به شیوه آزادتری کشیده شوند، شروع به کاوش در تکنیک های اکسپرسیونیستی سایه روشن کرد که این کاوش به نقاشی های او شکل جدیدی بخشید. البته تلاش او در فیگورهای آزاد چندان مورد توجه قرار نگرفت تا زمانی که در سال ۱۹۶۶ مطالعه ای جدی روی پرتره نگاری انجام داد. فروید در سال ۱۹۷۷عمده توجه خود را روی فیگور مردان متمرکز کرد. در حالی که فیگور ملبس (اغلب با چشمان غمگین و معمولاً نشسته یا خوابیده) هنوز بخش اعظم کارهای او را تشکیل میداد، فروید به شکل ویژه ای به فرم رئالیستی پیکر مرد توجه نشان داد. نقاشی "مرد با موش( "۱۹۷۷) آغازی است بر جست و جوی وقفه ناپذیر فروید در ترسیم چنین فیگورهایی. فروید البته در این سال ها به سوژه های دیگری هم توجه نشان داد. بهترین دوست انسان یعنی سگ، یکی از این سوژه ها بود که در بسیاری از تابلوهای این نقاش به چشم می خورد. با تمام اینها، فروید گاهی اوقات از فیگورهای انسانی یا حیوانی دست می کشید و به چشم انداز های شهری می پرداخت |