پاسخ به:مجله هنر / نقاشی
چهارشنبه 18 خرداد 1390 4:28 PM
کلود مونه
|
![]() آرامش و زیباییهای زندگی چندان دوامی نداشتند و او به زودی در شهر جدید مادر را از دست داد. پدر كه بقالی ساده و بیسواد بود اصرار داشت پسرش در كنار او و در مغازه كار و شغل او را ادامه دهد. مادر نیز پیش از مرگ خواننده بود و از این راه درآمد كسب میكرد.» دوران تحصیل آغاز شد و پسرك وارد مدرسه شد، اما از درس و تحصیل فراری بود و به عبارتی نه تنها بیعلاقگی بلكه تنفر نسبت به تحصیل در رفتار او مشهود بود. هیچگاه به درسهای معلمان گوش نمیداد و همواره در حالی كه آنها تلاش میكردند به او نكتهای بیاموزند «كلود» را مشغول كشیدن نقاشیها و كاریكاتورهای چهرههای خود و دانشآموزان مییافتند. بعدها خود او اعتراف كرد كه در مدرسه هیچ چیز یاد نگرفت مگر اندكی از املا و هجی كردن كلمات. او میگفت: «مادامیكه در مدرسه بودم، حس میكردم زندانی هستم و همواره به دنبال راه فرار بودم.» سرانجام زمانی كه به دوران نوجوانی رسید، توانست بیشترین استفاده را از دوران حضور در كلاس و دبستان ببرد! تصمیم گرفت نقاشیهای آن ایام (كاریكاتور معلمان و دانشآموزان) را بفروشد و برای هر كدام ۲۰ – ۱۰ فرانك میگرفت و معتقد بود ارزش كار او بیشتر از كار سایر همكلاسیهایش بوده است! در ۱۵ سالگی نقاشیهایی میكشید و آنها را به امانت به فروشگاهی محلی میداد تا برایش بفروشد و خوشبختانه از آثار هنری او استقبال خوبی هم شد و در آن زمان در حالی كه به هر ترتیبی بود دوران ابتدایی را پشت سر گذاشته بود، در مدرسه هنر نزد معلمان توانمند و بسیار خوبی آموزش میدید و با تمرین و فروش كارهایش به سرعت پیشرفت میكرد. ● كلود و دوران جوانی پس از پایان تحصیل با دختر جوانی ازدواج كرد، اما به زودی مشكلات مالی آرامش و امنیت زندگی را از آنها گرفت و در فقر شدید ایام را میگذراندند. سرانجام تصمیم گرفتند به خانه یكی از دوستان صمیمی خود بروند و مدتی را با آنها زندگی كنند. در همین ایام بود كه صاحب دو پسر شدند، اما یك سال پس از تولد پسر دوم، «كلود» همسر فداكار و مهربان خود را از دست داد و مسوولیت وی بیشتر شد و مجبور شد برای تربیت كودكان از خواهر بیوه و بدون فرزندش كمك بگیرد و همچنان در خانه زوجی كه از دوستان خوبشان به حساب میآمدند، زندگی میكرد. چندی بعد دوستش ورشكسته شد و به علت مشكلات مالی از شهر گریخت و هرگز معلوم نشد چه اتفاقی برای او افتاده است و كجا میتوان آن را پیدا كرد. سرانجام «كلود» با همسر دوستش ازدواج كرد و به تربیت بچههای هر دو خانواده پرداختند. آنها به زودی محل قبلی زندگی را ترك كردند و به «گیورنی» (Giverny) رفتند و باغ بسیار بزرگی كه در گوشهای از آن خانه كوچكی بود خریدند. او كه از فروش تابلوهای نقاشی درآمد خوبی كسب میكرد توانست ۶ باغبان و ۲ آشپز استخدام كند. در میان باغ بركهای بود كه نیلوفرهای آبی آن را پوشانده بود و پلی كوچك روی آن نصب بود. این زیبایی خارقالعاده و سایر مناظر زیبای باغ، موضوع بسیاری از تابلوهای مشهور او شد. «كلود مونه» یكی از بزرگترین هنرمندان سبك امپرسیونیسم است. او توانست حركتی نو در نقاشی را آغاز كند و تاثیر آن را به زودی در سایر هنرهایی همچون موسیقی و مجسمهسازی و ... نیز بگذارد. «كلود» زندگی را از محیط اطراف خود و باغ بزرگ و زیبایی كه در آن زندگی میكرد، میگرفت و آن را به بوم نقاشی منتقل میكرد و در دوران زندگیاش توانست بیش از ۲۰۰۰ تابلوی نقاشی بكشد كه برخی از آنها در حال حاضر میلیونها دلار ارزش دارند. ۶۸ ساله بود كه بینایی او كم شد و دو بار تحت عمل جراحی قرار گرفت تا بتواند حداقل كمی ببیند اما یك چشم خود را از دست داد. ۷۱ ساله بود كه همسر دومش را نیز از دست داد و قسم خورد كه بعد از او هرگز نقاشی نكند. اما چندی بعد تنها راه فرار از درد و افسردگی را پرداختن به هنر دید و كار خود را مجددا آغاز كرد. به طوری كه «سزان» در توصیف او میگوید: «تنها یك چشم دارد، اما خدایا چه چشمی!!.» سرانجام در ۸۶ سالگی بر اثر سرطان ریه از دنیا رفت اما تا پایان زندگی روحیهای سرزنده و جوان داشت و پس از مرگ اودرخت دوست و همسر دومش اداره باغ را بر عهده گرفت، اما خود او نیز مدت زیادی عمر نكرد و سپس پسر كلود این مسوولیت را قبول كرد، اما او هم اندكی بعد در حادثه رانندگی جان باخت و از آن پس خانه و باغ به دست آكادمی هنر فرانسه افتاد و در حال حاضر خانهاش موزهای است كه مردم میتوانند از آن دیدن كنند. |