پاسخ به:مجله هنر / نقاشی
دوشنبه 16 خرداد 1390 2:46 PM
اردشیر محصص چشم ما بود
|
صبر اردشیر صبری است كه بهدنبال قضا و قدر و جزا نمیگردد. شاید برای اینكه زندگی غیرحرفهایاش همیشه با مفهوم دادگستری و حقوق، علم جزا و قانون، دست و پنجه نرم میكرد (پدرش قاضی داگستری بود) و همان تقدیر محتوم او را به دانشكده حقوق دانشگاه تهران كشاند تا بفهمد چرا اصلاحات ارضی، زمینهایشان را از آنها گرفته است! اما اردشیر طراح از آنجایی كه اهل هیچ قانونی نبود و جزا را نمیفهمید، یك روز از خواب بلند شد و تصمیم گرفت خودش با جهان پیرامونش تصفیه حساب كند. بنابراین شروع كرد به ترسیم آدمهایی كه نه هویت داشتند و نه زادگاهشان معلوم بود، فقط مشاغلشان توی ذوق میزد؛ آنهم با كلاه نظامیها و لباس فارغالتحصیلها و قاضیها و پولدارها !! در آثار او اخلاق فراموش میشود، احترام به تمسخر گرفته میشود تا بشود جهان واقعی را درید، اردشیر هر چیزی و هر جور و هر كسی كه باشد در رفتارش صادق است. ماخوذ به حیا بودن را بهانهی نگفتن نمیكند؛ او میداند كه اخلاق، یك ژانر هنری نیست. گذارهای برای درك ژانر است، اخلاق، باور را تولید میكند و میدانیم كه مشخصههای فیزیكی یك اثر هنری رفتار و باور آن اثر را به طور كامل آشكار نمیكند و همین مولفه باعث میشود تا بپذیریم كه با تجزیه فیزیكی اثر به باور آن دست پیدا نمیكنیم، این مثال من را به یاد خوردن میوههای هستهدار میاندازد. به طور قطع خوردن میوه است كه من را با طعم و مزه آن آشنا میكند و بالطبع رسیدن به هسته میوه لزوماً نشان دهنده درك من از طعم میوه نیست. درست مانند اردشیر محصص، شناخت شناسی نقادان هم دورهاش از او، مثل در دست داشتن هسته میوه است حال آنكه طعم و مزه اردشیر چیزی فراتر از در دست داشتن هستهی كار اوست، كمتر هنرمند ایرانی را میشناسم كه این تعداد شیفته پرپا قرص و نیز مدعی معترض شش دانگ داشته باشد؛ در اوایل دهه ۵۰ میان دوستان و منتقدان او نبردی فرهنگی حضور داشت و هر سمت میدان سعی میكرد كه با دلیل و برهان، معادلهی ذهنیاش را پیش ببرد، در این حال واحوال پرویز دوائی نقدی رندانه و سرشار از شعور در هفته نامه فردوسی چاپ كرد و در آن با ریشخند از شباهتهای اردشیر با «توپور»، «سینه»، «بازارت تی» و «تومی اونگرر» چاپ كرد اما اكنون، اردشیر در نیویورك است و دوائی در غربت پراگ شعر و داستان چك ترجمه میكند و ما میدانیم كه هركدامشان چه بودهاند و چه كردهاند و خداوند یارشان باد. ▪ سی و سه سال پیش در چنین روزهایی اردشیر محصص در مصاحبه با اسماعیل خویی گفته بود (اردیبهشت ۵۲): «این را نمیدانم كه نام «اردشیر محصص»در تاریخ خواهد ماند یا نه. اما میدانم كه پیش از من كسان دیگری با همین نام بودهاند و نام برخی از آنان در تاریخ مانده است و روشن نیست كه كدام تاریخ مرا در غرفه خود خواهد پذیرفت» و امروز نام اردشیر در هنر مترادف اردشیر محصص است. او سر سلسلهی آدمهایی است كه فقط طراحی میكنند، میان جوانها هم آروزی كاریكاتوریست شدن با اردشیر شدن آغاز میشود. به چگونگی آثارش نمیپردازم لازم میدانم دربارهی خودش بنویسم و از اینكه بلد بود چندتا نویسنده مطبوعاتی (آن سالها) را واله و شیدای خود كند تا برایش شیفته نامههای بلند بنگارند و آنچنان با روشنفكری معاصرش گره خورده بود كه حتی مشاهیر ادبیات و شعر هم پرترهاش را میكشیدند، اردشیر نمونهای واقعی از هنرمندی حرفهای است، شغلش طراحی است و برای همین بیشترین نقدهای هنری تاریخ تجسمی ایرانی را برای او نوشتهاند، فكر نمیكنم تعداد كتابهای هیچ هنرمند تجسمی هم به پای تعداد عنوان كتابهای اردشیر برسد. اردشیر امروز پیرمردی ۶۸ ساله است، تنها در گوشهای از مشهورترین شهر جهان؛ از سرنوشت پس از مهاجرت او هیچ خبر دقیق و موثقی در دست نیست، فقط میدانیم در نیویورك است و حال و احوالش همین اواخر كمی بهتر شده و هر كسی را هم نمیبیند و البته ما جز از طریق نیكزاد نجومی رابطه دیگری با او نداریم! سرنوشت اردشیر محصص سرنوشت روشنفكر شكست خورده ایرانی است! منزوی، متبختر، بیخیال و مغرور ولی مشتاق دیده شدن، اردشیر هنرمند (و نه اردشیر روشنفكر) همیشه دوست داشته است تا بینشش (و نه الزاماً خودش) دیده شود، برای همین از مقلد بودن هم نمیهراسد. در جوانی «توپور» و «پوسادا» را میآزماید تا خودش را كشف كند، در وجود خانواده محصص مشتركات فراوانی وجود دارد؛ اصولاً اینها هیولاهای هنر آفرینیاند كه در یك جایی از زندگی و در یك «آن» مخصوص، چیزی درونشان میجوشد و آنها را به جنون میكشد. نقش و حضور اردشیر از آن جایی مهمتر از یك كاریكاتوریست یا طراح میشود كه بدانیم پیجویی سرنوشت او برای جوانهای طراح و كاریكاتوریست مانند حضور صادق هدایت نزد جوانهای ادیب است. این نام ماندگار هنرهای تجسمی همچنان به زشتیهای زمانهاش دهن كجی میكند، و بیتفاوت از كنار تمام پلشتیها رد میشود تا فراموش نكنیم چشم مشتاق، اقلیم نمیشناسد، به راستی اردشیر چشم ما بود. هنر اكنون غرب از جنس فكر است.حوصله و صبر ندارد، چونان ماشین عمل میكند و ماشین را چه به سعه صدر داشتن! ولی هنر شرق از باب تامل است و تامل یعنی ارادت توام باشكیبایی و زل زدن و یك عمر چیزی را نگاه كردن، یعنی رحیل شدن و دقتمند ماندن روی سیب و انار، دقتی كه بتواند برگهای خیزران را با یك ضرب قلم، پرداز كند و دقتی كه شرف احترام به گل و مرغ را داشته باشد. انسانهای فراوانی در این سرزمین زیستهاند و از این شمار اندكی هنرمند بودهاند و اندكتر هنرمند ماندهاند. اما میدانیم كه هنرمند ایرانی همیشه صبور بوده است، در ایران حتی میتوان صبور اما پرخاشگر بود و اردشیر صبر ملتهب و پرخاشجویانهای دارد. |
نویسنده : شهروز نظری |
دوهفتهنامه هنرهای تجسمی تندیس |