پاسخ به:نگاهی به زن در ادبیات فارسی
پنج شنبه 5 خرداد 1390 9:54 AM
همان گونه که گفته شد، انتقاد از خرافات و جهل زنان از اوایل سده ی بیستم و یا اواخر سده ی نوزدهم میلادی آغاز شد، ولی «عقایدالنساء» یا کتاب مشهور «کلثومننه» که منسوب است به «آقا جمال خوانساری» (درگذشته در ١١٢٥) از این لحاظ استثنایی قابل توجه است.
«آقاجمال خوانساری» از فقیهان و عالمان دورهی صفوی است که برخلاف بسیاری از هم عصران خود، مردی بود شوخطبع و آزاداندیش. کتاب «عقایدالنساء»، به صورت رسالات فقهی است که مراجع تقلید، جهت راهنمایی مقلدان خود مینویسند.
در این زمینه «کلثومننه» جای مجتهد را گرفته و همراه سه گیسسفید کارکشته، در بارهی آیین شوهرداری، حمام رفتن، آرایشکردن، مقابله با مادرشوهر، هوو، و غیره نصایحی به زنان میدهند.
محمد کتیرایی در مقدمهی چاپی از این کتاب مینویسد:
«این نکتهی مهم را باید به یاد داشت که نویسندهی «عقایدالنساء» در پی گردآوری فرهنگ توده نبودهاست و انگیزهی او در نوشتن این رساله، دستانداختن و ریشخندکردن خرافات و باورهای مردم روزگارش و بهویژه زنان اصفهانی بودهاست. افزون بر این شاید به یک اعتبار ـ با در نظرداشتن زمان و محیط نویسندهی «عقایدالنساء» ـ بتوان گفت که این ریشخند شامل حال آن دسته از مردم نیز میگردیده که یک مشت منقولات موهوم را چون اصول موضوعه و بدیهیات اولیه، دستکم در ظاهر پذیرفته بودند و خود را از علما میشمردند و نویسندهی این رساله، گویی خواسته بگوید که کهر کم از کبود نیست، همه سر و ته یک کرباسند.»
نحوهی ریشخندکردن و موضوعاتی که نویسنده در این کتاب، که به دوران صفویه برمیگردد، پیش میکشد، قابل توجه است. کتاب «عقایدالنساء» از باورهای خرافی و کردار ناپسند برخی زنان نیز انتقاد میکند و قصد نویسنده، اصلاح آنان است. اما باید به یاد داشت که مساله ی آزادی زن به مفهوم جدید آن مطرح نیست، بلکه او میخواهد که زنان مطابق با سنن درست اسلامی رفتار کنند. همان گونه که گفته شد، باید به یاد داشت که کتاب به دورهی صفوی برمیگردد و صحبت از آزادی زنان در آن دوره محلی از اعراب نداشتهاست.
نویسندهی «عقایدالنساء» گرچه از خرافات متداول زمان خود و عقاید نادرست و مسخرهی عصر خود انتقاد میکند، در پیاین نیست که زنان از قید حجاب و محدودیتهای دیگر، رها شوند و مانند مردان از امتیازات اجتماعی برخوردار باشند، بلکه منظور او این است که زنان از شرع دین اسلام، آنهم بهصورتی که علمای آن روزگار تجویز میکردند، پیروی کنند.
مدت درازی طول کشید تا در اثر آشنایی با تمدن غرب و آغاز جنبش آزادی خواهی، دگرگونیای در وضع اجتماعی ایران و در نتیجه در موقعیت اجتماعی زنان پیش آمد. حتا پس از مشروطیت، استبداد و سنتهای عقبماندهای که زنان را در گوشهی انزوا نگاه میداشت، از میان نرفت. سنتپرستانی که با مشروطیت مخالفت می کردند، مدعی بودند که «با آمدن مشروطیت، منکرات مجاز، مسکرات مباح و مخدرات، مکشوف و شریعت، منسوخ خواهد گشت.»
آنان هنگامی که موضوع آموزش و تربیت دختران و بازشدن مدارس «تربیت نسوان» و «دبستان دوشیزگان» مطرح شد، این کار را در ردیف اباحهی مسکرات و اشاعهی فاحشهخانه، قلمداد کردند. حتا کسانی که از لحاظ سیاسی، مردان روشن فکری بودند، رفع حجاب و شرکت زنان در امور اجتماعی را نکوهیده و مخالف دین اسلام میدانستند. با در نظر گرفتن این مقدمات، میتوان دریافت کسانی چون طاهرزاده، صابر، معجز شبستری، میرزا یحیی دولتآبادی، لاهوتی، عشقی، دهخدا و ایرجمیرزا، که آزادی زنان را عنوان کردند، تا چه اندازه آزاده و آزاداندیش بودند و با چه مشکلاتی میجنگیدند.
در سال ۱۹۰٦ م با انتشار مجلهی طنز «ملانصرالدین» در باکو، شعرهای شاعر بزرگ قفقازی «میرزا علی اکبر طاهرزاده صابر»، در ایران نیز رواج پیدا کرد و بسیاری از آنها در مجلهی آذربایجان (تبریز) و نسیم شمال (رشت)، ترجمه شدند و به شعر فارسی درآمدند.
«صابر» بسیاری از شعرهای خود را به موضوع زنان اختصاص میدهد و با طنز لطیف خود تصویر جانداری از بیعدالتیهای اجتماعی نسبت به آنان به نمایش میگذارد. موضوعاتی که «صابر» برای شعرهای خود انتخاب میکند در آن زمان بسیار بکر و جالب بودهاست. مثلاً دختری کم سن و سال را به شوهری پیر دادهاند که هم سن پدر اوست. دختر نه تنها او را دوست ندارد که از او و قیافهاش وحشت دارد و میترسد. وصف شاعر از زبان دختر در برخی از این بیتها چنین است:
وایوای بهخدا که این بشر نیست! / از شکل بشر در او اثر نیست!
والله بهخدا، این شوور نیست!
در عقد که شرم کردم آخر / گفتید پسر است، گشت باور
حالا دیدم که چیست شوهر . . .
دارد به سرش کلاه گنده / ابروش، سفیده و بلنده
هم سن پدر بزرگ بنده!
آب دهنش تنفرآور / بوی بدنش ز گند بدتر
وحشت کنم، اوست دیومنظر!
در شعرهای «صابر» این مردان هستند که بیش تر مورد انتقاد قرار میگیرند و سبب عقبماندگی و جهل زنان شمرده میشوند. با این وجود زنان خرافی و نادان نیز از نیش زبان شاعر به دور نماندهاند. از جمله در شعرهای او میتوان انتقاد به نصیحتهای مضحک زنان سالمند به زنان جوان را در بارهی آیین شوهرداری و یا انتقاد به رفتار بیرویهی مادران در شیوهی تربیتی نادرست فرزندان خود و به اصطلاح لوس بارآوردن آنان را دید.
جالب این جاست که جهت انتقاد او فقط از طرف زن به مرد نیست. چه بسا انتقاد از زن نادان و بیسوادی است که به دلیل بیسوادی خود، درک و فهم زندگی کردن با یک مرد فهمیده و اهل علم و دانش و مطالعه را ندارد.
در شعری او بهدرستی از ازدواج نامتناسب بین زن بیسواد و مرد تحصیلکرده و اهل مطالعه سخن گفته، که این شعر توسط «سیداشرف گیلانی» بهطور آزاد به فارسی ترجمه شده و در روزنامهی «نسیم شمال» نیز به چاپ رسیده است. اگر چه شعر فارسی بیانکنندهی حال و هوا و مفهوم زبان اصلی شعر، یعنی ترکی نیست، اما بازگوکنندهی بسیاری از آن هست.
خانباجی! غافلی از شوهر من / که چه آورده بلا بر سر من
کاش در خانهی خالوی عزیز / خدمت خانه نمودم، چو کنیز
با قد و قامت رعنا بودم / من یکی دختر زیبا بودم
روی بیگانه ندیدم هرگز / اسم شوهر نشنیدم هرگز
دختری بودم مقبول و زرنگ / زیرک و عاقل و دانا و قشنگ
چهرهام را نه که داماد ندید / بلکه همزاد و پریزاد ندید
مادرم بود، یکی نقالی / پدرم بود، یکی بقالی
عمهی من به هزاران تدبیر / کرد شاه پریان را تسخیر
در همه خانهی ما یک ملّا / از زن و مرد نمیشد پیدا
خانهمان طاقچهها، سرتاسر / بود خالی ز کتاب و دفتر
گوش ما نام معلم نشنید / چشم ما کاغذ و مشق ندید
وای آن روز که شوهر کردم / دوری از مادر و خواهر کردم
گفتم این شوهر من انسان است / اهل عیش است و بَکست و خانست
حال دیدم که چه حیوانست این / بدتر از غول بیابانست این
نیست شوهر، پسری پا بههواست / نیست شوهر، همگی درد و بلاست
رنگش از مشق جنون زرد بوَد / نیست شوهر، که شکمدرد بوَد
روز و شب هست سرش گرم کتاب / همچو شاعر بود این خانهخراب
همسر شاعر سرسخت شدم / نهنهجون! زود سیاهبخت شدم
سر شب تا به سحر در کارست / همه خوابیده، او بیدارست
گر کند خواب به چشمش تأثیر / دفعتاً میجهد از خواب، چو تیر
میرود با عجله، سوی چراغ / مینهد صورت خود سوی چراغ
باز مشغول به تحریر شود / بلکه خطش، چو خط میر شود
خانباجی! شوهر من شوهر نیست / هیچ در فکر زن و دختر نیست
همه در فکر کتاب و رقم است / صبح تا شام بهدستش، قلم است
هست در طاقچه بیاندازه / دفتر تازه، کتاب تازه
رقم هندسه و جغرافی / کتب حکمت و عرفان، باقی
آتش شوق چو میافروزد / بهر شوهر دل من میسوزد
گاه میگویمش ای شوهر من / رحم کن، رحم بیا در بر من
بنشین، شام بخور، صحبت کن / جان من، خسته شدی، راحت کن
هستی امروز تو داماد، آخر / میرود جان تو بر باد، آخر!
یکی دیگر از کسانی که در آثار خود دید منتقدانه به رفتار نادرست مردان نسبت به زنان دارد، «علی اکبر دهخدا»ست. گفته میشود که «دهخدا» در طنزنویسی از نوشتههای روزنامهی «ملانصرالدین» تأثیر پذیرفته و در «چرند و پرند» نه تنها در مورد رفتار نادرست مردان به زنان، که در بارهی خرافهپرستی زنان نیز مقاله های بسیار نوشتهاست. در اینجا به نقل کوتاهی از او که در بارهی سوء استفاده از مذهب و ستم مرد نسبت به زن اشاره میکنیم:
«حاجی ملا عباس در اصل، چاروادار بود. بعد از فوت شدن خرهایش به تهران آمده، دستفروشی میکند. روزی پیش یکی از آخوندها میرود که برایش صیغهای دست و پا کند. او بهتدریج هرچه پول داشته سر این کار میگذارد. آخوند چون میبیند مرد، دیگر پولی در بساط ندارد، با کورهسوادی که داشته او را به لباس ملایان درمیآورد و از آن پس نان عباس در روغن است و عاقبت هم با دختر یتیم تاجری که فوت کرده، ازدواج میکند و چه بلاهایی که بر سر این دختر نمیآورد! حال، حاجی ملا عباس علاوه بر لفت و لیسهایی که در حجره و در قفا میکند، چهار زن عقدی هم دارد.»
دهخدا در اینجا موضوع سوء استفاده از مذهب و ستمی را که مرد بر زن روا میدارد، در طنز خود به خوبی نشان میدهد.