توحید
یک شنبه 1 خرداد 1390 8:10 PM
توحید |
شامل: معانى توحید، توحید در وجوب وجود، نفى اجزاء بالفعل،
نفى اجزاء بالقوه، نفى اجزاء تحلیلى.
معانى توحید
توحید و یگانگى خداى
متعال اصطلاحات گوناگونى در فلسفه و كلام و عرفان دارد كه مهمترین اصطلاحات فلسفه
آن عبارت است از:
1 توحید در وجوب وجود یعنى هیچ موجودى جز ذات مقدس الهى واجب
الوجود بالذات نیست .
2 توحید بمعناى بساطت و عدم تركیب كه داراى سه معناى فرعى
است: الف عدم تركیب از اجزاء بالفعل . ب عدم تركیب از اجزاء بالقوه . ج عدم تركیب
از ماهیت و وجود .
3 توحید به معناى نفى مغایرت صفات با ذات یعنى صفاتى كه به
خداى متعال نسبت داده مىشود مانند صفات مادیات از قبیل اعراضى نیستند كه در ذات وى
تحقق یابند و به اصطلاح زائد بر ذات باشند بلكه مصداق آنها همان ذات مقدس الهى است
و همگى آنها عین یكدیگر و عین ذات مىباشند .
4 توحید در خالقیت و ربوبیتیعنى
خداى متعال شریكى در آفریدن و تدبیر جهان ندارد .
5 توحید در فاعلیتحقیقى یعنى
هر تاثیرى كه از هر فاعل و مؤثرى سر بزند نهایتا مستند به خداى متعال است و هیچ
فاعلى استقلال در تاثیر ندارد لا مؤثر فى الوجود الا الله
توحید در وجوب وجود
حكماى الهى براى اثبات وحدت و یگانگى ذات واجب الوجود دلایلى اقامه كردهاند كه
متقنترین آنها برهانى است كه با استفاده از برهان صدیقین طبق تقریر صدر المتالهین
تشكیل مىیابد و تقریر آن این است .
وجود داراى مرتبهاى است كه كاملتر از آن
امكان ندارد یعنى داراى كمال بىنهایت است و چنین موجودى قابل تعدد نیست و به
اصطلاح داراى وحدت حقه حقیقیه مىباشد نتیجه آنكه وجود خداى متعال قابل تعدد نیست .
مقدمه اول این برهان در واقع همان نتیجه برهان صدیقین است زیرا از برهان مزبور
این نتیجه بدست آمد كه سلسله مراتب وجود باید منتهى به مرتبهاى شود كه عالیترین و
كاملترین است و هیچ ضعف و نقصى در آن راه ندارد یعنى داراى كمال نامتناهى است .
و اما مقدمه دوم با اندكى دقت روشن مىشود زیرا اگر فرض شود كه چنین موجودى
تعدد داشته باشد لازمهاش این است كه هر كدام از آنها فاقد كمالات عینى دیگرى باشد
یعنى كمالات هر یك محدود و متناهى باشد در صورتى كه طبق مقدمه اول كمالات واجب
الوجود نامتناهى مىباشد .
ممكن است توهم شود كه لازمه نامتناهى بودن كمالات
واجب الوجود این است كه مطلقا هیچ موجود دیگرى تحقق نیابد زیرا تحقق هر موجود دیگرى
بمعناى واجد بودن بخشى از كمالات وجودى است .
جواب این شبهه آن است كه كمالات
سایر مراتب كه همگى مخلوق واجب الوجود هستند شعاعى از كمالات وى مىباشد و وجود
آنها تزاحمى با كمالات نامتناهى واجب الوجود ندارد اما اگر واجب الوجود دیگرى فرض
شود كمالات وجودى آنها با یكدیگر تزاحم خواهند داشت زیرا هر كدام از آنها داراى
كمالى اصیل و مستقل خواهد بود و هیچكدام از آنها شعاع و فرع دیگرى نخواهد بود .
به دیگر سخن هنگامى دو كمال عینى با یكدیگر تزاحم پیدا مىكنند كه در یك مرتبه
از وجود فرض شوند اما اگر یكى در طول دیگرى باشد مزاحمتى با یكدیگر نخواهند داشت
بنا بر این وجود مخلوقات منافاتى با نامتناهى بودن كمالات خالق ندارد و چنان نیست
كه وقتى كمالى را به مخلوقى افاضه مىكند از دستش برود و خودش فاقد آن گردد اما فرض
وجود دو واجب الوجود با نامتناهى بودن كمالات آنها منافات دارد .
و بعبارت سوم
فرض دو كمال عینى مستقل با فرض نامتناهى بودن آنها سازگار نیست اما اگر یكى عین
تعلق و ربط و وابستگى به دیگرى باشد و شعاع و جلوهاى از آن بشمار رود منافاتى با
نامتناهى بودن دیگرى كه داراى استقلال و غناى مطلق است ندارد
نفى اجزاء بالفعل
اگر فرض شود كه ذات مقدس الهى العیاذ بالله مركب از اجزائى است كه بالفعل وجود
دارند یا اینكه همه اجزاى مفروض واجب الوجود هستند و یا اینكه دست كم بعضى از آنها
ممكن الوجودند اگر همه آنها واجب الوجود باشند و هیچكدام نیازى به دیگرى نداشته
باشند بازگشت این فرض به تعدد واجب الوجود است كه در بحث قبلى ابطال گردید و اگر
فرض شود كه نیازمند به یكدیگرند با فرض واجب الوجود بودن آنها سازگار نخواهد بود و
اگر فرض شود كه یكى از آنها بىنیاز از دیگران است واجب الوجود همان موجود بىنیاز
خواهد بود و تركیب مفروض بعنوان تركیبى از اجزاى حقیقى واقعیتى نخواهد داشت زیرا هر
مركب حقیقى نیازمند به اجزایش مىباشد .
و اگر فرض شود كه بعضى از اجزاى آن
ممكن الوجود باشد ناچار جزء ممكن الوجود مفروض معلول خواهد بود اكنون اگر فرض شود
كه معلول جزء دیگر باشد معلوم مىشود كه آن دیگرى در واقع واجب الوجود و داراى وجود
مستقلى است و فرض تركیب حقیقى بین آنها نادرست است و اگر فرض شود كه جزء ممكن
الوجود معلول واجب الوجود دیگرى است لازمهاش تعدد واجب الوجود است كه بطلان آن
ثابتشد .
پس فرض تركیب ذات واجب الوجود از اجزاء بالفعل به هیچ وجه فرض صحیحى
نخواهد بود
نفى اجزاء بالقوه و مكان و زمان
منظور از وجود اجزاء بالقوه
براى موجودى این است كه بالفعل وجود واحد یكپارچهاى دارد و هیچیك از اجزاى آن
فعلیت و تشخص و مرز معینى ندارند ولى عقلا تجزیه و تفكیك آنها از یكدیگر ممكن است و
هر وقت چنین تجزیهاى انجام گیرد موجود واحد مبدل به چند موجود خواهد شد كه هر كدام
از آنها داراى تشخص و مرز معینى خواهد بود اجزاء بالقوه اگر قابل اجتماع باشند
معنایش این است كه موجود مركب از آنها داراى امتدادات مكانى طول و عرض و ضخامت است
و اگر قابل اجتماع نباشند و هر كدام با معدوم شدن دیگرى بوجود بیاید معنایش داشتن
امتداد زمانى است و هر دو نوع امتداد مخصوص به اجسام مىباشد چنانكه در جاى خودش
بیان شد ([1]) . پس نفى اجزاء بالقوه
در واقع نفى جسمیت از خداى متعال است و لازمه آن نفى مكان و زمان نیز مىباشد .
و اما دلیل بر نفى اجزاء بالقوه از ذات واجب الوجود این است كه همانگونه كه
اشاره شد موجودى كه داراى اجزاء بالقوه باشد عقلا قابل تقسیم به چند موجود دیگر و
در نتیجه قابل زوال خواهد بود در صورتى كه وجود واجب الوجود ضرورى و غیر قابل زوال
است .
دلیل دیگر این است كه اجزاء بالقوه در هر موجودى از سنخ همان موجود است
چنانكه اجزاء خط و سطح و حجم از جنس آنها مىباشند اكنون اگر فرض كنیم كه واجب
الوجود داراى اجزاء بالقوه ممكن الوجودى باشد لازمهاش این است كه اجزاء با كل
سنخیت نداشته باشند و اگر فرض كنیم كه اجزاء مفروض هم واجب الوجود هستند لازمهاش
امكان تعدد واجب الوجود است و از سوى دیگر لازمهاش این است كه واجب الوجودهایى كه
در اثر تجزیه و تقسیم بوجود مىآیند فعلا موجود نباشند یعنى وجودشان ضرورى نباشد در
صورتى كه وجود واجب الوجود ضرورى است و در هیچ زمانى امكان عدم ندارد.
نفى
اجزاء تحلیلى
حكماى الهى پیشین مبحثى را تحت عنوان نفى ماهیت از واجب الوجود
منعقد كرده و با چند دلیل آن را به اثبات رساندهاند و سپس در مسائل مختلف خداشناسى
از آن سود جستهاند و سادهترین دلیل آن این است كه حیثیت ماهیتحیثیت عدم اباء از
وجود و عدم است و چنین حیثیتى در ذات مقدس الهى راه ندارد به دیگر سخن ماهیت و
امكان توامان هستند و همانگونه كه امكان به هیچ وجه در ذات الهى راه ندارد ماهیت هم
راهى به ساحت قدس الهى نخواهد داشت .
ولى بر اساس اصول حكمت متعالیه این مطلب
را مىتوان بصورتى دیگر تبیین كرد كه نتایج مهمتر و درخشانترى بر آن مترتب مىشود و
آن این است كه ماهیت اساسا از حدود وجودهاى محدود انتزاع مىشود و چنانكه قبلا گفته
شد قالبى است مفهومى كه بر موجودات محدود منطبق مىگردد و چون وجود خداى متعال از
هر گونه محدودیتى منزه و مبرى است هیچ ماهیتى هم از آن انتزاع نمىشود .
به
دیگر سخن عقل تنها مىتواند موجودات محدود را به دو حیثیت ماهیت و وجود تحلیل كند
كل ممكن زوج تركیبى مركب من ماهیه و وجود اما وجود خداى متعال وجود صرف است و عقل
نمىتواند هیچ ماهیتى را به آن نسبت دهد .
بدین ترتیب بساطت بمعناى دقیقترى نیز
براى خداى متعال ثابت مىشود كه لازمه آن نفى هر گونه تركیب حتى تركیب از اجزاى
تحلیلى عقلى از ساحت مقدس الهى است .
از جمله نتایجى كه بر بساطت بمعناى صرافت
و نامتناهى بودن وجود خداى متعال مترتب مىشود این است كه هیچ كمالى را نمىتوان از
خداى متعال سلب كرد و به دیگر سخن همه صفات كمالیه براى ذات واجب الوجود ثابت
مىشود بدون اینكه امورى زائد بر ذات بشمار روند و در نتیجه توحید صفاتى نیز اثبات
مىگردد.
خلاصه
1 توحید در فلسفه به معانى زیر بكار مىرود: الف توحید در
وجوب وجود . ب بساطت و عدم تركیب از اجزاء بالفعل و بالقوه و اجزاء تحلیلى . ج نفى
صفات زائد بر ذات . د نفى شریك در خلق و تدبیر . ه توحید در فاعلیتحقیقى و افاضه
وجود .
2 دلیل وحدت واجب الوجود این است كه وجود الهى بىنهایت كامل است و چنین
وجودى تعدد بردار نیست .
3 بىنهایت بودن كمالات وجودى خداى متعال مستلزم نفى
وجود از مخلوقات نیست زیرا كمالات آنها شعاعى از كمالات الهى است و هیچ استقلالى از
خودشان ندارند .
4 دلیل نفى اجزاء بالفعل از ذات الهى این است كه اگر اجزاء
مفروض مستقل از یكدیگر باشند لازمهاش تعدد واجب است و اگر نیازمند باشند با وجوب
وجود منافات دارد و اگر جزئى از آن ممكن الوجود باشد محتاج به واجب الوجود خواهد
بود پس اگر فرض شود كه معلول جزء دیگر است همان جزء دیگر در واقع واجب الوجود خواهد
بود نه مركب مفروض و اگر معلول واجب الوجود دیگرى باشد لازمهاش شرك در وجوب وجود
است .
5 دلیل نفى اجزاء بالقوه این است كه موجودى كه داراى اجزاء بالقوه باشد
عقلا قابل تقسیم به چند موجود دیگر و در نتیجه قابل زوال خواهد بود در صورتى كه
واجب الوجود زوال پذیر نیست .
6 دلیل دیگر آنكه اگر اجزاء بالقوه ممكن الوجود
باشند لازمهاش این است كه اجزاء با كل سنخیتى نداشته باشند و اگر واجب الوجود
باشند لازمهاش امكان تعدد واجب و نیز امكان معدوم بودن آنها قبل از تقسیم است .
7 ماهیت با امكان مساوق است و از این روى واجب الوجود ماهیتى نخواهد داشت .
8 ماهیت از حدود وجود انتزاع مىشود و چون وجود واجب نامحدود است هیچ ماهیتى از
آن انتزاع نمىشود .
9 چون وجود واجب صرف و نامتناهى است فاقد هیچ كمالى نخواهد
بود .
10 چون وجود واجب بسیط و از هر گونه تركیبى مبرى است صفات او هم زائد بر
ذاتش نخواهند بود.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب