ثابت و متغیر
یک شنبه 1 خرداد 1390 7:56 PM
ثابت و متغیر |
شامل: مقدمه، توضیحى پیرامون تغیر و ثبات، اقسام تغیر، اقوال
فلاسفه درباره اقسام تغیر.
مقدمه
از جمله تقسیمات اولیهاى كه براى موجود
مىتوان در نظر گرفت تقسیم آن به ثابت و متغیر است موجود ثابتشامل واجب الوجود و
مجردات تام و موجود متغیر شامل همه موجودات مادى و نفوس متعلق به ماده مىگردد .
تغیر را مىتوان دو قسم دفعى و تدریجى تقسیم كرد كه قسم تدریجى آن همان حركت به
اصطلاح فلسفى است و در مقابل آن مفهوم سكون بكار مىرود كه عدم ملكه آن استیعنى
چنان نیست كه هر چیزى حركت نداشت لزوما متصف به سكون گردد بلكه چیزى كه انیتحركت
را داشته باشد ولى بالفعل در حال حركت نباشد ساكن خواهد بود و از این روى مجردات
تام را نمىتوان ساكن نامید و از اینجا فرق بین مفهوم سكون و مفهوم ثبات روشن
مىشود كه اولى عدم ملكه حركت و دومى نقیض تغیر مىباشد .
ما در این بخش نخست
توضیحى پیرامون ثابت و متغیر و اقسام تغییر و تبدیل مىدهیم سپس به مباحثحركت
پرداخته وجود حركت را اثبات و لوازم و انواع آن را بیان مىكنیم و ضمنا مفهوم قوه و
فعل و رابطه آن را با تغیر و حركت توضیح مىدهیم و سرانجام این بخش را كه آخرین بخش
از فلسفه اولى است به بحث درباره حركت جوهریه به پایان مىبریم
توضیحى پیرامون
تغیر و ثبات
تغیر كه از ماده غیر گرفته شده و بمعناى دیگر شدن و دگرگون شدن
مىباشد مفهومى است كه براى انتزاع آن باید دو چیز یا دو حالتیا دو جزء یك چیز را
در نظر گرفت كه یكى زایل شود و دیگرى جایگزین آن گردد و حتى مىتوان معدوم شدن چیزى
را تغیر نامید از آن جهت كه وجود آن تبدیل به غیر وجود یعنى عدم مىشود گو اینكه
عدم واقعیتى ندارد و حدوث را نیز مىتوان تغیر نامید از آن جهت كه عدم سابق تبدیل
به وجود مىگردد .
تبدل و تحول نیز قریب به تغیر است ولى چون تحول از ماده حال
گرفته شده استعمال آن در مورد تغیر حالت مناسبتر است .
حاصل آنكه مفهوم تغیر
مفهومى ماهوى نیست كه بتوان براى آن جنس و فصلى در نظر گرفت و به دشوارى مىتوان
مفهوم عقلى روشنترى یافت كه بتوان در تفسیر آن بكار برد و از این روى باید آن را از
مفاهیم بدیهى بشمار آورد .
همچنین مفهوم ثبات كه نقیض آن بشمار مىرود نیازى به
تعریف و تفسیر ندارد و از آن نظر كه منشا انتزاع آن وجود عینى واحدى است مىتوان آن
را مفهوم ایجابى و تغیر را به منزله سلب آن قلمداد كرد و شاید بتوان در اینگونه
مفاهیم متقابل انتزاعى هر یك از آنها را اثباتى و مقابل آن را سلبى تلقى كرد .
وجود متغیر نیز امرى بدیهى است و دست كم هر كسى با علم حضورى تغیراتى را در
حالات درونى خودش مىیابد و اما وجود ثابتى كه دستخوش هیچگونه تغییر و تبدیلى قرار
نگیرد را باید با برهان اثبات كرد و در بخش پیشین با پارهاى از این براهین آشنا
شدیم
اقسام تغیر
با توجه به وسعت مفهوم تغیر فرضهاى مختلفى را مىتوان براى
آن در نظر گرفت مانند:
1 پیدایش موجود جوهرى بدون ماده قبلى و به اصطلاح بگونه
ابداعى مصداق این فرض نخستین موجود مادى است بنا بر قول كسانى كه آغاز زمانى براى
جهان مادى قائل هستند .
2 نابود شدن موجود جوهرى بطور كامل و مصداق آن آخرین
موجود مادى است بنا بر قول كسانى كه به پایان زمانى براى جهان مادى معتقدند .
3
نابود شدن یك موجود جوهرى بطور كامل و پدید آمدن موجود جوهرى جدیدى بجاى آن وقوع
چنین فرضى بنظر بسیارى از فلاسفه ممكن نیست و دست كم در پدیدههاى عادى مصداقى براى
آن یافت نمىشود .
4 پدید آمدن یك موجود جوهرى بعنوان جزئى بالفعل براى موجود
جوهرى دیگر و مصداق روشن آن صورتهاى نباتى است بنا بر قول كسانى كه صورت نباتى را
جوهر و مواد آن را موجود بالفعل مىدانند .
5 نابود شدن جزئى از موجود جوهرى
بدون اینكه جزء دیگرى جانشین آن شود مانند مردن گیاه و تبدیل شدن آن به مواد اولیه
بنا بر قول مزبور .
6 نابود شدن جزئى بالفعل از موجود جوهرى و پدید آمدن جزء
دیگرى بجاى آن كه مصداق روشن كون و فساد مىباشد مانند تبدیل عناصر به یكدیگر .
7 نابود شدن یك جزء بالقوه جوهرى و پدید آمدن جزء بالقوه دیگر بجاى آن مصداق
این فرض حركت جوهریه اجسام است كه دائما جزئى نابود و جزء دیگرى جانشین آن مىشود
اما اجزائى كه با یك وجود سیال موجود مىشوند و جزء بالفعلى در آنها یافت نمىگردد
و در مقالات آینده توضیح بیشترى در این باره خواهد آمد .
8 پدید آمدن عرض جدید
در موضوع جوهرى كه مصادیق فراوانى دارد .
9 نابود شدن عرضى بدون اینكه عرض
دیگرى جانشین آن شود مانند پریدن رنگ جسم و بىرنگ شدن آن .
10 نابود شدن عرضى
و پدید آمدن عرض دیگرى بجاى آن مصداق این فرض تعاقب اعراض متضاد مانند رنگ سیاه و
سفید است .
11 نابود شدن جزء بالفعلى از یك عرض و مصداق آن كم شدن عدد چیزى است
بنا بر قول كسانى كه عدد را عرض حقیقى و داراى اجزاء بالفعل مىشمارند .
12
اضافه شدن جزء بالفعلى بر عرض مانند زیاد شدن عدد چیزى بنا بر قول مزبور .
13
نابود شدن جزء بالقوه از عرض و پدید آمدن جزء بالقوه دیگر مانند همه حركات عرضى .
14 تعلق گرفتن یك موجود جوهرى به موجود جوهرى دیگر مانند تعلق گرفتن نفس به بدن
و زنده شدن آن .
15 قطع تعلق مزبور مانند مردن حیوان و انسان .
با دقت در
ویژگیهاى اقسام یاد شده روشن مىشود كه تنها دو قسم هفتم و سیزدهم بصورت تدریجى
حاصل مىشود و مصداق حركت مىباشد اما سایر اقسام را باید از قبیل تغیرات دفعى
بشمار آورد زیرا بین موقعیتسابق و موقعیت لاحق مرز و نقطه مشخصى وجود دارد و زمانى
بین آنها فاصله نمىشود هر چند ممكن است هر یك از دو موقعیت مزبور داراى نوعى تدریج
باشند بعنوان مثال تغییر درجه حرارت آب تدریجا حاصل مىشود اما تبدیل شدن آب به
بخار در یك آن انجام مىگیرد یا نطفه تدریجا تكامل مىیابد اما روح در یك آن به آن
تعلق مىگیرد .
با توجه به این نكته مىتوان تغیرات را به دو بخش كلى دفعى و
تدریجى تقسیم كرد .
نكته دیگر آنكه براى هر نوع از تغیرات تدریجى قسم هفتم و
سیزدهم مىتوان سه قسم فرعى در نظر گرفتیكى آنكه جزء لاحق مشابه جزء سابق باشد
مانند حركات یكنواخت و بىشتاب دوم آنكه جزء لاحق شدیدتر و قویتر از جزء سابق باشد
مانند حركات اشتدادى و تند شونده و سوم آنكه جزء لاحق ضعیفتر از جزء سابق باشد
مانند حركات نزولى و كند شونده اما در این باره اختلافى هست كه بعدا به آن اشاره
خواهد شد
اقوال فلاسفه درباره اقسام تغیر
بررسى سخنان فلاسفه درباره هر یك
از اقسام یاد شده به درازا مىكشد ولى بطور كلى مىتوان به پنج قول در این زمینه
اشاره كرد:
1 قول مشهور فلاسفه كه پیدایش هر پدیده مادى را لزوما مسبوق به ماده
و مدت مىدانند و براى جهان مادى آغاز و پایان زمانى قائل نیستند و از این روى سه
قسم اول از اقسام یاد شده را انكار مىكنند .
2 قول كسانى كه عدد را امرى
اعتبارى مىدانند و طبعا تغیر آن را نیز تغیر حقیقى بحساب نمىآورند چنانكه همین
قول قبلا مورد تایید قرار گرفت و بنا بر این قسم یازدهم و دوازدهم را باید از
تغیرات اعتبارى بشمار آورد .
3 قول كسانى كه حركت را بعنوان یك امر تدریجى
نمىپذیرند و همه تغیرات را دفعى مىپندارند و بدین ترتیب قسم هفتم و سیزدهم را
انكار مىكنند و چون مفهوم تغیر مفهومى انتزاعى است و ما به ازائى جز وجود و عدم
سابق و لاحق ندارد و عدم هم بطلان محض است از این روى وجود را مساوى با ثبات
مىشمارند مانند نحله الئایى از فلاسفه یونان باستان .
4 قول كسانى كه وجود
حركت را مىپذیرند ولى آن را مخصوص به اعراض مىدانند و در نتیجه قسم هفتم از اقسام
یاد شده را انكار مىكنند .
5 قول صدرالمتالهین و دیگر كسانى كه قائل به حركت
جوهریه نیز هستند .
با توجه به آنچه در مقاله «أعراض» درباره عدد گفته شد و
اعتبارى بودن آن به اثبات رسید دیگر نیازى به بحث درباره تغیرات عدد نیست اما
درباره سایر اقوال مىبایست چند مسئله را مورد بحث قرار دهیم .
مسئله اول آنكه
آیا هر پدیده مادى بایستى ضرورتا مسبوق به مادهاى باشد كه در زمان سابق بر پیدایش
آن تحقق داشته است و در نتیجه سلسله حوادث مادى از جهت ازل بىنهایت و بىآغاز
مىباشد یا بایستى به موجودى منتهى شود كه سرسلسله پدیدههاى مادى بشمار مىرود و
سلسله حوادث مادى داراى آغاز زمانى مىباشد .
مسئله دوم آنكه آیا حركت بعنوان
یك امر پیوسته تدریجى وجود خارجى دارد یا آنچه حركت نامیده مىشود مجموعهاى از
امور ثابت است كه پى در پى بوجود مىآیند و معدوم مىشوند و ذهن انسان از مجموع
آنها مفهوم حركت را انتزاع مىكند و به دیگر سخن آیا همه تغیرات دفعى هستند یا تغیر
تدریجى هم داریم .
مسئله سوم آنكه بعد از اثبات حركت آیا تنها اعراض هستند كه
داراى تغیرات تدریجى مىباشند یا در ذات جوهر هم مىتوان حركتیا حركاتى را اثبات
كرد.
خلاصه
1 واژه تغیر كه از ماده غیر گرفته شده مفهومى است كه از مقایسه
دو چیز یا دو جزء یا دو حالتیك چیز انتزاع مىشود از این نظر كه یكى جایگزین دیگرى
مىگردد .
2 حدوث و معدوم شدن را نیز مىتوان دو نوع از تغیر شمرد از این نظر
كه عدم تبدیل به وجود یا وجود تبدیل به عدم مىشود . |
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب