اتحاد عالم و معلوم
یک شنبه 1 خرداد 1390 7:54 PM
اتحاد عالم و معلوم |
شامل: مقدمه، تعیین محل نزاع، توضیح عنوان مسئله، انحاء
اتحاد در وجود، بررسى نظریه صدرالمتالهین، تحقیق در مسئله.
مقدمه
شیخ
الرئیس در كتابهاى شفاء ([1]) و
اشارات ([2]) از برخى از فلاسفه یونان
نقل كرده كه هنگامى كه موجود عاقلى چیزى را تعقل كند با آن متحد مىشود نیز از
فرفوریوس نقل نموده كه رسالهاى در این زمینه نگاشته است اما خود وى این نظریه را
به باد انتقاد مىگیرد و آنرا امرى محال مىشمرد .
از سوى دیگر صدرالمتالهین در
اسفار و دیگر كتابهایش آن را تائید كرده بر صحت این نظریه پاى مىفشرد و آن را نسبت
به همه اقسام علم حتى ادراك حسى نیز توسعه مىدهد .
این اختلاف عجیب بین این دو
فیلسوف عظیم در این مسئله طبعا انسان را نسبت به آن حساس مىكند و علاقه او را به
حل مسئله مزبور و داورى بین طرفین جلب مىنماید . به همین جهت آن را مستقلا بیان
خواهیم كرد.
تعیین محل نزاع
در علم حضورى به نفس تعدد و تغایرى بین عالم و
معلوم وجود ندارد و از اینروى باید آن را وحدت علم و عالم و معلوم نامید و اشاره شد
كه این علم حضورى مورد قبول پیروان مشائین و از جمله ابن سینا نیز هست پس اختلاف در
اتحاد عالم و معلوم شامل چنین موردى نمىشود مخصوصا با توجه به اینكه واژه اتحاد بر
خلاف واژه وحدت در جایى بكار مىرود كه نوعى تعدد و دوگانگى هم در كار باشد و در
علم بنفس اصلا تعددى جز بحسب اعتبار وجود ندارد .
ظاهر سخنان ابن سینا این است
كه قائلین به اتحاد محل بحث را اختصاص به تعقل دادهاند كه در برابر تخیل و احساس
بكار مىرود و حد اكثر مىتوان آن را نسبت به علم حضورى هم توسعه داد زیرا در سخنان
فلاسفه كار بردن واژه عقل و مشتقاتش در مورد علم حضورى فراوان است اما صدرالمتالهین
محل بحث را به مطلق علم و ادراك اعم از حضورى و حصولى و اعم از تعقل و تخیل و احساس
توسعه داده و در همه موارد قائل به اتحاد شده است
توضیح عنوان مسئله
قبل از
پرداختن به اصل مسئله باید مفهوم اتحاد را روشن كنیم و ببینیم كسانى كه قائل به
اتحاد عاقل و معقول یا اتحاد عالم و معلوم شدهاند مقصودشان دقیقا چه بوده است و
شاید درك صحیح این معنى كمك شایانى به حل مسئله بكند .
متحد شدن دو موجود یا به
لحاظ ماهیت آنهاست و یا به لحاظ وجود آنهاست و یا به اعتبار وجود یكى و ماهیت دیگرى
اما اتحاد دو ماهیت تام مستلزم انقلاب ماهیت و تناقض است زیرا فرض یك ماهیت تام فرض
قالب مفهومى معینى است كه بر هیچ قالب مفهومى دیگرى منطبق نمىشود و یگانه شدن دو
ماهیت تام مستلزم انطباق دو قالب متباین بر یكدیگر است و بعنوان تشبیه معقول به
محسوس مانند اتحاد دایره و مثلث مىباشد .
و اما اتحاد یك ماهیت نوعى تام با
ماهیت ناقص جنس و فصل طبق دستگاه جنس و فصل ارسطوئى امرى مسلم ولى دائمى است و
ارتباطى با مسئله تعقل و ادراك ندارد و چنان نیست كه هنگام تعقل چنین اتحادى برقرار
شود افزون بر این گاهى انسان ماهیتى را تعقل مىكند كه بكلى مباین با ماهیت انسانى
است و هیچگونه اشتراك ماهوى بین آنها وجود ندارد .
بنابر این اگر كسى معتقد شود
كه هنگام ادراك ماهیت موجود درك كننده با ماهیت موجود درك شونده متحد مىشود و مثلا
ماهیت انسان با ماهیت درختیا حیوانى یگانگى پیدا مىكند به امر متناقض و محالى
معتقد شده است .
همچنین اتحاد وجود درك كننده با ماهیت درك شونده و بالعكس نیز
محال است و اگر اتحادى بین وجود و ماهیت به یك معنى صحیح باشد بین وجود یك موجود با
ماهیتخود آن است نه با ماهیت موجودى دیگر پس تنها فرضى كه مىتوان براى اتحاد عاقل
و معقول در نظر گرفت اتحاد وجود آنهاست اكنون باید ببینیم كه اتحاد دو وجود ممكن
استیا نه و اگر ممكن است به چند صورت تحقق مىیابد
انحاء اتحاد در وجود
اتحاد دو یا چند وجود عینى بمعناى نوعى وابستگى یا همبستگى میان آنها امكان
دارد و به چند صورت تصور مىشود:
الف اتحاد عرض با جوهر از این نظر كه وابسته
به آن است و نمىتواند از موضوع خودش استقلال پیدا كند این اتحاد بنابر قول كسانى
كه عرض را از شؤون و مراتب وجود جوهر مىدانند محكمتر است .
ب اتحاد صورت با
ماده كه نمىتواند از محل خودش انفكاك بیابد و مستقلا به وجود خودش ادامه بدهد این
نوع اتحاد گاهى به نفس و بدن هم تعمیم داده مىشود به این لحاظ كه پیدایش نفس بدون
بدن امكان ندارد هر چند مىتواند بقاءا مستقل از آن گردد .
ج اتحاد چند ماده در
سایه صورت واحدى كه به آنها تعلق مىگیرد مانند اتحاد عناصر تشكیل دهنده گیاه و
حیوان این نحو اتحاد در واقع اتحاد بالعرض است و اتحاد حقیقى میان هر یك از مواد با
صورت حاصل مىشود .
د اتحاد هیولى كه على الفرض فاقد هر گونه فعلیت است با
صورتى كه به آن فعلیت مىبخشد و گاهى از این نوع اتحاد بعنوان یگانه اتحاد حقیقى
یاد مىشود اما با انكار هیولى بعنوان جوهر عینى فاقد فعلیت جایى براى آن باقى
نمىماند .
ه اتحاد دیگرى را مىتوان براى دو معلولى كه از علت مفیضه واحدى
صادر مىشوند در نظر گرفت از این نظر كه هر كدام از آنها متحد با علت است و انفكاك
بین آنها ممكن نیست هر چند چنین رابطهاى را اتحاد نامیدن خالى از مسامحه نیست .
و اتحاد هستىبخش با معلولش كه عین ربط و وابستگى به آن است و میان آنها تشكیك
خاص وجود دارد این نحو اتحاد بنابر قول به اصالت و مراتب داشتن وجود تصور مىشود و
بنام اتحاد حقیقه و رقیقه موسوم شده است .
لازم به تذكر است كه اتحاد مورد بحث
اتحادى است كه در اثر ادراك حاصل مىشود و آن اتحاد عالم با وجود معلوم بالذات
استیعنى همان صورت ادراكى كه در ذهن پدید مىآید نه با وجود خارجى آن بنابر این
اتحاد ماده و صورت یا عرض و جوهر خارجى ربطى به این مسئله ندارد .
با توجه به
انحاء اتحاد و با توجه به اینكه فلاسفه علم حصولى را از قبیل كیف نفسانى دانستهاند
به آسانى مىتوان نوع اول اتحاد را میان آنها پذیرفت و طبعا امثال ابن سینا هم از
چنین اتحادى اباء ندارند اما صدرالمتالهین چنین اتحادى را نمىپسندد و مىكوشد نوع
دیگرى از اتحاد را شبیه اتحاد ماده و صورت میان آنها اثبات كند یعنى نسبت نفس را به
صورت ادراكى نظیر نسبت هیولى به صورت مىداند و همانگونه كه فعلیت هیولى در سایه
اتحاد با صورت حاصل مىشود عاقلیت بالفعل هم براى نفس در سایه اتحاد با صورت عقلى
تحقق مىیابد
بررسى نظریه صدر المتالهین
براى روشن شدن نظریه صدر المتالهین
چكیده بیان وى را در اینجا مىآوریم .
وجود صورتى كه بالفعل تعقل مىشود همان
وجود عاقلیت براى نفس است و به اصطلاح وجود فى نفسه آن عین وجود للغیر مىباشد و
اگر فرض شود كه صورت ادراكى وجود دیگرى داشته باشد و رابطه آن با موجود درك كننده
تنها رابطه حال و محل باشد بایستى بتوان براى هر كدام از آنها صرفنظر از دیگرى
وجودى را در نظر گرفت در صورتى كه صورت تعقل شده وجودى جز همان حیثیت معقولیت ندارد
حیثیتى كه عین ذات آن استخواه تعقل كنندهاى بیرون از ذات آن باشد یا نباشد و قبلا
گفتهایم كه متضایفان و از جمله عاقل و معقول از نظر درجه وجودى همتا و متكافىء
هستند صورت احساسى نیز همین حكم را دارد .
... دیگران مىگویند جوهر نفس حالت
انفعال را نسبت به صورت عقلى دارد و تعقل چیزى جز همین انفعال نیست اما چیزى كه
ذاتا فاقد نور عقلى است چگونه مىتواند صورت عقلى كه ذاتا داراى وصف معقولیت است را
درك كند مگر ممكن است چشم نابینا چیزى را ببیند .
... در حقیقت عاقلیت بالفعل
براى نفس مانند تحصل هیولىبواسطه صورت جسمانى است و همچنانكه ماده خودبخود تعینى
ندارد نفس هم خودبخود تعقلى ندارد و در سایه اتحاد با صورت عقلى عاقل بالفعل مىشود
([3]) .
اما در این بیان نكات
قابل مناقشهاى وجود دارد:
1 درباره اینكه مىفرماید اگر رابطه بین صورت ادراكى
و درك كننده آن رابطه حال و محل مىبود مىبایست بتوان براى هر یك از آنها وجود
جداگانهاى در نظر گرفتسؤال مىشود كه منظور از وجود جداگانه چیست اگر منظور این
است كه صورت ادراكى بتواند بدون محل موجود شود ملازمه مذكور صحیح نیست زیرا هیچ عرض
و صورتى كه نیازمند به محل مىباشد نمىتواند بدون آن تحقق یابد و اگر منظور این
است كه عقل بتواند آن را جداگانه در نظر بگیرد چنین چیزى در مورد صورت ادراكى هم
ممكن است .
افزون بر این خود صدر المتالهین وجود اعراض را از شؤون وجود جوهر
مىداند و براى آنها وجود جداگانهاى قائل نیست پس چه مانعى دارد كه علم را هم از
قبیل عرض و از شؤون وجود عالم بشمارد .
2 درباره اینكه مىفرماید معقولیت
بالفعل امرى ذاتى براى صورت عقلى استخواه عاقلى بیرون از ذات آن باشد یا نباشد
باید گفت عنوان معلومیت و معقولیتیك عنوان اضافى است و فرض آن بدون فرض موجودى كه
عنوان عالمیت و عاقلیت را داشته باشد ممكن نیست نهایت این است كه گاهى هر دو عنوان
بر موجود واحدى صدق مىكند مانند علم بنفس و گاهى عنوان عالم و عاقل بر موجودى خارج
از ذات معلوم منطبق مىشود و صرف اینكه عنوان معقول بر چیزى صدق كند دلیلى بر این
نخواهد بود كه عنوان عاقل هم براى ماهیتیا وجود همان چیز ثابت باشد به دیگر سخن
مفهوم اضافى معقول را نمىتوان به هیچ وجه ذاتى براى چیزى شمرد خواه ذاتى باصطلاح
ایساغوجى و خواه ذاتى به اصطلاح كتاب برهان تا به كمك قاعده تكافؤ متضایفین وصف
عاقل را هم براى ذات آن اثبات كرد علاوه بر اینكه مقتضاى قاعده مزبور همچنانكه شیخ
الرئیس در تعلیقات فرموده است تكافؤ در لزوم است نه تكافؤ در درجه وجود. ([4]
[1] . ر. ك: طبیعیات شفاء فن 6 مقاله
5 فصل 6.
[2] . ر. ك: اشارات نمط
7.
[3] . ر. ك: اسفار ج 3 ص 313
320 و ج 6 ص 165 168.
[4] . ر. ك:
تعلیقات ص 76 91 95.
|
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش
فلسفه،جلد2 |
|
|
|
1 2 |
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب