0

ماده و صورت

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

ماده و صورت
یک شنبه 1 خرداد 1390  7:52 PM

ماده و صورت
شامل: نظریات فلاسفه درباره ماده و صورت، دلیل نظریه ارسطوئیان، نقد.
نظریات فلاسفه در باره ماده و صورت
تا كنون سه نوع جوهر مجرد و یك نوع جوهر مادى را مورد بحث قرار دادیم و وجود آنها را اثبات كردیم ولى قبلا از پیروان مشائین نقل كردیم كه جوهر جسمانى را مركب از دو جوهر دیگر بنام ماده و صورت مى‏دانند كه اولى حیثیت قوه اجسام و دیگرى حیثیت فعلیت آنهاست اینك به بررسى این نظریه مى‏پردازیم اما پیش از هر چیز باید یادآور شویم كه ماده بمعناى زمینه پیدایش موجود جدید و پذیرنده فعلیت آن تقریبا مورد قبول همه فیلسوفان است چنانكه مثلا آب را ماده بخار یا خاك را ماده نبات و حیوان یا دانه و هسته گیاه را ماده آن مى‏نامند و موجودى كه ماده موجودات دیگر باشد ولى خودش از ماده قبلى پدید نیامده به اصطلاح داراى وجود ابداعى و بى‏نیاز از علت مادى باشد را ماده المواد یا هیولاى اولى مى‏خوانند و اختلاف نظر ارسطوئیان با دیگران در این است كه آیا هیولاى اولى جوهر فعلیت‏دارى است كه مى‏توان آن را نوعى جوهر جسمانى دانست‏یا اینكه قوه محض و فاقد هر گونه فعلیتى است و ویژگى آن تنها پذیرش صورتهاى جسمانى است نظر ارسطوئیان همین وجه دوم است كه بسیارى از بزرگان فلاسفه اسلامى مانند فارابى و ابن سینا و میرداماد به آن قائل شده‏اند و صدرالمتالهین نیز در بسیارى از موارد از آنان پیروى كرده است گو اینكه در پاره‏اى از موارد هیولى را امرى عدمى نامیده و در برخى از موارد آن را بعنوان سایه‏اى یاد كرده كه عقل براى موجودات جسمانى در نظر مى‏گیرد ولى وجود حقیقى ندارد چنانكه مفهوم سایه از روشنایى ضعیف انتزاع مى‏شود و وجودى وراى نور ندارد. (
[1]) و بعضى از اندیشمندان نسبت دادن قول مزبور را به خود ارسطو صحیح ندانسته‏اند . ([2])
اما بفرض وجود هیولاى اولى بعنوان یك جوهر فاقد فعلیت بنظر مى‏رسد كه ماده و صورت را در كنار جسم قرار دادن و آنها را در عرض هم از انواع جواهر شمردن مناسب نیست و شاید بهتر این بود كه ماده و صورت را بعنوان دو نوع از جوهر مادى بحساب مى‏آوردند و توضیح مى‏دادند كه ماده نخستین قابل انفكاك از صورت جسمیه نیست و مجموع مركب از آنها جسم نامیده مى‏شود ولى مطلب اساسى این است كه وجود جوهرى كه ذاتا فاقد هر گونه فعلیتى باشد قابل اثبات نیست و بنظر مى‏رسد كه در این مسئله حق با شیخ اشراق و علامه طوسى و دیگر فیلسوفانى است كه وجود چنین قسمى از جوهر را انكار كرده‏اند .
با انكار هیولاى اولى بعنوان جوهر فاقد هر گونه فعلیت جایى براى اثبات نوع دیگرى از جوهر كه نخستین صورت براى هیولاى اولى و فعلیت‏بخش به آن باشد باقى نمى‏ماند زیرا طبق این نظر كه به افلاطونیان نسبت داده شده نخستین ماده جوهر فعلیت‏دارى است كه مركب از ماده و صورت نمى‏باشد نهایت این است كه صورتهاى جدیدى متناوبا یا مجتمعا در آن تحقق مى‏یابد چنانكه صورت عنصرى خاصى در آن پدید مى‏آید و با رفتن آن صورت عنصرى دیگرى جایگزین مى‏شود اما صورت عنصرى با صورت معدنى و صورت نباتى مجتمعا بوجود مى‏آیند و همگى در جوهر جسم حلول مى‏نمایند یعنى اجزاء آنها دقیقا بر یكدیگر منطبق مى‏شوند ولى در همه این تحولات جسم بعنوان یك جوهر فعلیت‏دار همواره باقى مى‏ماند هر چند بعضى از فلاسفه جوهر بودن صورتهاى جدید را انكار كرده‏اند و آنها را تنها بعنوان اعراضى براى جسم پذیرفته‏اند . (
[3])
در صورتى كه هیولاى بدون فعلیت انكار شود اما صورتهاى نوعیه بعنوان انواعى از جوهر پذیرفته شوند مى‏توان جوهر جسمانى را به دو نوع كلى تقسیم كرد یكى جوهرى كه احتیاج به محلى ندارد كه در آن حلول نماید و آن همان جسم است و دیگرى جوهرى كه احتیاج به جوهر دیگرى دارد كه در آن حلول نماید و به اصطلاح منطبع در آن گردد و آن عبارت است از صورتهاى نوعیه مانند صورتهاى عنصرى و معدنى و نباتى اما با انكار جوهریت اینگونه صورتها جوهر جسمانى و مادى منحصر به جسم خواهد بود.
دلیل نظریه ارسطوئیان
ارسطوئیان كه قائل به هیولاى اولى بعنوان جوهر فاقد فعلیت هستند دو دلیل قریب الماخذ آورده‏اند كه یكى بنام برهان قوه و فعل و دیگرى بنام برهان وصل و فصل نامیده مى‏شود و حاصل آنها این است .
در اجسام تغییراتى از قبیل اتصال و انفصال و تبدیل و تبدلات جوهرى و عرضى پدید مى‏آید مثلا جسم پیوسته و یكپارچه‏اى تبدیل به دو جسم منفصل و جداگانه مى‏گردد یا آب تبدیل به بخار مى‏شود یا هسته درخت تبدیل به درخت مى‏گردد بدون شك در این تحولات گوناگون چنان نیست كه موجود اول بكلى معدوم شود و یك یا چند موجود دیگر از نیستى محض بوجود بیاید بلكه یقینا چیزى از موجود قبلى در موجود بعدى باقى مى‏ماند اما آنچه باقى مى‏ماند صورت و فعلیت موجود قبلى نیست پس ناچار جوهر دیگرى در میان آنها وجود دارد كه رابطه وجودى آنها را با یكدیگر حفظ مى‏كند و خودش ذاتا اقتضاء هیچ فعلیتى را ندارد و به همین جهت فعلیتهاى مختلف و گوناگون را مى‏پذیرد بدین ترتیب وجود جوهرى ثابت مى‏شود كه هیچ فعلیتى ندارد و ویژگى آن پذیرش و قبول صورتهاست و بتعبیر فلسفى قوه محض است .
به دیگر سخن هر موجود جسمانى داراى دو حیثیت است‏یكى حیثیت فعلیت و واجدیت و دیگرى حیثیت قوه و فاقدیت نسبت به فعلیتهاى آینده و این دو حیثیت مباین با یكدیگر هستند پس هر موجود جسمانى مركب از دو امر عینى متباین مى‏باشد و چون ممكن نیست كه وجود جوهر مركب از دو عرض یا یك جوهر و یك عرض باشد ناچار داراى دو جزء جوهرى خواهد بود كه یكى حیثیت فعلیت و دیگرى حیثیت قوه آن مى‏باشد .
این دلیل را مى‏توان به این صورت نیز تقریر كرد یا آن را دلیل دیگرى تلقى نمود هر جسمى امكان تبدیل شدن به نوع دیگرى از اجسام را دارد مانند تبدیل شدن عنصرى به عنصر دیگر یا تبدیل شدن عنصر یا عناصرى به مواد معدنى یا نباتات و حیوانات قوه و فعل چنانكه هر جسمى امكان تبدیل شدن به دو یا چند جسم دیگر از نوع خودش را دارد وصل و فصل این امكان تبدیل و تغییر نوعى كیفیت است كه بنام كیفیت استعدادى یا امكان استعدادى نامیده مى‏شود و قابل شدت و ضعف و كمال و نقص است چنانكه استعداد جنین براى تبدیل شدن به یك موجودى ذى‏روح بیش از استعداد نطفه مى‏باشد .
این عرض نیاز به یك موضوع جوهرى دارد ولى نمى‏توان موضوع آن را جوهرى فعلیت‏دار دانست زیرا باید براى چنان جوهرى امكان پیدایش چنین كیفیتى را در نظر گرفت و امكان مفروض كیفیت دیگرى مسبوق به امكان سومى خواهد بود و همچنین تا بینهایت و لازمه‏اش این است كه براى تبدیل شدن هر موجودى به موجود دیگر و پیدایش هر جوهر یا عرض جدیدى بینهایت اعراض تحقق یابد كه هر كدام تقدم زمانى بر دیگرى داشته باشد پس ناچار باید حامل این عرض را جوهرى دانست كه خودش عین قوه و امكان و استعداد باشد و هیچگونه فعلیتى نداشته باشد
نقد
دلایل ذكر شده از اتقان كافى برخوردار نیست و همگى آنها كمابیش قابل مناقشه مى‏باشد اما چون مفهوم محورى در همه آنها مفهوم تبدیل و تبدل است‏خوبست نخست توضیح مختصرى پیرامون آن بدهیم هر چند تفصیل مطلب در مبحث تغییر و حركت‏خواهد آمد . (
[4])
تبدیل و تبدل به چند صورت قابل فرض است كه مهمترین فرضهاى مربوط به این مبحث عبارت است از:
الف تبدیل و تبدل اعراض مانند تغییر یافتن رنگ سیب از سبزى به زردى و از زردى به سرخى .
لازم به تذكر است كه بنظر امثال شیخ اشراق تبدیل و تبدل انواع از همین قبیل مى‏باشد زیرا ایشان صورتهاى نوعیه را از قبیل اعراض مى‏دانند همچنین تبدیل شدن آب به بخار و بالعكس بنظر فیزیكدانان جدید از قبیل دور و نزدیك شدن ملكولها است نه از قبیل تغییرات جوهرى .
ب پیدایش صورت جوهرى جدید در ماده مانند پیدایش صورت نباتى در خاك بنا بر قول ارسطوئیان كه صورتهاى نوعیه را از قبیل جواهر مى‏دانند .
ج زایل شدن صورت جوهرى حادث از ماده مانند تبدیل شدن نبات به خاك بنا بر قول ایشان .
د زایل شدن صورت جوهرى سابق و پدید آمدن صورت جوهرى دیگر مانند تبدیل شدن عنصرى به عنصر دیگر بر اساس نظریه ایشان .
ه تعلق جوهرى مجرد به ماده بدون اینكه در آن حلول نماید زیرا حلول از ویژگیهاى مادیات است مانند تعلق روح به بدن .
و قطع تعلق مزبور مانند مردن حیوان و انسان .
با توجه به این اقسام سست بودن بیان اول روشن مى‏شود زیرا اگر تبدیل و تبدل مربوط به اعراض جسم باشد جوهر جسمانى با فعلیت‏خودش محفوظ است و دیگر نیازى به فرض جوهر فاقد فعلیت نیست همچنین اگر از قبیل تعلق نفس به بدن یا قطع تعلق آن باشد صورت پنجم و ششم جوهر بدن با فعلیت‏خودش باقى است نیز در صورت دوم و سوم كه صورت جوهرى جدیدى در جسم حلول نماید یا از آن زایل شود جوهر سابق محفوظ است تنها در صورت چهارم جاى چنین توهمى وجود دارد كه با زایل شدن صورت قبلى جوهر فعلیت‏دارى باقى نمى‏ماند پس امر مشترك بین آنها جوهر فاقد فعلیت‏خواهد بود .
ولى باید بخاطر داشته باشیم كه بنظر فلاسفه صورت جسمیه هیچگاه فاسد و زایل نمى‏شود و اگر هیولاى اولى هم ثابت‏شود بقاء آن توام با بقاء صورت جسمیه مى‏باشد صرفنظر از حركت جوهریه كه در جاى خودش مورد بحث واقع خواهد شد با توجه به این نكته این سؤال مطرح مى‏شود كه اگر جسم را یك جوهر بسیط غیر مركب از ماده و صورت بدانیم كه صورت دیگرى در آن حلول كند یا از آن زایل شود چه اشكال عقلى دارد .

[1] . ر. ك: اسفار ج 5 ص 146 و مبدء و معاد ص 265.
[2] . ر. ك: معتبر ابو البركات ج 3 ص 200.
[3] . ر. ك: مطارحات ص 284 و حكمه الاشراق ص 88.
[4] . ر. ك: مقاله ثابت و متغیر.
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها