جواهرعقلانی و مثالی
یک شنبه 1 خرداد 1390 7:52 PM
جواهرعقلانی و مثالی |
شامل: جوهر عقلانى، قاعده امكان اشرف، جوهر مثالى.
جوهر
عقلانى
فلاسفه پیشین براى اثبات جواهر عقلانى راههاى پر پیچ و خمى را
پیمودهاند مثلا همگى ایشان براى اثبات عقل اول كه بسیطترین و كاملترین موجودات
امكانى است به قاعده الواحد وحدت معلول در صورت وحدت علت بیواسطه تمسك كردهاند و
از سوى دیگر عقل فعال را بعنوان فاعل قریب براى عالم عناصر مادون فلك قمر و نیز
بعنوان افاضهكننده مفاهیم عقلى به انسان و خزانه معقولات وى معرفى نموده براى
اثبات آن وجوه مختلفى را ذكر كردهاند و نیز براى اثبات عقول طولیه دهگانه از فرضیه
افلاك نهگانه مدد گرفته نه عقل را بعنوان فاعل قریب براى افلاك و نیز بعنوان غایت
براى حركات ارادى نفوس آنها تصور كردهاند كه با عقل فعال مجموعا عقول عشره را
تشكیل مىدهند همچنین فلاسفه براى اثبات عالم عقلى و مخصوصا اشراقیین براى اثبات
عقول عرضیه مثل افلاطونیه به قاعده امكان اشرف تمسك كرده دلائلى براى اعتبار آن
آوردهاند و در اینجا مجال نقل و نقد بیانات و استدلالات ایشان نیست .
اما با
توجه به اصالت وجود و مراتب تشكیكى وجود و حقیقت رابطه علیت كه در فلسفه
صدرالمتالهین به اثبات رسیده راه سادهتر و در عین حال متقنترى براى اثبات عالم
عقلى بدست آمده است كه مىتوان آن را تبیین جدیدى براى قاعده امكان اشرف تلقى كرد
از اینروى نخست به توضیحى پیرامون قاعده مزبور مىپردازیم آنگاه نتیجهاى را كه از
آن براى مسئله مورد بحث مىتوان گرفت بیان مىكنیم
قاعده امكان اشرف
مفاد
این قاعده آن است كه اگر دو موجود امكانى را در نظر بگیریم كه یكى اشرف از دیگرى
باشد باید موجود اشرف در مرتبهاى مقدم بر غیر اشرف تحقق یابد و علیتى نسبت به غیر
اشرف داشته باشد پس در صورتى كه وجود اشرف براى ما ثابت نباشد از وجود غیر اشرف
مىتوانیم وجود آن را كشف كنیم و كیفیت استفاده از این قاعده براى مسئله مورد بحث
به این صورت است كه جوهر عقلانى اشرف از دیگر جواهر است و باید طبق این قاعده در
مرتبهاى مقدم بر آنها تحقق یابد به طورى كه واسطه در وجود آنها باشد پس وجود سایر
جواهر كاشف از وجود آن در مرتبهاى مقدم بر آنهاست .
این قاعده از زمان شیخ
اشراق مورد عنایتخاص قرار گرفت و براى اثبات آن برهانى به این صورت اقامه گردید .
اگر موجود اشرف در مرتبهاى مقدم بر غیر اشرف بوجود نیاید یا همراه آن بوجود
مىآید و یا در مرتبهاى متاخر از آن و یا اصلا بوجود نمىآید اما اگر همراه آن
بوجود بیاید چنانكه مثلا جوهر عقلانى همراه با جوهر جسمانى از علت نخستین صادر شوند
قاعده الواحد نقض مىشود و اگر بعد از آن بوجود بیاید چنانكه مثلا جوهر عقلانى بعد
از جوهر جسمانى بوجود بیاید و جوهر جسمانى واسطه در صدور آن باشد لازمهاش این است
كه وجود علت پستتر از وجود معلول باشد و اگر اصلا بوجود نیاید معنایش این است كه
چیزى كه صلاحیت علیت براى آن را داشته باشد وجود ندارد یعنى علت نخستین هم صلاحیت
ایجاد آن را ندارد پس تنها این فرض صحیح است كه موجود اشرف در مرتبهاى مقدم بر غیر
اشرف بوجود بیاید و واسطه در صدور آن باشد .
بعدا این دلیل كه مبتنى بر قاعده
الواحد است مورد مناقشه و نقض و ابرام قرار گرفت و از جمله مرحوم میرداماد در مقام
دفاع از آن برآمد و دلیلهاى دیگرى نیز براى اثبات آن بیان كرد كه بررسى آنها درخور
این نوشتار نیست .
ولى چنانكه اشاره كردیم بر اساس اصول فلسفه صدرالمتالهین
مىتوان این قاعده را بصورت متقنترى تبیین كرد و تقریر آن این است .
رابطه
علیت بین علت و معلول یك رابطه ذاتى و تغییرناپذیر استیعنى وجود معلول وابستگى
ذاتى به وجود علت فاعلى دارد و محال است كه علت و معلول جابجا شوند و وجود علت
وابسته به وجود معلول گردد چنانكه محال است كه معلول از چیزى صادر شود كه وابستگى
وجودى به آن ندارد نیز رابطه علیتیك رابطه ضرورى است و محال است كه وابستگى وجودى
معلول به علت زایل شود به گونهاى كه بتواند بدون آن تحقق یابد پس امكان معلولیت
مساوى با ضرورت آن است و به دیگر سخن نمىتوان رابطه علیت بین دو موجود را بصورت
امكان خاص سلب ضرورت از طرفین در نظر گرفت به طورى كه هم معلول بودن یكى از آنها
براى دیگر و هم معلول نبودنش ممكن باشد و هیچكدام ضرورتى نداشته باشد پس اگر معلول
بودن چیزى براى چیز دیگر محال نباشد ضرورى خواهد بود و بدون آن بوجود نخواهد آمد .
از سوى دیگر در مباحث علت و معلول ثابتشد كه ملاك معلولیت ضعف وجودى است پس هر
جا بتوان موجود كاملتر و قویترى را فرض كرد به گونهاى كه موجود ضعیفتر شعاعى از
وجود آن بحساب آید و نسبت به آن استقلالى نداشته باشد چنین فرضى ضرورت خواهد داشت .
با توجه به این دو مقدمه قاعده مزبور به این صورت درمىآید اگر تعدادى از
موجودات را فرض كنیم كه هر كدام از آنها قویتر از دیگرى باشد به گونهاى كه بتواند
علت وجود آن بشمار آید و به دیگر سخن میان آنها تشكیك خاص برقرار باشد هر موجود
قویترى در مرتبه مقدم بر موجود ضعیفتر قرار خواهد گرفت و ضرورتا نسبت به آن
علتخواهد بود تا برسد به موجودى كه فرض كاملتر از آن محال باشد و امكان معلولیت
براى هیچ موجودى را نداشته باشد .
طبق این قاعده وجود جوهر عقلانى كه كاملتر از
دیگر جواهر است و مىتواند علت براى وجود آنها باشد ثابت مىشود و واسطهاى بین
مرتبه بینهایتشدید وجود خداى متعال و مراتب نازله وجود خواهد بود .
بر این
اساس مىتوان وجود عقول عرضیه را نیز اثبات كرد یعنى مىتوان تعدادى از جواهر عقلى
را فرض كرد كه هیچكدام علیتى نسبت به دیگرى نداشته باشد اما هركدام از آنها علت
براى یك نوع از موجودات نازلتر باشد و فقط كمالات همان نوع را بصورت كاملتر و
بسیطترى دارا باشد .
اما چند نكته را باید در نظر داشتیكى آنكه عقول عرضیه
معلول یك یا چند عقل كاملتر از خودشان خواهند بود زیرا مىتوان عقلى را فرض كرد كه
واجد كمالات همه آنها باشد و در سلسله علل آنها قرار گیرد و قبلا گفته شد كه امكان
علیت مساوى با ضرورت آن است .
نكته دوم آنكه هیچكدام از عقول عرضیه با نوعى از
موجودات كه از آن صادر مىشود ماهیت واحدى را نخواهند داشت زیرا انتزاع ماهیت نوعیه
واحده از مراتب مختلف وجود محال است و حتى دو جوهر عقلانى كه در طول یكدیگر قرار
دارند و یكى علت براى دیگرى مىباشد ماهیت واحدى نخواهند داشت .
و نكته سوم
آنكه این قاعده نمىتواند تعداد عقول را ثابت كند و ما راهى براى اثبات اینكه بین
عقل اول و عقول عرضیه چند واسطه وجود دارد نداریم و فرضیه عقول عشره چون مبتنى بر
فرضیه افلاك نهگانه بوده با ابطال آن باطل مىشود
جوهر مثالى
چنانكه در
مقاله قبلى اشاره شد اشراقیین عالم دیگرى را بنام اشباح مجرده یا صور معلقه اثبات
كردهاند كه واسطهاى بین عالم عقلى و عالم جسمانى است و بدین مناسبت در لسان
متاخرین به عالم برزخ نامیده شده چنانكه آن را عالم مثال نیز مىنامند .
احتمالا اشراقیین این مطلب را از بیانات عرفاء الهام گرفته باشند و یا خودشان
از راه مكاشفات به آن پى برده باشند و در نصوص دینى مطالبى بخصوص درباره عالم برزخ
و سؤال نكیر و منكر و مانند آنها وارد شده كه بوسیله آن قابل توجیه است .
لازم
به تذكر است كه شیخ اشراق اصطلاح برزخ را درباره این عالم بكار نمىبرد و آن را بر
عالم مادى اطلاق مىكند نیز باید توجه داشت كه اطلاق مثال بر این عالم بمعناى دیگرى
غیر از مثالهاى افلاطونى است زیرا آنها مجرد تام و از قبیل جواهر عقلانى هستند در
صورتى كه جوهر مثالى نوعى دیگر از موجودات بشمار مىرود كه نه مانند جوهر عقلانى
بكلى فاقد صفات و حدود جسمانى است و نه مانند جوهر جسمانى قسمتپذیر و مكاندار است
بلكه از قبیل صورتهاى خیالى است كه در ذهن انسان مرتسم مىگردد و براى اینكه مثلا
نصف آنها را تصور كنیم باید دو صورت كوچكتر را در ذهن خودمان بوجود بیاوریم نه
اینكه صورت بزرگتر به دو نیمه تقسیم شود .
همچنین باید دانست كه تعبیر اشباح و
مانند آن درباره این عالم بدین معنى نیست كه موجودات این عالم صورتهاى كمرنگى از
موجودات جسمانى هستند و از نظر مرتبه وجودى ضعیفتر از آنها مىباشند بلكه این تعبیر
نشان دهنده وجود صورتهاى ثابت و تغییرناپذیرى در آن عالم است كه نه تنها ضعیفتر از
موجودات مادى نیستند بلكه قویتر از آنها بشمار مىآیند .
شیخ اشراق صورتهایى كه
در آینه دیده مىشود را از قبیل اشباح مجرده پنداشته و نیز صورتهایى كه در خواب
دیده مىشود و همچنین جنیان را مربوط به این عالم دانسته بلكه ادراك حسى را نیز
مشاهده صورتهاى مثالى موجود در این عالم تلقى كرده است ولى صدرالمتالهین ادراكات
حسى را مربوط به مرتبه مثال نفس دانسته چنانكه در جاى خودش توضیح داده خواهد شد و
اما صورتهایى كه در آینه دیده مىشود در اثر انكسار نور بوجود مىآید و ربطى به
عالم مثال ندارد همچنین طبق ظواهر كتاب و سنت جن موجود جسمانى لطیفى است كه بتعبیر
قرآن كریم از آتش آفریده شده و داراى خصایص جسمانى مىباشد و حتى در تكلیف و ثواب و
عقاب با انسان شریك است هر چند در اثر لطافت مورد احساس افراد عادى قرار نمىگیرد
. |
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب