علت غائى
یک شنبه 1 خرداد 1390 7:45 PM
علت غائى |
شامل: تحلیلى درباره افعال اختیارى، كمال و خیر، غایت و علت
غائى.
تحلیلى درباره افعال اختیارى
هیچ كار ارادى و اختیارى بمعناى عام
اراده و اختیار نیست كه بدون شعور و علم فاعل به آن انجام بگیرد خواه علمى كه عین
ذات فاعل باشد چنانكه در فاعل بالتجلى وجود دارد و خواه علمى كه عین خود فعل باشد
چنانكه در مورد فاعل بالرضا ملاحظه مىشود و خواه علمى كه لازمه علم به ذات باشد
چنانكه در فاعل بالعنایه قائل شدهاند و خواه علمى كه از عوارض انفكاك پذیر از ذات
باشد چنانكه در فاعل بالقصد تحقق مىیابد .
همچنین هیچ كار ارادى و اختیارى
نیست كه فاعل هیچگونه محبت و رضایت و میل و كششى نسبت به آن نداشته باشد و با كمال
بىعلاقگى و نفرت و اشمئزاز آن را انجام دهد حتى كسى كه داروى بد مزهاى را با
بىرغبتى مىخورد یا خود را در اختیار جراح قرار مىدهد تا عضو فاسدى را از بدنش
قطع كند چون علاقه به سلامتى خودش دارد و سلامتى وى جز از راه خوردن داروى تلخ یا
بریدن عضو فاسد تامین نمىشود از این جهت به خوردن همان دارو و از دست دادن عضو
بدنش میل پیدا مىكند میلى كه بر كراهت از مزه بد و ناراحتى از قطع عضو غالب مىشود
.
محبت و خواستن كار هم به اختلاف انواع فاعل متفاوت مىشود و مفاهیم مختلفى بر
آن صدق مىكند گاهى تنها مفهوم محبت صادق است محبتى كه عین ذات فاعل مىباشد مانند
فاعل بالتجلى و گاهى مفهوم رضایت بر آن صدق مىكند مانند فاعل بالرضا و گاهى لازمه
محبت به ذات است مانند فاعل بالعنایه و گاهى از قبیل كیفیات نفسانى و از عوارض
انفكاك پذیر از ذات است مانند شوق در فاعل بالقصد و جامعترین مفهومى كه شامل همه
موارد مىشود مفهوم محبت بمعناى عام است و ملاك آن درك ملایمت و كمال محبوب است و
مىتوان از آن به مطلوبیت تعبیر كرد .
بنا بر این مىتوان گفت كه قوام فعل
اختیارى به این است كه فاعل فعل را ملایم با ذات خودش بداند و از این جهت آن را
بخواهد و دوست بدارد نهایت این است كه گاهى فاعل اختیارى واجد همه كمالات خودش
مىباشد و محبت وى به فعل از آن جهت كه اثرى از كمالات خود اوست تعلق مىگیرد مانند
مجردات تام و گاهى محبت او به كمالى كه فاقد آن است تعلق مىگیرد و كار را براى
رسیدن و بدست آوردن آن انجام مىدهد مانند نفوس حیوانى و انسانى كه كارهاى اختیارى
خودشان را براى رسیدن به امرى كه ملایم با ذاتشان هست و از آن لذتى و فایدهاى
مىبرند انجام مىدهند .
فرق این دو قسم آن است كه در مورد اول محبت به كمال
موجود منشا انجام كار مىشود اما در مورد دوم محبت به كمال مفقود و شوق بدست آوردن
آن منشا فعالیت مىگردد و نیز در مورد اول كمال موجود علت انجام دادن فعل است و به
هیچ وجه معلولیتى نسبت به آن ندارد ولى در مورد دوم كمال مفقود بوسیله فعل حاصل
مىشود و نوعى معلولیت نسبت به آن دارد ولى در هر دو مورد كمال مطلوب و محبوب
بالاصاله است و كار مطلوب و محبوب بالتبع.
كمال و خیر
نكتهاى را كه باید
در اینجا خاطرنشان كنیم این است كه منظور از كمال در اینجا صفت وجودى ملایم با ذات
فاعل است كه گاهى منشا انجام كار اختیارى مىشود و گاهى در اثر آن بوجود مىآید و
كمالى كه در اثر انجام كار ارادى حاصل مىشود گاهى كمال نهائى فاعل و یا مقدمهاى
براى رسیدن به آن است و در این صورت در اصطلاح فلاسفه خیر حقیقى نامیده مىشود و
گاهى تنها با یكى از قوى و نیروهاى فاعل ملایمت دارد هر چند مزاحم با كمالات دیگر و
كمال نهائى وى باشد و در مجموع به زیان فاعل تمام شود و در این صورت خیر مظنون
نامیده مىشود .
مثلا نتیجه طبیعى كه بر خوردن غذا مترتب مىشود كمالى است براى
قوه نباتى كه مشترك بین انسان و حیوان و نبات است و لذتى كه از آن حاصل مىگردد
كمالى است براى قوهاى كه آن را درك مىكند و مشترك میان حیوان و انسان است اما اگر
غذا خوردن با نیت صحیح و به منظور كسب نیرو براى انجام وظایف الهى انجام گیرد موجب
كمال انسانى هم مىشود و در این صورت وسیلهاى براى كسب خیر حقیقى هم خواهد بود ولى
اگر صرفا براى التذاذ حیوانى باشد مخصوصا اگر از ماكولات حرام استفاده شود تنها
موجب كمال براى بعضى از قواى شخص مىشود و به كمال نهائى وى زیان مىزند و در نتیجه
كمال حقیقى انسان را ببار نمىآورد و از این روى خیر پندارى یا خیر مظنون نامیده
مىشود .
ضمنا مناسبت واژههاى اختیار و خیر نیز روشن شد زیرا هر فاعل مختارى
فقط كارهایى را انجام مىدهد كه مناسبت با كمال خودش داشته باشد و از جمله فاعلهاى
بالقصد كارهایى را انجام مىدهند كه وسیلهاى براى رسیدن به كمال و خیر خودشان باشد
یا خیر حقیقى و یا خیر پندارى هر چند خیر مفروض لذتى باشد یا رهایى از رنج و المى .
ممكن است بر كلیت این قاعده اشكال شود به اینكه انسانهاى وارستهاى یافت
مىشوند كه دست كم بعضى از كارهاى اختیارى خودشان را براى خیر دیگران انجام مىدهند
و ابدا توجهى به خیر خودشان ندارند و حتى گاهى جان خودشان را نیز فداى دیگران
مىكنند پس بطور كلى نمىتوان گفت كه هر فاعل بالقصدى كارش را براى رسیدن به كمال و
خیر خودش انجام مىدهد .
جواب این است كه اینگونه كارها خواه در اثر هیجان
عواطف انجام داده شود و خواه به منظور رسیدن به پاداش اخروى و رضاى الهى در نهایت
موجب خیرى براى خود فاعل مىشود یعنى یا عواطف وى را ارضاء مىكند و یا در اثر این
فداكاریها به مقامات معنوى و اخروى و رضایت الهى نائل مىشود پس انگیزه اصلى فاعل
رسیدن به كمال و خیر خودش مىباشد و خدمت به دیگران در حقیقت وسیلهاى براى تحصیل
كمال است نهایت این است كه گاهى انگیزههاى انسان بصورت آگاهانه مؤثر واقع مىشود و
گاهى بصورت نیمه آگاهانه و حتى ناآگاهانه اثر مىكند و مثلا در مواردى كه در اثر
هیجان عواطف توجه انسان معطوف به منافع و مصالح دیگران مىگردد دیگر توجه
آگاهانهاى به خیر و كمال خودش ندارد ولى بدان معنى نیست كه هیچگونه تاثیرى نداشته
باشد و دلیلش این است كه اگر از او سؤال كنند كه چرا این فداكارى را انجام مىدهى
خواهد گفت چون دلم مىسوزد یا چون این كار فضیلت و مقتضاى انسانیت است و یا چون
ثواب دارد و موجب رضاى خدا است پس انگیزه اصلى ارضاء عاطفه و لذت بردن از خدمت به
دیگران یا نائل شدن به فضیلت و كمال انسانى و یا رسیدن به پاداش اخروى و رضایت و
قرب الهى است هر چند فاعل هنگام انجام دادن كار توجه آگاهانهاى به این انگیزه
باطنى ندارد
غایت و علت غایى
از توضیحى كه در باره افعال اختیارى دادیم
روشن شد كه چنین كارهایى علاوه بر اینكه احتیاج به فاعل دارند و ذات فاعل علت فاعلى
آنها مىباشد متوقف بر علم و اراده او نیز هستند و در فاعل بالقصد تصور نتیجهاى كه
بر كار قصدى مترتب مىشود یعنى لذت و فائده و خیر و كمالى كه از آن حاصل مىگردد
شوق وى را براى انجام دادن كار برمىانگیزد پس تصمیم بر انجام دادن كار متوقف بر
شوقى است كه اصالتا به نتیجه كار و بالتبع به خود آن تعلق مىگیرد و حصول شوق مشروط
به تصور كار و نتیجه آن و تصدیق به مطلوبیت نتیجه است و چون نتیجه كار مطلوب
بالاصاله است در مقابل خود كار كه مطلوب بالتبع است از این روى آن را غایت و علم و
محبت به آن را علت غائى مىنامند و بر این اساس براى انجام یافتن فعل اختیارى علت
دیگرى بنام علت غائى اثبات مىشود .
در اینجا لازم است چند نكته مهم را
خاطرنشان كنیم:
1 اثبات علت غائى براى هر فعل اختیارى بدین معنى نیست كه لزوما
در ذات فاعل مختار چیزهایى بنام علم و شوق و تصمیم پدید آید و به دیگر سخن لازم
باشد كه علت غائى مغایر با علت فاعلى و زائد بر آن باشد بلكه این مغایرت و تعدد
مخصوص فاعلهاى بالقصد است كه مبادى علمى و شوقى ایشان زائد بر ذاتشان مىباشد و اما
در سایر فاعلهاى مختار ممكن است علم اجمالى یا تفصیلى به كار و غایتش و همچنین محبت
اصیل به غایت و محبت تبعى و فرعى به فعل عین ذات فاعل یا از لوازم آن باشد و آنچه
در همه فاعلهاى مختار ضرورت دارد علم و اراده بمعناى عام استخواه عین ذات باشد یا
زائد بر ذات و خواه علم حضورى باشد یا حصولى و خواه اراده عین حب به ذات و در نتیجه
عین ذات باشد یا فعل و یا كیفیتى زائد بر ذات و خواه از لوازم ذات باشد یا از عوارض
انفكاك پذیر مفارق .
پس عدم وجود علم و اراده زائد بر ذات در بعضى از اقسام
فاعل مختار بمعناى نفى علت غائى نیست بلكه بمعناى وحدت علت فاعلى و علت غائى است
چنانكه در مجردات تام علم و حب و سایر صفات كمالیه عین ذات آنها است و تعدد و
تغایرى با ذات ندارد و عینیت این صفات با ذات بمعناى نفى علم و حب و قدرت و حیات و
مانند آنها از ایشان نیست .
2 معمولا فلاسفه علم به نتیجه مطلوب یا علم به
خیریت كار را علت غائى مىشمارند و گاهى چنین تعبیر مىكنند كه تصور غایتیا وجود
ذهنى آن علت غائى است و گاهى نیز مىگویند كه ماهیت غایت كه قبل از انجام كار با
وجود ذهنى تحقق مىیابد علت غائى است و همچنین علم را علت پیدایش شوق مىشمارند و
مىگویند كه علم شوق را پدید مىآورد .
ولى بنظر مىرسد كه این تعبیرات خالى از
مسامحه نیست و بهتر این است كه محبت بمعناى عام را كه در مواردى بصورت رضایت و شوق
ظاهر مىشود علت غائى بنامیم زیرا محبت به خیر و كمال است كه فاعل مختار را بسوى
انجام كار سوق مىدهد و علم در واقع شرط تحقق آن مىباشد نه علت ایجاد كننده آن و
روشن است كه ماهیت غایت را علت غائى شمردن با قول به اصالت وجود سازگار نیست گو
اینكه در سخنان پیروان مشائین كه قائل به اصالت وجود هستند نیز یافت مىشود
. |
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب