0

مناسبات علت و معلول

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

مناسبات علت و معلول
یک شنبه 1 خرداد 1390  7:42 PM

مناسبات علت و معلول
شامل: سنخیت علت و معلول، حل یك شبهه، وحدت معلول در صورت وحدت علت، وحدت علت در صورت وحدت معلول.
سنخیت علت و معلول
تردیدى نیست كه هر معلولى از هر علتى بوجود نمى‏آید و حتى میان پدیده‏هاى متعاقب یا متقارن هم همیشه رابطه علیت برقرار نیست بلكه علیت رابطه خاصى است میان موجودات معینى و به دیگر سخن باید میان علت و معلول مناسبت‏خاصى وجود داشته باشد كه از آن به سنخیت علت و معلول تعبیر مى‏شود این قاعده نیز از قضایاى ارتكازى و قریب به بداهت است كه با ساده‏ترین تجربه‏هاى درونى و بیرونى ثابت مى‏گردد .
اما سنخیت و مناسبتى كه بین علت و معلول لازم است در مورد علتهاى هستى بخش و علتهاى مادى و اعدادى تفاوت دارد در مورد اول ویژگى این سنخیت را مى‏توان با برهان عقلى اثبات كرد و تقریر آن این است .
چون علت هستى‏بخش وجود معلول را افاضه مى‏كند و به تعبیر مسامحى به معلول خودش وجود مى‏دهد باید خودش وجود مزبور را داشته باشد تا به معلولش بدهد و اگر آن را نداشته باشد نمى‏تواند اعطاء و افاضه كند معطى الشى‏ء لا یكون فاقدا له و با توجه به اینكه با اعطاء وجود به معلول چیزى از خودش كاسته نمى‏شود روشن مى‏گردد كه وجود مزبور را بصورت كاملترى دارد به گونه‏اى كه وجود معلول شعاع و پرتوى از آن محسوب مى‏شود .
پس سنخیت بین علت هستى‏بخش و معلول آن به این معنى است كه كمال معلول را به صورت كاملترى دارد و اگر علتى در ذات خودش واجد نوعى از كمال وجودى نباشد هرگز نمى‏تواند آن را به معلولش اعطاء كند و به دیگر سخن هر معلولى از علتى صادر مى‏شود كه كمال آن را بصورت كاملترى داشته باشد .
این مطلب با توجه به رابط بودن معلول نسبت به علت هستى‏بخش و تشكیك خاصى بین آنها كه در مقالات گذشته به اثبات رسید وضوح بیشترى مى‏یابد ولى چنین سنخیتى بین علتهاى مادى و اعدادى و معلولاتشان وجود ندارد زیرا آنها اعطا كننده و افاضه كننده وجود نیستند بلكه تاثیر آنها محدود به تغییراتى در وجود معلولات مى‏باشد و با توجه به اینكه هر چیزى موجب هر گونه تغییرى نمى‏شود اجمالا بدست مى‏آید كه نوعى مناسبت و سنخیت بین آنها هم لازم است ولى نمى‏توان ویژگى این سنخیت را با برهان عقلى اثبات كرد بلكه تنها بوسیله تجربه باید تشخیص داد كه چه چیزهایى مى‏توانند منشا چه تغییراتى در اشیاء بشوند و این دگرگونیها در چه شرایطى و به كمك چه چیزهایى انجام مى‏پذیرد .
مثلا هرگز عقل نمى‏تواند با تحلیلات ذهنى دریابد كه آیا آب موجود بسیطى است‏یا مركب از عناصرى دیگر و در صورت دوم از چند عنصر و از چه عناصرى تركیب مى‏یابد و براى تركیب آنها چه شرایطى لازم است و آیا شرایط مفروض جانشین پذیر هستند یا نه .
پس اثبات اینكه آب از دو عنصر اكسیژن و ئیدروژن با نسبت‏خاصى تركیب یافته و براى تركیب آنها درجه حرارت و فشار خاصى لازم است و جریان الكتریكى مى‏تواند در سرعت تركیب آنها مؤثر باشد تنها از راه تجربه امكان‏پذیر مى‏باشد.
حل یك شبهه
گفتیم كه به مقتضاى برهان عقلى هر علت هستى‏بخشى باید واجد كمال معلولش باشد زیرا معنى ندارد بخشنده و اعطا كننده فاقد چیزى باشد كه به دیگرى مى‏بخشد .
درباره این مطلب شبهه‏اى مطرح مى‏شود كه لازمه این قاعده آن است كه فاعلهاى هستى‏بخش داراى وجودهاى مادى و كمالات آنها باشند در صورتى كه فاعل هستى‏بخش منحصر در موجودات مجرد است و هیچكدام از آنها ماده و صفات خاص آن را ندارند پس چگونه چیزى را كه ندارد افاضه مى‏كنند .
پاسخ این شبهه آن است كه منظور از واجد بودن كمال معلول این است كه مرتبه كاملتر و عالیترى از وجود معلول را داشته باشد به گونه‏اى كه وجود معلول پرتوى از آن محسوب شود نه اینكه حدود وجود معلول عینا در علت محفوظ باشد و علت داراى ماهیت معلول هم باشد و روشن است كه فرض كاملتر بودن مرتبه وجود علت از مرتبه وجود معلول با وحدت ماهوى آنها سازگار نیست و هیچگاه از دو موجودى كه داراى تشكیك خاصى هستند و یكى از آنها از مراتب وجود دیگر و شعاعى از آن بشمار مى‏رود نمى‏توان ماهیت واحدى را انتزاع كرد زیرا معناى اینكه دو وجود داراى ماهیت واحدى باشند این است كه حدود وجودى آنها بر یكدیگر منطبق شود و چنین چیزى در مورد دو مرتبه وجود كه یكى كاملتر از دیگرى و طبعا داراى محدودیت و نقایص كمترى است امكان ندارد ولى نداشتن ماهیت معلول و حدود وجود آن بمعناى نداشتن كمال وجودى آن نیست .
به دیگر سخن آنچه در مورد علت هستى‏بخش لازم است دارا بودن كمالات وجودى معلول بصورت كاملتر و عالیتر است نه واجد بودن نقصها و محدودیتهاى آن و اگر مفهوم جسم و لوازم آن از قبیل مكانى و زمانى بودن و حركت و تغییرپذیرى بر خداى متعال و مجردات تام صدق نمى‏كند بخاطر این است كه مفاهیم مزبور لازمه نقصها و محدودیتهاى موجودات مادى است نه لازمه كمالات آنها .
یادآورى مى‏شود كه حل این شبهه به بركت اصالت وجود میسر است و بر اساس اصالت ماهیت راه حل صحیحى ندارد زیرا لازمه اصالت ماهیت این است كه آنچه در واقع از طرف علت افاضه مى‏شود ماهیت‏خارجى معلول باشد و طبق این قاعده باید علت واجد ماهیت آن باشد و نمى‏توان گفت كه علت ماهیت معلول را بصورت كاملترى دارد زیرا تشكیك بخصوص تشكیك خاصى در میان ماهیت معنى ندارد و همه ماهیات تامه و مخصوصا ماهیات بسیطه با یكدیگر متباین هستند علاوه بر اینكه فرض ماهیت در مورد خداى متعال صحیح نیست.
وحدت معلول در صورت وحدت علت
یكى از قواعد معروف فلسفى این است كه از علت واحده جز معلول واحد صادر نمى‏شود الواحد لا یصدر عنه الا الواحد ولى در باره مفاد و مورد آن اختلافاتى وجود دارد از جمله اینكه آیا منظور از وحدت علت وحدت شخصى است‏یا وحدت نوعى و یا منظور از آن بساطت به تمام معنى است چنانكه صدرالمتالهین در سفر نفس از كتاب اسفار اختیار كرده و بر اساس آن قاعده مزبور را مخصوص به ذات مقدس الهى دانسته است كه حتى تركیب تحلیلى از وجود ماهیت هم ندارد و معلول بى‏واسطه او تنها یك موجود مى‏باشد و سایر مخلوقات با یك یا چند واسطه از معلول اول صادر مى‏شوند ولى سایر فلاسفه این قاعده را كمابیش در موارد دیگرى نیز جارى دانسته‏اند .
همچنین در باره مفهوم صدور نیز اختلافاتى هست كه آیا در همه روابط على و معلولى صدق مى‏كند و حتى شروط و علتهاى معده را نیز دربر مى‏گیرد یا مخصوص علتهاى فاعلى است و یا اینكه منحصر به فاعلهاى هستى‏بخشى مى‏باشد .
بعبارت دیگر آیا بر اساس این قاعده مى‏توان گفت كه یك فاعل معد هم بیش از یك تاثیر اعدادى نخواهد داشت و یك شرط هم بیش از یك مشروط و یك فاعل طبیعى هم بیش از یك فعل نمى‏تواند داشته باشد یا نه .
براى اینكه مورد این قاعده تعیین شود باید دلیل آن را مورد دقت قرار داد و مقتضاى آن را دریافت .
فلاسفه بصورتهاى مختلفى براى این قاعده استدلال كرده‏اند ولى آنچه واضحتر و در عین حال متقن‏تر بنظر مى‏رسد دلیلى است كه مبتنى بر قاعده سنخیت بین علت و معلول مى‏باشد و تقریر آن چنین است طبق قاعده سنخیت بین علت و معلول باید علت آنچه را به معلول مى‏دهد بصورت كاملترى داشته باشد اكنون اگر فرض كنیم كه علتى داراى یك سنخ از كمالات وجودى باشد طبعا معلولى از او صادر مى‏شود كه مرتبه نازلترى از همان كمال را دارا باشد نه كمال دیگرى را و اگر فرض كنیم دو معلول مختلف از او صادر شوند كه هر كدام داراى سنخ خاصى از كمال باشند بر اساس قاعده یاد شده باید علت هم داراى دو سنخ از كمال باشد در صورتى كه فرض این بود كه تنها داراى یك سنخ از كمالات وجودى است .
با دقت در این دلیل چند نتیجه بدست مى‏آید:
1 این قاعده مخصوص علتهاى هستى‏بخش است زیرا چنانكه گفته شد این ویژگى كه علت باید داراى كمال معلول باشد مخصوص به این دسته از علتها است بنابر این نمى‏توان بر اساس این قاعده اثبات كرد كه فاعلهاى طبیعى یعنى اسباب تغییرات و دگرگونیهاى اشیاء مادى هر كدام اثر واحدى دارند و یا اینكه یك چیز فقط شرط تاثیر یك فاعل یا شرط استعداد یك قابل مى‏باشد چنانكه مثلا حرارت شرط انواعى از فعل و انفعالات شیمیایى است و خود آن بوسیله عوامل طبیعى گوناگونى بوجود مى‏آید .
2 این قاعده اختصاص به واحد شخصى ندارد زیرا دلیل مزبور شامل واحد نوعى هم مى‏شود و اگر فرض كنیم كه یك نوع از علتهاى هستى‏بخش داراى چند فرد باشد و همگى داراى یك سنخ از كمالات وجودى باشند طبعا معلولات آنها هم از نوع واحدى خواهند بود .
3 این قاعده مخصوص علتهایى است كه تنها داراى یك سنخ از كمال باشند اما اگر موجودى چندین نوع كمال وجودى یا همه كمالات وجودى را بصورت بسیط داشته باشد یعنى وجود او در عین وحدت و بساطت كامل واجد كمالات مزبور باشد چنین دلیلى در باره وى جارى نخواهد بود .
بنابر این قاعده مزبور چیزى بیش از قاعده سنخیت بین علت هستى‏بخش و معلول آن را اثبات نمى‏كند و وحدت صادر اول را تنها بر اساس این قاعده نمى‏توان اثبات كرد ولى راه دیگرى براى اثبات این مطلب وجود دارد كه در جاى خودش بیان خواهد شد
وحدت علت در صورت وحدت معلول
قاعده معروف دیگر این است كه معلول واحد جز از علت واحده صادر نمى‏شود الواحد لا یصدر الا عن الواحد .
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها