علم حصولى
یک شنبه 1 خرداد 1390 5:05 PM
علم حصولى |
شامل: لزوم بررسى علم حصولى، تصور و تصدیق اجزاء قضیه، اقسام
تصور، تصورات كلى، تحقیق درباره مفهوم كلى، پاسخ یك شبهه، بررسى نظریات دیگر.
لزوم بررسى علم حصولى
دانستیم كه علم حضورى یافتن خود واقعیت عینى است و از
این روى شك و شبههاى در آن راه ندارد ولى مىدانیم كه دایره علم حضورى محدود است و
به تنهایى نمىتواند مشكل ناختشناسى را حل كند و اگر راهى براى باز شناسى حقایق در
میان علوم حصولى نداشته باشیم نمىتوانیم منطقا هیچ نظریه قطعى را در هیچ علمى
بپذیریم و حتى بدیهیات اولیه هم قطعیت و ضرورت خودشان را از دستخواهند داد و از
بداهت و ضرورت تنها نامى براى آنها باقى خواهد ماند بنا بر این لازم است تلاش خود
را براى ارزشیابى شناختهاى حصولى و بدست آوردن معیار حقیقت در آنها ادامه دهیم و
بدین منظور به بررسى انواع حصولى مىپردازیم .
تصور و تصدیق
منطقیین علم را
به دو قسم تصور و تصدیق تقسیم كردهاند و در واقع مفهوم عرفى علم را از یك نظر
محدود كرده و آنرا به علم حصولى اختصاص دادهاند و از سوى دیگر آنرا به تصور ساده
هم گسترش دادهاند .
تصور در لغت به معناى نقش بستن و صورت پذیرفتن است و در
اصطلاح اهل معقول عبارت است از پدیده ذهنى سادهاى كه شانیتحكایت از ماوراى خودش
را داشته باشد مانند تصور كوه دماوند و مفهوم كوه .
تصدیق در لغت به معناى
راستشمردن و اعتراف كردن است و در اصطلاح منطق و فلسفه بر دو معناى نزدیك به هم
اطلاق مىشود و از این نظر از مشتركات لفظى به شمار مىرود .
الف به معناى قضیه
منطقى كه شكل ساده آن مشتمل بر موضوع و محمول و حكم به اتحاد آنها است .
ب به
معناى خود حكم كه امر بسیطى است و نشان دهنده اعتقاد شخص به اتحاد موضوع و محمول
است .
بعضى از منطقدانان جدید غربى پنداشتهاند كه تصدیق عبارت است از انتقال
ذهن از یك تصور به تصور دیگر بر اساس قواعد تداعى معانى ولى این پندار نادرست است
زیرا نه هر جا تصدیقى هست تداعى معانى لازم است و نه هر جا تداعى معانى هست ضرورتا
تصدیقى وجود خواهد داشت بلكه قوام تصدیق به حكم است و همین است فرق بین قضیه و چند
تصورى كه همراه هم یا پى در پى در ذهن نقش بندد بدون اینكه اسنادى بین آنها باشد
اجزاء قضیه
دانستیم كه تصدیق به معناى حكم امر بسیطى است اما به معناى
مساوى با قضیه مركب از چند جزء مىباشد ولى درباره اجزاء قضیه نظریات مختلفى ابراز
شده است كه بررسى همه آنها به طول مىانجامد و باید در علم منطق مورد بحث قرار گیرد
و ما در اینجا اشاره سریعى به آنها مىكنیم .
بعضى هر قضیه حملیه را مركب از دو
جزء موضوع و محمول دانستهاند بعضى دیگر نسبت بین آنها را هم به عنوان جزء سومى
افزودهاند و بعضى دیگر حكم به وقوع نسبتیا به عدم وقوع نسبت را نیز جزء چهارمى
براى قضیه شمردهاند .
برخى بین قضایاى موجبه و سالبه فرق نهادهاند و در
قضایاى سالبه قائل به وجود حكم نشدهاند بلكه مفاد آنها را سلب حكم دانستهاند و
برخى دیگر وجود نسبت را در قضایاى هلیه بسیطه یعنى قضایائى كه مفاد آنها وجود موضوع
در خارج است و در حمل اولى یعنى قضایائى كه مفهوم موضوع و محمول آنها یكى است مانند
انسان حیوان ناطق است انكار كردهاند .
ولى نباید تردیدى روا داشت كه از دیدگاه
منطقى هیچ قضیهاى فاقد نسبت و حكم نمىباشد زیرا چنانكه گفتیم قوام تصدیق به حكم
است و حكم به نسبت بین دو جزء قضیه تعلق مىگیرد هر چند ممكن است از دیدگاه فلسفى و
هستى شناسى فرقهایى بین قضایا قائل شد
اقسام تصور
تصور در یك بخشبندى به
دو قسم كلى و جزئى تقسیم مىشود تصور كلى عبارت است از مفهومى كه بتواند نمایشگر
اشیاء یا اشخاص متعددى باشد مانند مفهوم انسان كه بر میلیاردها فرد انسانى صدق
مىكند و تصور جزئى عبارت است از صورت ذهنى كه تنها نمایشگر یك موجود باشد مانند
صورت ذهنى سقراط .
هر یك از تصورات كلى و جزئى به اقسام دیگرى منقسم مىگردند
كه به توضیح مختصرى پیرامون آنها مىپردازیم .
تصورات حسى: یعنى پدیدههاى ذهنى
سادهاى كه در اثر ارتباط اندامهاى حسى با واقعیتهاى مادى حاصل مىشود مانند
صورتهاى مناظرى كه با چشم مىبینیم یا صداهایى كه با گوش مىشنویم بقاء اینگونه
تصورات منوط به بقاء ارتباط با خارج است و پس از قطع تماس با خارج در فاصله كوتاهى
مثلا یك دهم ثانیه از بین مىرود .
تصورات خیالى: یعنى پدیدههاى ذهنى ساده و
خاصى كه به دنبال تصورات حسى و ارتباط با خارج حاصل مىشود ولى بقاء آنها منوط به
بقاء ارتباط با خارج نیست مانند صورت ذهنى منظره باغى كه حتى بعد از بستن چشم در
ذهن ما باقى مىماند و ممكن است بعد از سالها به یاد آورده شود .
تصورات وهمى:
بسیارى از فلاسفه نوع دیگرى براى تصورات جزئى ذكر كردهاند كه مربوط به معانى جزئى
است و به احساس عداوتى كه بعضى از حیوانات از بعضى دیگر دارند مثال زدهاند احساسى
كه موجب فرار آنها مىشود و بعضى آن را نسبت به مطلق معانى جزئیه و از جمله احساس
محبت و عداوت انسان هم توسعه دادهاند .
بدون شك مفهوم كلى محبت و عداوت از
قبیل تصورات كلى است و نمىتوان آنها را از اقسام تصورات جزئى شمرد اما ادراك جزئى
محبت و عداوت را در خود درك كننده یعنى محبتى كه انسان در خودش نسبت به كسى مىیابد
یا عداوتى كه در خودش نسبت به دیگرى احساس مىكند در واقع از قبیل علم حضورى به
كیفیات نفسانى است و نمىتوان آنرا از قبیل تصور كه نوعى علم حصولى است به حساب
آورد .
و اما احساس دشمنى در شخص دیگر در حقیقت احساس مستقیم و بى واسطهاى
نیست بلكه نسبت دادن نظیر حالتى است كه انسان در خودش یافته بوده به شخص دیگرى كه
در موقعیت مشابهى قرار گرفته است و اما قضاوت در باره ادراكات حیوانات نیاز به
بحثهاى دیگرى دارد كه در اینجا مجال طرح و بررسى آنها نیست .
آنچه را مىتوان
به عنوان نوعى خاصى از تصور جزئى پذیرفت تصورى است كه از حالات نفسانى حاصل مىشود
و قابل یاد آورى است و شبیه تصور خیالى نسبت به تصور حسى مىباشد مانند یادآورى ترس
خاصى كه در لحظه معینى پدید آمده یا محبتخاصى كه در لحظه مشخصى وجود داشته است .
لازم به تذكر است كه گاهى تصور وهمى به تصورى گفته مىشود كه واقعیت ندارد و
گاهى بنام توهم اختصاص مىیابد
تصورات كلى
دانستیم كه تصور از یك نظر به دو
بخش كلى و جزئى منقسم مىشود اقسام تصوراتى را كه تا كنون مورد بحث قرار دادیم همگى
تصورات جزئى بود و اما تصورات كلى كه به نام مفاهیم عقلى و معقولات نامیده مىشود
محور بحثهاى فلسفى مهمى را تشكیل مىدهد و از دیر زمان مورد گفتگوهاى فراوانى قرار
گرفته است .
از زمانهاى قدیم چنین نظرى وجود داشته كه اساسا مفهومى به نام
مفهوم كلى نداریم و الفاظى كه گفته مىشود دلالت بر مفاهیم كلى دارند در واقع نظیر
مشتركات لفظى هستند كه دلالت بر امور متعددى مىنمایند مثلا لفظ انسان كه بر افراد
فراوانى اطلاق مىشود مانند اسم خاصى است كه چندین خانواده براى فرزندانشان قرار
داده باشند یا مانند نام فامیلى است كه همه افراد خانواده به آن نامیده مىشوند .
طرفداران این نظریه به نام اسمیین یا طرفداران اصالت تسمیه نومینالیستشهرت
یافتهاند، كه در اواخر قرون وسطى ویلیام اكامى به این نظریه گروید و سپس باركلى
آنرا پذیرفت و در عصر حاضر پوزیتویستها و بعضى از مكتبهاى دیگر را باید جزء این
دسته به حساب آورد .
نظریه دیگر كه قریب به نظریه مزبور مىباشد این است كه
تصور كلى عبارت است از تصور جزئى مبهم به این صورت كه بعضى از خصوصیات صورت جزئى و
خاص حذف شود به طورى كه قابل انطباق بر اشیاء یا اشخاص دیگرى گردد مثلا تصورى كه از
شخص خاصى داریم با حذف بعضى از ویژگیهایش قابل انطباق بر برادر او هم مىباشد و با
حذف خصوصیات دیگرى بر چند فرد دیگر هم قابل تطبیق مىشود و بدین ترتیب هر قدر
ویژگیهاى بیشترى از آن حذف شود كلىتر و قابل انطباق بر افراد بیشترى مىگردد تا
آنجا كه ممكن استشامل حیوانات و حتى نباتات و جمادات هم بشود چنانكه شبحى را كه از
دور مىبینیم در اثر ابهام زیادى كه دارد هم قابل انطباق بر سنگ است و هم بر درخت و
هم بر حیوان و هم بر انسان و به همین جهت است كه در آغاز رؤیتشك مىكنیم كه آیا
انسان استیا چیز دیگرى و هر قدر نزدیكتر شویم و آنرا روشنتر ببینیم دائره احتمالات
محدودتر مىشود تا سرانجام در شىء یا شخص خاصى تعین پیدا كند هیوم در باره مفاهیم
كلى چنین نظرى را داشت چنانكه تصور بسیارى از مردم در باره كلیات همین است .
از
سوى دیگر بعضى از فلاسفه باستان مانند افلاطون بر واقعیت مفاهیم كلى تاكید كردهاند
و حتى براى آنها نوعى واقعیت عینى و خارج از ظرف زمان و مكان قائل شدهاند و ادراك
كلیات را از قبیل مشاهده مجردات و مثالهاى عقلانى مثل افلاطونى دانستهاند این
نظریه به صورتهاى گوناگونى تفسیر شده یا نظریات فرعى دیگرى از آن اشتقاق یافته است
([1]) چنانكه بعضى گفتهاند روح انسان
قبل از تعلق به بدن در عالم مجردات حقایق عقلى را مشاهده مىكرده است و بعد از تعلق
گرفتن به بدن آنها را فراموش كرده و با دیدن افراد مادى به یاد حقایق مجرد مىافتد
و ادراك كلیات همین یادآورى آنها است بعضى دیگر كه قائل به قدیم بودن و وجود روح
قبل از بدن نیستند ادراكات حسى را وسیلهاى براى مستعد شدن نفس نسبت به مشاهده
مجردات دانستهاند اما مشاهدهاى كه از راه چنین استعدادى حاصل مىشود مشاهدهاى از
دور است و ادراك كلیات عبارت است از همین مشاهده حقایق مجرده از دور به خلاف
مشاهدات عرفانى كه با مقدمات دیگرى حاصل مىشد و مشاهدهاى از نزدیك است بعضى از
فلاسفه اسلامى مانند صدر المتالهین و مرحوم استاد علامه طباطبائى این تفسیر را
پذیرفتهاند .
[1] . نظریه پدیدار شناسی ادموند
هوسرل را نیز باید از مشتقات این نظریه بحساب آورد. |
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد1 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب