0

مقدمه شناخت‏شناسى

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

مقدمه شناخت‏شناسى
یک شنبه 1 خرداد 1390  4:59 PM

مقدمه شناخت‏شناسى
شامل: اهمیت‏شناخت‏شناسى، نگاهى به تاریخچه شناخت‏شناسى، شناخت در فلسفه اسلامى، تعریف شناخت‏شناسى.
اهمیت‏شناخت‏شناسى
براى انسان به عنوان یك موجود آگاه كه فعالیتهایش از آگاهى نشات مى‏گیرد یك سلسله مسائل بنیادى مطرح است كه تغافل و شانه خالى كردن از تلاش براى یافتن پاسخهاى صحیح آنها او را از مرز انسانیت‏خارج كرده به چارپایان ملحق مى‏سازد و باقى ماندن در حال شك و دودلى علاوه بر اینكه وجدان حقیقت‏جویش را خرسند نمى‏كند و نگرانى از مسئولیت محتمل را رفع نمى‏نماید وى را موجودى ایستا و بى‏تحرك و احیانا خطرناك به بار مى‏آورد چنانكه راه‏حلهاى غلط و انحرافى مانند مادیگرى و پوچ‏انگارى نیز نمى‏توانند آرامش روانى و خوشبختى اجتماعى را فراهم كنند و ریشه‏اى‏ترین عامل مفاسد فردى و اجتماعى را باید در كژبینى‏ها و كژاندیشى‏ها جستجو كرد پس چاره‏اى جز این نیست كه با عزمى راسخ و سستى ناپذیر به بررسى این مسائل بپردازیم و از هیچ كوششى در این راه دریغ نورزیم تا هم پایه‏هاى زندگى انسانى خود را استوار سازیم و هم دیگران را در این راه یارى دهیم و از نفوذ اندیشه‏هاى نادرست و رواج مكتبهاى منحرف در جامعه خویش جلوگیرى كنیم .
اكنون كه ضرورت تلاش عقلانى و فلسفى كاملا روشن شده و جاى هیچگونه شك و تردید و وسوسه‏اى نسبت به آن باقى نمانده و عزیمت بر سیر و سلوك در این مسیر را ضرورى و اجتناب ناپذیر كرده‏ایم در نخستین گام با این سؤال مواجه مى‏شویم كه آیا عقل بشر توان حل این مسائل را دارد .
این پرسش هسته مركزى مسائل شناخت‏شناسى را تشكیل مى‏دهد و تا مسائل این بخش حل نشود نوبت به بررسى مسائل هستى شناسى و دیگر علوم فلسفى نمى‏رسد زیرا تا هنگامى كه ارزش شناخت عقلانى ثابت نشده ادعاى ارائه راه حل واقعى براى چنین مسائلى بیهوده و ناپذیرفتنى است و همواره چنین سؤالى وجود خواهد داشت كه از كجا عقل این مسئله را درست‏حل كرده باشد .
و درست در این جا است كه بسیارى از چهره‏هاى سرشناس فلسفه غرب مانند هیوم و كانت و اگوست كنت و همه پوزیتویست‏ها لغزیده‏اند و با نظریات نادرست‏خود بنیاد فرهنگ جوامع غربى را واژگون ساخته‏اند و حتى دانشمندان علوم دیگر مخصوصا روانشناسان رفتارگرا را به گمراهى كشانده‏اند و متاسفانه امواج شكننده و تباه كننده اینگونه مكتبها به دیگر نقاط جهان نیز گسترش یافته و جز قله‏هاى رفیع و صخره‏هاى سرسخت و آسیب‏ناپذیرى كه در پناه فلسفه استوار و نیرومند الهى قرار داشته‏اند دیگران را كمابیش تحت تاثیر قرار داده است .
بنا بر این باید بكوشیم تا گام نخستین را با استوارى برداریم و سنگ بناى كاخ اندیشه فلسفى خود را با استحكام و اتقان هر چه بیشتر به كار گذاریم تا بتوانیم به یارى خداى متعال مراحل دیگر را نیز به شایستگى بپیماییم و به هدف مطلوب برسیم
نگاهى به تاریخچه شناخت‏شناسى
گرچه شناخت‏شناسى اپیستمولوژى به عنوان شاخه‏اى از علوم فلسفى سابقه زیادى در تاریخ علوم ندارد ولى مى‏توان گفت كه مسئله ارزش شناخت كه محور اصلى مسائل آنرا تشكیل مى‏دهد از قدیمترین دورانهاى فلسفه كمابیش مطرح بوده است و شاید نخستین عاملى كه موجب توجه اندیشمندان به این مسئله شده كشف خطاهاى حواس و نارسایى این ابزار شناخت براى نمایش دادن واقعیتهاى خارجى بوده است و همین امر موجب شد كه الئائیان بهاى بیشترى به ادراكات عقلى بدهند و ادراكات حسى را قابل اعتماد ندانند .
از سوى دیگر اختلافات دانشمندان در مسائل عقلى و استدلالات متناقضى كه هر گروهى براى اثبات و تایید افكار و آراء خودشان مى‏كردند به سوفیستها مجال داد كه ارزش ادراكات عقلى را انكار كنند و بقدرى در این زمینه زیاده روى كردند كه اساسا واقعیت‏خارجى را مورد شك و انكار قرار دادند .
از این پس مسئله شناخت به صورت جدى‏ترى مطرح شد تا اینكه ارسطو اصول منطقى را به عنوان ضوابطى براى درست اندیشیدن و سنجش استدلالها تدوین كرد كه هنوز هم بعد از گذشت بیست و چند قرن مورد استفاده مى‏باشد و حتى ماركسیستها پس از سالها مبارزه با آن سرانجام آنرا به عنوان بخشى از منطق مورد نیاز بشر پذیرفته‏اند .
بعد از دوران شكوفایى فلسفه یونان نوساناتى در ارزشگزارى به ادراكات حسى و عقلى پدید آمد و دو مرتبه دیگر بحران شك گرایى در اروپا رخ داد و بعد از عهد رنسانس و پیشرفت علوم تجربى تدریجا حس گرایى رواج بیشترى یافت چنانكه اكنون هم گرایش غالب همین است هر چند در میان عقل‏گرایان هم گهگاه چهره‏هاى برجسته‏اى رخ نموده‏اند .
تقریبا نخستین پژوهشهاى سیستماتیك درباره شناخت‏شناسى در قاره اروپا به وسیله لایب نیتز و در انگلستان به وسیله جان لاك انجام یافت و بدین ترتیب شاخه مستقلى از علوم فلسفى رسما شكل گرفت پژوهشهاى لاك به وسیله اخلافش باركلى و هیوم دنبال شد و مكتب تجربه گرایى ایشان شهرت یافت و تدریجا موقعیت عقل‏گرایان را تضعیف كرد به طورى كه كانت فیلسوف معروف آلمانى كه در جناح عقل‏گرایان قرار دارد شدیدا تحت تاثیر افكار هیوم واقع شد .
كانت ارزشیابى شناخت و توان عقل را مهمترین وظیفه فلسفه قلمداد كرد ولى ارزش ادراكات عقل نظرى را تنها در محدوده علوم تجربى و ریاضى و در خدمت آنها پذیرفت و نخستین ضربه سهمگین را از میان عقل‏گرایان بر پیكر متافیزیك وارد ساخت هر چند قبلا هیوم چهره برجسته مكتب تجربه گرایى آمپریسم حمله سختى را آغاز كرده بود و بعدا هم به وسیله پوزیتویستها به صورت جدى‏ترى دنبال شد بدین ترتیب تاثیر عینى شناخت‏شناسى در سایر رشته‏هاى فلسفى و راز انحطاط فلسفه غربى آشكار مى‏شود
شناخت در فلسفه اسلامى
بر خلاف نوسانات و بحرانهایى كه براى فلسفه غربى بویژه در زمینه شناخت‏شناسى پیش آمده به طورى كه بعد از گذشت بیست و پنج قرن از طول عمر آن هنوز هم نه تنها بر پایگاه محكم و استوارى دست نیافته بلكه مى‏توان گفت پایه‏هایش لرزانتر هم شده است بر عكس فلسفه اسلامى همواره از موضع نیرومند و استوارى برخوردار بوده و هیچگاه دستخوش تزلزل و اضطراب و بحران نگردیده است و با اینكه كمابیش گرایشهاى مخالفى در كنار آن بوجود آمده و گهگاه فلاسفه اسلامى را درگیر كرده ولى پیوسته موضع قاطع ایشان مبنى بر اصالت عقل در مسائل متافیزیكى كاملا محفوظ بوده و بدون اینكه از ارج تجارب حسى بكاهند و اهمیت بكار گیرى روش تجربى را در علوم طبیعى انكار كنند بر استفاده از متد تعقلى در حل مسائل فلسفى تاكید داشته‏اند و برخورد با گرایشهاى مخالف و دست و پنجه نرم كردن با منتقدان و جدل پیشگان نه تنها سستى و ضعفى در ایشان پدید نیاورده بلكه بر نیرو و توانشان افزوده است و چنین بوده كه درخت فلسفه اسلامى روز بروز شكوفاتر و بارورتر و در برابر حملات دشمنان مقاومتر و آسیب ناپذیرتر شده است و هم اكنون قدرت كامل بر دفاع از مواضع حقه خویش و پیروزى بر هر حریفى را دارد و به خواست‏خدا با گسترش امكانات براى ارائه و تبیین نظریات اصولى خود محافل فلسفى جهان را فتح و زمینه سیطره فرهنگ اسلامى را بر كل جهان فراهم خواهد كرد .
گرایشهایى كه كمابیش آهنگ مخالفت با فلسفه را داشته غالبا از دو منبع مایه مى‏گرفته ست‏یكى از ناحیه كسانى كه پاره‏اى از آراء فلسفى رایج در عصر خودشان را با ظواهر كتاب و سنت ناسازگار مى‏دیده‏اند و از بیم آنكه مبادا گسترش این افكار موجب سستى عقاید مذهبى مردم شود با آنها به مخالفت برمى‏خاسته‏اند و دیگرى از ناحیه عارف مشربانى كه بر همیت‏سیر معنوى تاكید داشته‏اند و از ترس اینكه مبادا گرایش فلسفى موجب غفلت و عقب ماندگى از سیر قلبى و سلوك عرفانى گردد بهایى به آن نمى‏داده‏اند و پاى استدلالیان را چوبین معرفى مى‏كرده‏اند .
ولى باید دانست كه دین حقى مانند دین مبین اسلام هیچگاه از ناحیه اندیشه‏هاى فیلسوفان هر چند كاستیها و كژیهایى هم داشته باشد مورد تهدید قرار نخواهد گرفت بلكه با نضج و رشد یافتن فلسفه و گذشت آن از مراحل خامى و ناپختگى حقایق اسلام به وسیله آن جلوه‏گرتر و حقانیتش آشكارتر مى‏شود و فلسفه به صورت خدمتگزار شایسته و جانشین ناپذیرى براى آن در مى‏آید كه از یك سوى معارف والاى آنرا تبیین و از سوى دیگر در برابر مكتبهاى انحرافى مهاجم از آن دفاع مى‏كند چنانكه تا كنون چنین بوده و بعدا به خواست‏خداى متعال به صورت كاملترى ادامه خواهد یافت .
اما سیر و سلوك معنوى و عرفانى هیچگاه تضادى با فلسفه الهى نداشته بلكه همواره كمكهایى به آن نموده و بهره‏هایى از آن دریافت داشته است چنانكه در رابطه فلسفه با عرفان اشاره شد و باید گفت اینگونه مخالفتها در مجموع براى جلوگیرى از یكسونگرى و افراط و تفریط و براى حفظ مرزهاى هر یك مفید بوده است .
با توجه به ثبات و استحكام و تزلزل ناپذیرى موضع عقل در فلسفه اسلامى ضرورتى براى بررسى تفصیلى مسائل شناخت به صورت منظم و سیستماتیك و به عنوان شاخه مستقلى از فلسفه پیش نیامده و تنها به طرح مسائل پراكنده‏اى پیرامون شناخت در ابواب مختلف منطق و فلسفه اكتفاء شده است مثلا در یك باب به مناسبتى به سخن سوفسطائیان و بطلان آن اشاره شده و در باب دیگرى اقسام علم و احكام آنها بیان گردیده است و حتى مساله وجود ذهنى كه یكى از مواضع مناسب براى طرح مسائل شناخت مى‏باشد تا زمان ابن سینا هم به صورت یك مسئله مستقل مطرح نبوده و بعدا هم تمام اطراف و جوانب آن مورد بررسى و تحقیق فراگیر و همه جانبه واقع نشده است .
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد1

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها