0

پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی
یک شنبه 1 خرداد 1390  2:52 PM

پرسش:
ميگن هيوم شخصي بوده که توانسته برهان نظم رو ابطال کنه! لطفا برام بگيد چطور ابطال شد.

هيوم اشکالاتي را بر برهان نظم وارد ساخته که برخي از آنها وارد نبوده و توسط محققان پاسخ داده شده است . برخي از آنها نيز با استفاده حد اکثري از اين برهان چالش مي کند ، اما اصل برهان را هرگز نمي تواند مخدوش سازد. براي آگاهي بيشتر شما اشکالات هيوم و نقد آنها را از کتاب براهين اثبات وجود خدا در نقدي بر شبهات جان هاپرز نگاشته حميدرضا شاکرين تقديم مي داريم:
هيوم در كتاب خود «محاورات پيرامون دين طبيعى» در گفتگويى بين كلئانتس(41) (مدافع فرضى برهان نظم) و فيلون(42) (ناقد) بر آن مى‏شود كه اين برهان مبتنى بر نوعى قياس بين مصنوعات بشرى و پديده‏هاى طبيعى است. وى سپس به بيان اشكالات وارد بر اين انگاره و نتايج حاصل از آن مى‏پردازد:
اشكال اول: ماشين‏وار انگارى جهان‏
اين برهان جهان را همچون بنا و ماشينى فرض مى‏كند كه نيروى خارجى هوشمندى اجزاى آن را در جهت رسيدن به غايتى پيوند داده است، در حاليكه اين شباهت كامل و قطعى نيست، بلكه شباهت جهان به يك حيوان بيش از شباهتش به يك دستگاه مكانيكى است. پس مى‏توان فرض نمود كه اين جهان مولود جهان يا جهانهاى ديگرى است، همچون بچه خرگوشى كه زاييده والدين خويش است، بدون آنكه عقل و شعور پدر و مادر در ساخت پيچده و منظم آن دخالت داشته باشد. «كلئانتس: اگر خانه‏اى را بنگريم به جزم و يقين نتيجه مى‏گيريم كه آن خانه معمار يا بنايى داشته است؛ چرا كه خانه از آن گونه معلول‏هايى است كه از آن سنخ علت پديد مى‏آيد. اما يقيناً شما نخواهى پذيرفت كه جهان چنين شباهتى به يك خانه دارد، تا با همان قطع و يقين بتوان علت مشابهى را نتيجه‏گيرى كرده، يا بگوييم شباهت در اينجا تام و كامل است. اين ناهمانندى چنان روشن است كه نهايت ادعايى كه مى‏توان كرد جز حدس و گمان بر وجود علتى مشابه چيزى نيست»(43).
پاسخ: عدم ابتناى برهان بر ماشين‏وار انگارى جهان‏
خطا بودن ماشين‏وار انگارى جهان فى نفسه درست است، ليكن در اين زمينه توجه به چند نكته لازم است:
1- اين اشكال تنها متوجه تعبير مكانيكى نظم جهان است كه برآمده از تفسير نيوتنى جهان مى‏باشد، در حالى كه بسيارى از قرائتهاى برهان نظم مبتنى بر اين انگاره نيست.
2- چنانكه پيشتر گفته آمد دلالت نظم، هماهنگى و هدفمندى بر تدبير، شعور و هدفدارى امرى عقلى است؛ و هر كجا عقل و خرد نشانى از نظم و هماهنگى بيابد، بدون وساطت قياس به صنع بشرى با جزم و يقين دخالت شعور و اراده را نتيجه مى‏گيرد. اشتباه بزرگ و اساسى هيوم در اين جا ناشى از تجربه‏گرايى اوست. او تنها راه دلالت ذهن از معلول به علت، و معلولات مشابه به علل مشابه را روش تجربى مى‏انگارد. از اين رو گمان برده است كه الهيون همان‏طور كه با مشاهده ماشين‏هاى انسان ساخت به قريحه سرشار سازنده‏اش پى مى‏برند، جهان را نيز ماشينى انگاشته‏اند كه مهندسى فوق‏العاده با هوش دارد. در حالى كه عقل و خرد بشرى بدون وساطت چنين قياسى در هر كجا و به هر سان نظمى مشاهده كند، بر اساس قواعد قطعى و مسلمى چون اصل عليت و سنخيت علت و معلولى به وجود علتى دانا و توانا پى مى‏برد.
2- ارگانيسم يا زيستوارگى جهان نه تنها مخالفتى با ديدگاه خدا باوران ندارد، كه كاملاً مؤيد آن است. فرضاً جهان مانند بچه خرگوش از والدين ناآگاه و فاقد شعور تولد يافته باشد، بالاخره نظم و سامان خويش را به هر سان كه باشد - چه به صورت تأليف و تركيب مصنوعى و مكانيكى و چه به نحو خود تنظيمى درونى و ارگانيك وامدار ديگرى است، ليكن در تشبيه هيوم بين علت حقيقى و مجازى خلط گرديده است. پدر و مادر خرگوش از نظر فلسفى علت معد و زمينه و مجراى پيدايش آنند، نه علت حقيقى؛ اينگونه علل را مجازاً علت مى‏شمارند. در علل اعدادى هم فاعل آگاه و هوشمند تصويرپذير است، مانند فاعليت مهندس و بنا براى ساختمان و هم فاعل ناهوشمند مانند فاعليت خورشيد براى تبخير آب درياها و پديد آوردن بسيارى از شرايط زيستِ نباتى و حيوانى؛ امّا آنچه مهم است استناد معلول به علت حقيقى است و بر اساس سنخيت على و معلولى استناد نظم و ساماندهى به علت حقيقى بدون ادراك و غايت نگرى محال است. چنانكه معمار ساختمان نيز علت حقيقى و پديدآورنده نقشه ساختمان در ذهن خويش است، سپس به نحو عليت اعدادى آن را در خارج ترسيم و بنا را مطابق آن بنا مى‏كند.
3- برخى نيز در پاسخ گفته‏اند كه نظام موجود در ساختمان يك حيوان بدون سامانمندى پيكر والدين و غرايز ذاتى آنها، به گونه‏اى كه مولِّد فرزندى با نظم ذاتى ويژه باشد ممكن نيست و اگر بگوييد آن نيز طى فرآيندى طبيعى حاصل شده است، نقل كلام در آباء آنها مى‏شود و لاجرم بايد به موجود هوشمند و حكيمى استناد يابد. بنابراين هر چند علت قريب نظم نادانا و ناهوشمند باشد، اما وراى علت قريب و علل واسط در نهايت علتى آگاه و مدبّر لازم است كه روند منظم پيدايش و توالد مستمر زيست گونه‏هاى مختلف به او استناد يابد. بنابراين رابطه نظم و ناظم با شعور رابطه‏اى ضرورى است، اعم از آن كه چنين رابطه‏اى مستقيم باشد يا غير مستقيم.
اشكال دوم: فقدان تجربه جهان‏
اين برهان زمانى واقعاً تجربى خواهد بود كه به تكرار ديده باشيم جهانهايى همينگونه از موجوداتى هوشمند و انسانوار صادر شده و رابطه چنين معلولى را با چنان علتى با تجربه‏هاى مكرر دريافته باشيم، آنگاه مى‏توانستيم حكم كنيم اين جهان نيز مانند ديگر جهانهاى تجربه شده داراى علتى خبير و آگاه است. «چه كسى مى‏تواند ادعا كند كه جهانى نظام‏مند بايد برآمده از فكر و هنرى انسان وار باشد، زيرا، آن را تجربه كرده‏ايم؟ به كرسى نشاندن چنين استدلالى نيازمند آن است كه ما تجربه‏اى از جهان‏ها داشته باشيم، و صرف اينكه ديده باشيم كشتى‏ها و شهرها برونداد هنر و اختراع بشرى است كفايت نمى‏كند».(44)
پاسخ‏
اين اشكال مبتنى بر همان انگاره است كه كبراى برهان نظم را تجربى و ناشى از قياس گرفتن جهان به فرآورده‏هاى صنعتى بشر بدانيم؛ اما چنانكه يادآور شديم برهان نظم تماماً تجربى نيست، بلكه تنها مقدمه نخست آن تجربى است و كبراى آن، حداقل در برخى از قرائت‏هاى برهان، عقلى و مبتنى بر اصل عليت و فروع آن است. به عبارت ديگر آنچه كبراى برهان نظم دلالت دارد، رابطه نظم و هدفمندى با شعور و هدفدارى از نظر عقل و به طور عام و مطلق است؛ اعم از اينكه چنين چيزى مربوط به فعل انسانى باشد يا چيز ديگرى چون جهان؛ به تكرار تجربه‏پذير باشد، يا نباشد.
اشكال سوم: ناتوانى در اثبات قدرت و علم و كمال مطلق الهى‏
اين برهان نمى‏تواند قدرت، حكمت و كمال مطلقه الهى را ثابت كند، زيرا اثبات آن منوط به اين است كه جهان موجود برترين جهان ممكن باشد. شناخت چنين چيزى در صورتى ممكن است كه جهانهاى مختلفى را تجربه و با يكديگر قياس نماييم و آن را از همه برتر يابيم، در حاليكه ما جز با يك جهان سروكار نداريم: «لااقل بايد اعتراف كنى كه براى ما غير ممكن است كه با افكار و انظار محدود خود بگوييم كه آيا اين نظام اگر با ساير نظامهاى ممكن و حتى واقعى مقايسه شود، شامل اشتباهات و خطاهاى بزرگ است يا شايسته تحسين و تقديرى شگرف، آيا يك روستايى اگر انئيد(45) (شعر حماسى ويرژيل) براى او خوانده شود، مى‏تواند اظهار نظر كند كه آن شعر مطلقا بى عيب است، يا مقام شايسته آن را در ميان محصولات هوش انسانى تعيين كند، در حالى كه وى هيچ محصول ديگرى هرگز نديده است؟»(46)
پاسخ‏
1. مسلماً برهان نظم قادر به اثبات اينگونه صفات نيست و الهيون نيز - آنان كه درك منطقى درستى دارند - درصدد حل همه مسايل خداشناختى، به تنهايى از طريق اين برهان، نيستند. آنان تنها در پى اثبات آنند كه نظم موجود در جهان به حكم عقل بايد به موجودى با شعور و ماوراء مادى مستند باشد. اما اين كه او قادر و عالم و حكيم مطلق است، دلايل ديگرى مى‏طلبد.
2. حتى اگر ما هزاران جهان را مشاهده نموده و برترى جهان موجود بر آنها را دريابيم، باز ثابت نمى‏كند كه جهان ما برترين نظام ممكن است، بلكه تنها روشن مى‏سازد كه اين عالم برترين جهان در ميان جهانهاى موجودى است كه ما تجربه كرده‏ايم. زيرا:
(1) چه بسا جهان‏هاى ديگرى خارج از تجربه ما وجود داشته كه از عالم ما هم برتر باشند.
(2) به فرضِ نفى احتمال فوق، باز نتيجه مى‏گيريم كه جهان ما بهترين جهان موجود است، ولى شايد نظام برترى نيز امكان وجود داشته ولى خداوند آن را نيافريده است. بنابراين حكم به اصلح بودن نظام موجود از طريق تجربى به هيچ روى امكان‏پذير نيست و مبتنى بر مبانى فلسفى و عقلى ديگر مى‏باشد.
اشكال چهارم: ناتوانى در اثبات كمال ذاتى آفريننده‏
به فرض اين جهان برترين جهان ممكن باشد، دليلى بر كمال ذاتى آفريننده نيست، مگر آنكه ثابت شود:
(1) اين اولين جهانى است كه آفريده؛
(2) در ساختن آن از احدى تقليد نكرده است.
در حاليكه هيچ يك از ايندو ثابت نيست، بلكه چه بسا او به تكرار جهان آفرينى كرده و تدريجاً با كسب تجربه بر آفرينش چنين عالمى توانمند گرديده و يا از ديگران تقليد نموده است. تفاوت اين اشكال و اشكال پيشين در آن است كه آنجا رابطه برهان نظم با گستره كمال و اوصاف ثبوتيه خداوند مورد نقاش واقع شد، ولى در اينجا مسأله ذاتى يا اكتسابى بودن اوصاف كماليه الهى مورد بحث قرار مى‏گيرد و دلالت برهان نظم بر ذاتى بودن آن‏ها انكار مى‏شود.
پاسخ‏
چنانكه مذكور افتاد برهان نظم در پى اثبات وجوب، غنى و كمال ذاتى آفريننده جهان نيست و اينگونه امور از قلمرو دلالت آن خارج مى‏باشد. مهمترين دستاورد برهان نظم هدايت انسان به فراسوى عالم ماده و اثبات نقش مدبرى حكيم و دانا در كار و بار جهان است. اما اينكه مدبر داناى عالَم عالِم بالذات است يا دانش خود را وامدار ديگرى است و يا از تجربه‏هاى مكرر به دست آورده است مسأله ديگرى است كه براهين ديگر عهده دار پاسخگويى از آنند.
اشكال پنجم: مسأله شرور
وجود ناگوارى‏ها، زشتى‏ها و نقص‏ها، خلاف رحمت، و خيريت مطلقه است: «هيوم در آخرين قسمت انتقاد خود از برهان نظم، يادآور شد كه استدلال تمثيلى كه در آن برهان به كار رفته است به فرض اينكه وجود ناظمى را ثابت كند به هيچ وجه مشعر به صفات پسنديده‏اى كه به آن ناظم نسبت مى‏دهند نيست....
وقتى كسى محصول - يعنى طبيعت - را مطالعه كند و همه اوصاف ناخوشايند آن، يعنى طوفانها و زلزله‏ها و منازعات يك قسمت طبيعت با قسمت ديگر را، مشاهده كند، آيا مى‏تواند نتيجه بگيرد كه آن طرح‏ريزى از يك عقل سليم و خوب ناشى شده است؟»(47)
مسأله شرور از سخنان هيوم به صورت دو اشكال جداگانه طرح گرديده است:
1. اينكه وجود شرور نافى خيريت، حكمت و قدرت مطلقه الهى است.
2. وجود شرور مفيد چندخدايى است، يعنى پديده‏هاى مفيد اثبات كننده خداى خير، و پديده‏هاى شر دليل بر آفريننده بدخواه است. اگر پديده‏هاى سامانمند دليل بر وجود ناظم‏اند، مغشوشات نيز مثبت صانع غيرناظم يا نامنظم‏اند.
پاسخ‏
پيش فرض اشكال فوق وجود شر و بى‏نظمى در عالم است. از پديده‏هاى نامنظم نما در بررسى صغراى برهان نظم سخن به ميان آمد. مسأله شر نيز چنانكه گفته آمد تحقيق جداگانه‏اى را مى‏طلبد. آنچه به اختصار در اينجا مى‏توان اشاره كرد اين است كه:
1. وجود شر در عالم هيچ گونه تنافى با خيريت و حكمت و قدرت مطلقه الهى ندارد. اين مسأله بر دلايل متعددى مبتنى است، از جمله اين كه شرور لازمه لاينفك خيرات است و نفى شرور اندك عالم مستلزم از ميان رفتن خيرهاى برتر و اكثر است. و به عبارت ديگر نفى اين شرور قليل به شر بزرگترى مى‏انجامد كه با حكمت الهى سازگار نيست.
2. به فرضْ وجود شرور نافى خيريت، قدرت و حكمت مطلقه الهى باشد، هرگز خللى در برهان نظم ايجاد نمى‏شود. آنچه اين اشكال وارد مى‏كند در انتظار حداكثرى از اين برهان است، اما اصل اثبات وجود ناظم دانا و توانا در حد ساخت جهانى با نظم كنونى همچنان استوار و پابرجاست.
3. با تحليل فلسفى شرور استلزام چندخدايى به كلى مردود است. زيرا شر در تحليل فلسفى امرى عدمى است و نياز به آفريننده ندارد. ضمن آنكه شر امرى نسبى است و لازم لاينفك خيرات.
4. با صرف نظر از تحليلات فلسفى شرور، وجود آنها لزوماً وجود دو خالق يا دو مدبر در كار و بار عالم را نتيجه نمى‏دهد، مگر آنكه مسأله اوصاف الهى را به ميان آوريم. در نتيجه اين اشكال بار ديگر انتظار حداكثرى يعنى يگانگى خداوند و خيريت، حكمت و قدرت مطلقه او را مورد سؤال قرار مى‏دهد، ولى مدلول حداقلى برهان نظم همچنان پابرجا خواهد بود.
اشكال ششم: تعدد ناظم‏
اگر برهان نظم تمام باشد مى‏توان به تعداد موجودات منظم عالم سازنده و ناظم وجود داشته باشد و معلوم نيست ناظم همه يكى باشد.
پاسخ‏
اين اشكال در صورتى وارد است كه: اولاً مقدمه نخست برهان نظم را پديده‏هاى سامانمند جزيى قرار دهيم، بدون اين كه ربط و پيوندى بين آن‏ها ملاحظه شود، ثانياً منظور از ناظم با شعور، علت مستقيم نظم باشد. در اين صورت مسلماً با چنين احتمالى روبرو خواهيم شد. اما اگر صغراى برهان، نظم و هماهنگى جهان باشد احتمال ناظم‏هاى متعدد در عرض يكديگر به كلى رخت بر مى‏بندد. مگر آن كه ناظم‏هاى متعددى فرض كنيم كه با همكارى يكديگر مبدأ واحدى براى نظم جهان به حساب آيند. افزون بر آن مانعى ندارد كه پاره‏اى از پديده‏هاى منظم، مدبرات ويژه‏اى داشته باشند و در يك نظام طولى، همه تحت اداره و تدبير مبدء واحدى قرار گيرند. مقدمه قرار دادن نظم جزئى عالم نيز لزوماً به شرك در ناظم نمى‏انجامد، و با توحيد ربوبى سازگار است. در عين حال حل اساسى مسأله توحيد ربوبى از طريق ادله ديگر، به نحو بهترى امكان‏پذير است.
اشكال هفتم: ابتناء بر انسان مركز انگارى‏
برهان نظم مبتنى بر انگاره «انسان مركزى»(48) و اشرفيت انسان در كاينات است. در اين برهان گمان شده كه همه چيز در جهان خلقت بر اساس طرحى حساب شده، براى انسان و در جهت تأمين منافع و مصالح و حفظ اوست و آدميان هر چه را براى خود سودمند يابند منظم مى‏خوانند. ليكن چنانكه بعداً در تئورى داروين تأييد شد؛ جهان صحنه ستيز و پيكار است. در چنين فرايندى موجودات زنده به تدريج، از ساده‏ترين تك‏ياخته تا تكامل يافته‏ترين پستانداران، تكامل يافته‏اند. بنابراين نظم موجود در زيستواره‏هاى جهان، نه ناشى از طرح و نقشه‏اى حساب شده و هدفدارانه، كه برونداد تكامل تدريجىِ حاصل از تنازعات تصادفى و ناهدفمند است.
پاسخ‏
اين اشكال با بسط و تفصيل بيشترى در اشكال اول و دوم هاسپرز مطرح و نقل گرديده است. از اين رو پاسخ آن را به مباحث آتى واگذار مى‏كنيم. در عين حال ذكر دو نكته را در اينجا لازم مى‏دانيم:
1. هر چند در موارد متعددى، كه از نظم سخن مى‏رود، نمونه‏هاى مفيد به حال انسان ذكر مى‏شود، ولى در بسيارى از موارد چنين نيست. چنان كه هاسپرز نيز اشاره مى‏كند گاهى سخن از نظم در بدن حيواناتى مى‏رود كه انسانها به حال خود مضر مى‏شمارند، يا لااقل نافع بودن آنها براى بشر ثابت نيست. به عبارت ديگر تقرير برهان نظم گونه‏هاى مختلفى دارد و تنها يكى از اَشكال آن مى‏تواند نظم «انسان مركز»(49) باشد.
2. در مواردى نيز كه سخن هيوم صادق مى‏افتد اشكالى بر استدلال وارد نمى‏سازد، زيرا خاستگاه روانى و انگيزه استدلال هيچ نقشى در جايگاه منطقى آن ندارد.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها