0

پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی
سه شنبه 26 اسفند 1393  11:46 PM

سوال :
قضيه جبر و اختيار و قضا و قدر چيست؟


نخست به مسئله «تقدير» خدا و نسبت آن با اختيار انسان مى‏پردازيم. تقدير داراى دو معنا و دو نوع است:
1. تقدير علمى؛ يعنى، سنجش و اندازه‏گيرى يا اندازه شناسى و مقصود اين است كه او مى‏داند؛ هر چيزى در هر زمان و هر مكان، به چه صورتى تحقق مى‏يابد. به بيان ديگر، او به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرايط پيدايش پديده‏ها و در پى آن، رخ دادن آنها علم دارد.
تقدير علمى خدا، با اختيار انسان منافاتى ندارد؛ چرا كه او مى‏داند مثلاً فلان شخص با اختيار و انتخاب خود، چه افعال و اعمالى را انجام مى‏دهد. در علم پيشين الهى، فعل انسان با وصف اختيارى بودن، متعلَّق علم خدا قرار مى‏گيرد و چنين علمى نه تنها منافى اختيار نيست؛ بلكه تأييد كننده آن نيز هست.براى آگاهى بيشتر نگا: سعيدى‏مهر، محمد، علم پيشين الهى و اختيار انسان.
2. تقدير عينى؛ يعنى، ايجاد به اندازه، چيزى را به اندازه ايجاد كردن و يا اندازه براى چيزى قرار دادن. تقدير عينى خداوند، عبارت است از تدبير مخلوقات به گونه‏اى كه پديده‏ها و آثار خاصى بر آنها مترتب گردد و اين طبعاً به حسب قرب و بعد هر پديده‏اى، متفاوت خواهد بود؛ چنان كه نسبت به جنس، نوع، شخص و حالات او تفاوت خواهد داشت. به عنوان مثال تقدير نوع انسان، اين است كه از مبدأ زمانى خاص تا سرآمد معينى در كره زمين، زندگى كند و تقدير هر فردى، اين است كه در مقطع زمانى محدود واز پدر و مادرى معيّن به وجود آيد. همچنين تقدير روزى و ساير شئون زندگى و افعال اختيارى او، عبارت است از فراهم شدن شرايط خاص، براى هر يك از آنها. در واقع خداوند هر مخلوقى را با حدود و قيود و اندازه، شرايط، خصوصيات و توان‏هاى مخصوصى به وجود مى‏آورد.
اين تقدير نيز با اختيار انسان منافات ندارد؛ چرا كه اعمال اختيارى ما و مقدمات آن همچون هر پديده ديگرى، از مجرا و دايره خاص خود تحقق مى‏يابد و اين همان تقدير عينى خداوند است. به عنوان مثال سخن گفتن انسان - كه يك عمل اختيارى است - بايد از مجرا يا مجارى خاص خود تحقق يابد. از اين رو خداوند با اعطاى ريه، حنجره، تارهاى صوتى، زبان، دندان‏ها، لب‏ها و ... اين مجارى را براى تحقّق سخن گفتن مقدر فرموده است. همچنين مقدمات افعال اختيارى را با شرايط خاصى مقدر فرموده است؛ براى مثال او دستگاه گوارش را فراهم كرده و موادى آفريده تا در آن تصرف شود. بايد دست و پا باشد تا انسان بتواند در آنها تصرف كند. اگر اعضا و جوارح نبود تا تصرف در مواد خارجى انجام دهد، خوردن اختيارى، تحقق نمى‏يافت.
امورى را كه خداوند به تقدير عينى مقدر فرموده است دو گونه است:
2-1. تحقق برخى از امور را بدون دخالت اراده و اختيار انسان اراده كرده است و جاى اِعمال اختيار و توهّم اختيار انسان در آن نيست. اعضا و جوارح ما جبراً به ما داده شده است. قدرت اختيار، تفكّر و انتخاب براى ما جبرى است. مقدمات اختيار و موادى كه اعمال اختيارى ما روى آن انجام مى‏گيرد، جبرى است.
به بيان ديگر، اصل اختيار، مقدمات افعال اختيارى و موادى كه افعال اختيارى روى آن انجام مى‏گيرد، همه براساس تقدير عينى خداوند - كه براساس اقتضائات عالم هستى و جهان مخلوق بوده - جبرى است.
2-2. تحقق برخى از امور را مشروط به اراده آزاد انسان قرار داده است. به عبارت ديگر اراده و تقدير عينى خداوند، به اين تعلّق گرفته است كه اگر انسان با استفاده از اختيار خود، خواستار انجام «الف» شود، فعل «الف» تحقّق يابد و اگر خواستار اجراى «ب» شود، عمل «ب» پديد آيد. بنابراين براساس تقدير عينى الهى، اينكه ما چگونه از اختيار خوداستفاده كنيم و آن مقدمات را به كار گيريم و از مواد چه بسازيم، در اختيار ما خواهد بود.
ذكر اين نكته نيز بايسته است كه تقدير عينى، در حقيقت به ايجاد علل ناقصه بازگشت مى‏كند؛ يعنى، مقدماتى كه پيدايش يك پديده بر آنها متوقف است و به نحوى در تعيين حد و اندازه آن شى‏ء لازم است، نه كافى. اما علت تامه شى‏ء، اگر چه مستند به خداوند است، طبق اين اصطلاح، «تقدير» ناميده نمى‏شود؛ بلكه «قضا» است.
براساس اين تحليل، تقدير عينى قابل تغيير است؛ چون وقتى مقدمات يك شى‏ء فراهم شود، هنوز بايد چند واسطه ديگر تحقّق يابد تا به خود آن پديده برسد و در اين ميان، ممكن است موانعى پديد آيد و جلوى تحقق آن شى‏ء را بگيرد.
با توجه به اين نكته، معناى بسيارى از روايات در باب تغيير تقدير، روشن مى‏شود. از اين گونه روايات استفاده مى‏شود كه پاره‏اى از كنش‏هاى انسان، تقديرات را تغيير مى‏دهد. براى مثال صدقه موجب دفع بلاى مقدر مى‏گردد و يا صله رحم، عمر را طولانى مى‏كند. در اين موارد، تقدير عينى اوّلى آن بود كه براساس شرايط مخصوص، بلايى نازل شود و يا فردى با تصادف يا امراض جسمانى، در سن خاصى فوت كند. اما مانعى مانند صدقه و صله رحم، به عنوان تقدير ثانوى جلوى تحقق بلا و فوت را گرفته و موجب تغيير آن شده است.
چاره دفع بلا نَبْوَد ستم‏
چاره، احسان باشد و عفو و كرم‏
گفت الصَّدْقة مردّ للبلا
داوِ مَرْضاكَ بِصَدْقَة يا فتى‏
مثنوى، دفتر 6، بيت 2590 و 2591.

قضاى الهى و اختيار انسان
«قضا» به معناى پايان دادن و كار را يكسره كردن است و مى‏توان مرحله نهايى يك كار را نيز قضا ناميد. «قضا» نيز دو اصطلاح دارد: «قضاى علمى» و «قضاى عينى». علم به پايان كار و مرحله نهايى يك فعل، «قضاى علمى» است و پايان يافتن، يكسره شدن و تحقق نهايى كار را «قضاى عينى» مى‏گويند.
1. قضاى علمى خداوند؛
يعنى، علم او به وقوع حتمى پديده‏ها. با اختيار انسان منافات ندارد؛ زيرا او علم دارد كه پديده يا فعل و كارى با اختيار انسان حتماً به وقوع خواهد پيوست. به بيان ديگر او مى‏داند فلان فعل انسان با وصف اختيارى بودن، حتماً به وقوع خواهد پيوست؛ يعنى، او چنان كارى را اراده كرده و با اختيار خود آن را انجام خواهد داد.
2. قضاى عينى خداوند؛{T يعنى، انتساب تحقّق عينى پديده‏ها به او. مقتضاى قضاى عينى خداوند اين است كه وجود پديده‏ها را از آغاز پيدايش تا دوران شكوفايى و تا پايان عمر؛ بلكه از هنگام فراهم شدن مقدمات بعيد، تحت تدبير حكيمانه الهى بدانيم و فراهم شدن شرايط پيدايش و رسيدن به مرحله نهايى را مستند به اراده او بشماريم.
قضاى عينى رسيدن هر معلولى به حد ضرورت وجودى، از راه تحقق علت تامه‏اش است؛ زيرا هيچ مخلوقى استقلال در وجود و آثار وجودى ندارد. در نتيجه ايجاب و ضرورت وجودى همه پديده‏ها، مستند به خداى متعال خواهد بود كه داراى غنا و استقلال مطلق است.
در واقع، همان گونه كه وجود هر پديده‏اى، انتساب به اذن و مشيت تكوينى خدا دارد و بدون اذن او هيچ موجودى پا به عرصه وجود نمى‏نهد: پيدايش هر چيزى مستند به قضاى عينى الهى است و بدون آن، هيچ موجودى شكل و حدود ويژه خود را نمى‏يابد و به سرانجام خويش نمى‏رسد.
موركى بر كاغذى ديد او قلم‏
گفت با مورى دگر اين راز هم‏
كه عجايب نقش‏ها آن كلك كرد
همچو ريحان و چو سوسن زار و ورد
گفت آن مور اِصبع است آن پيشه‏ور{E}وين قلم در فعل فرع است و اثر
گفت آن مورِ سوم كز بازو است‏
كه اصبع لاغر ز زورش نقش بست‏
همچنين مى‏رفت بالا تا يكى
مهترِ موران فطن بود اندكى‏
گفت كز صورت مبينيد اين هنر
كه به خواب و مرگ گردد بى‏خبر
صورت آمد چون لباس و چون عصا
جز به عقل و جان نجنبد نقش‏ها
بى‏خبر بود او كه آن عقل و فؤاد
بى‏زتقليب خدا باشد جماد
همان، 4، ادبيات 3721 - 3728.

قضاى عينى و اختيار انسان‏
قضاى عينى الهى، با اختيار انسان منافات ندارد. شبهه ناسازگارى قضاى عينى الهى با اختيار انسان، از اين تصور غير صحيح ناشى شده است كه ضرورت وجود و تحقّق فعل - موقعى كه علت تامه‏اش موجود باشد - به معناى اضطرار در مقابل اختيار انگاشته شده است. در حالى كه اين تلقى صحيح نيست؛ چرا كه با توجه به چندگونگى استناد معلول واحد به چند علت، مسئله عدم تعارض قضاى عينى الهى، با اختيار انسان حل مى‏گردد. گفتنى است تأثير چند علت در پيدايش يك پديده، به چند صورت قابل تصور است:
1. چند علت با هم و در كنار يكديگر تأثير كند؛ مانند اينكه اجتماع آب، بذر، حرارت و ... موجب شكفتن بذر و روييدن گياه مى‏شود.
2. هر يك از علت‏ها به طور متناوب مؤثر باشد، به طورى كه طول عمر پديده، بر تعداد آنها تقسيم شود و هر بخشى از آن، معلول يكى از عوامل و عللى باشد كه به نوبت، تأثير خود را مى‏بخشد؛ چنان كه چند موتور، يكى پس از ديگرى روشن شد، و موجب ادامه حركت هواپيما گردد.
3. تأثير آنها مترتب بر يكديگر باشد؛ چنان كه در برخورد چند توپ با يكديگر يا در تصادفات زنجيره‏اى ملاحظه مى‏شود. نمونه ديگر آن، تأثير اراده انسان در حركت دست و تأثير آن در حركت قلم و تأثير آن، در پيدايش نوشته است.
4. تأثير مترتب چند عامل طولى، به گونه‏اى كه وجود هر يك از آنها وابسته به وجود ديگرى باشد؛ مانند وجود انسان و اراده او كه وابسته به اراده الهى است.
در همه اين صورت‏ها، اجتماع چند علت براى پيدايش معلول واحد لازم است. با توجّه به انواع استناد معلول واحد به چند علت - و به خصوص نوع چهارم - روشن مى‏شود كه استناد افعال اختيارى انسان به خداى متعال، منافاتى با استناد آنها به اراده خود انسان ندارد؛ زيرا اين استنادها در طول يكديگر است و تزاحمى با هم ندارد.
به بيان ديگر، استناد فعل به انسان، در يك سطح و استناد وجود آن به خداى متعال، در سطح بالاترى است كه در آن سطح، وجود خود انسان و وجود ماده‏اى كه كارش را روى آن انجام مى‏دهد و وجود ابزارهايى كه كار را به وسيله آنها انجام مى‏دهد و حتى قدرت اختيار و انتخاب او، همگى مستند به خدا است؛ زيرا انسان از خود هيچ گونه استقلالى ندارد و همه اين امور را خداوند به او عطا كرده و قدرت انتخاب و گزينش و اختيار داده است و به او اجازه مى‏دهد كه مطابق اختيار خود عمل كند و اگر او نخواهد كه انسان مختار و آزاد باشد؛ انسان قادر بر هيچ عمل اختيارى نخواهد بود. پس تأثير اراده انسان در مقام جزء آخر از علت تامه در افعال خودش، منافاتى با استناد وجود همه اجزاى علت تامه به خداى متعال ندارد. اينكه در برخى آيات، افعال و احوال و سرنوشت ما به خدا نسبت داده مى‏شود - مانند «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ» و تا خدا پروردگار جهانيان نخواهد[شما نيز ]نخواهيد خواست: تكوير (81)، آيه 29.{V - براى آن است كه ما را به توحيد افعالى (يكى از مراحل عالى توحيد) واقف گرداند. قرآن مى‏خواهد انسان را خداشناس بار آورد و آدمى را با اين نكته آشنا سازد كه كمالش در درك احتياج خود به خداوند است؛ زيرا انسان سراپا نقص وجودى و فقر محض است.
اى دهنده عقل‏ها! فريادرس‏
تا نخواهى تو، نخواهد هيچ كس‏
هم طلب از توست و هم آن نيكويى‏
ما كى‏ايم اول تويى، آخر تويى‏
هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش‏
ما همه لاشيم با چندين تراش‏
مثنوى معنوى، دفتر 6، ابيات 1438 - 1440.
براى آگاهى بيشتر ر.ك: مصباح يزدى، محمد تقى، ج 1، آموزش عقايد، صص 180 - 187؛ همان، معارف قرآن، ج 1، صص 202 - 222؛ مطهرى، مرتضى، انسان و سرنوشت.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh
دسترسی سریع به انجمن ها