پاسخ به:مناظرات فلسفی آیت الله جوادی آملی و آیت الله سیدان
یک شنبه 1 خرداد 1390 2:03 PM
جلسه ششم
استاد سيدان:
بعد از اين كه در جلسه گذشته اعتراف شد بر اين كه ظواهر آيات و مدارك شرعى اكثراً دلالت بر حرف محدثين دارد، يعنى محشور در قيامت انسانها هستند با ابدان عنصرى مادى؛ و لكن آيات و روايات ديگرى در مقام موجود است كه ممكن است مسلك صدرالمتألهين را اثبات كند. كه طبعاً به واسطه اين گروه از ادله از ظواهر أدله أوليه دست برمىداريم و به عبارت ديگر اين طائفه توجيهكننده و توضيح دهنده طائفه اول باشد. در اين جلسه اين دسته از مدارك شرعى مورد بررسى قرار مىگيرد )براى استفاده حاضريم(.
استاد جوادى:
در مسأله جنت و نار، خداوند سبحان در آيات زيادى آن را معرّفى فرموده با بسيارى از خصوصيات در بعضى از آيات فرموده است جنت و نار براى متّقين و كافرين آماده شده:
»وَ سارِعُوا إلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُها السَّمواتُ والْأرْضُ اُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينْ«.(74)
»إنَّ اللَّهَ أعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهِيناً«.(75)
»اُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً اَليما«.(76)
ظاهر اين آيات و امثال اين آيات اين است كه جنت، به آن اوصاف، و جهنم، الآن مخلوق است؛ و اين ظاهر را روايات تثبيت مىكند، مثل روايتى كه صدوقرحمه الله در توحيد و عيون و امالى مسنداً از هروى نقل مىكند.
»قلت له: )للرّضاعليه السلام( يا ابن رسولاللَّهصلى الله عليه وآله: فأخبرنى عن الجنة والنار. أهما اليوم مخلوقتان؟ فقال: نعم. وإنّ رسولاللَّهصلى الله عليه وآله قد دخل الجنة ورأى النار لما عُرِجَ به إلى السَّماء. قال: فقلت له؛ إنّ قوماً يقولون: إنَّهُما اليوم مقدّرتان غير مخلوقتين. فقالعليه السلام: ما اولئك منّا ولانحن منهم من أنكر خلق الجنّة و النار كذّب النبىّصلى الله عليه وآله وكذَّبنا ولا من ولايتنا على شىء ويخلد في نار جهنم. قال اللَّه عزّ و جلّ: »هذِهِ جَهَنَّم الَّتى يُكَذِّبُ بِها الْمُجْرِمُونَ يَطُوفُونَ بَيْنَها وَبَيْنَ حَميمٍ آنٍ«.(77)
و همچنين رواياتى كه دلالت دارد بر اين كه پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله در شب معراج بهشت و جهنّم را ديدند.
و خداى متعال در سوره تكاثر مىفرمايد:
»كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينَ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمْ«.(78)
اگر علماليقين پيدا كنيد جحيم را مىبينيد.
و جريان حارثه هم مؤيد اين مطلب است.
بعد از اين مرحله ملاحظه مىكنيم كه خداى متعال بهشت را جزاى نيكوكاران و جهنّم را جزاى بدكاران معرّفى فرموده است.
در مرحله بعد، جزاء را عين عمل معرّفى فرموده است:
»هَلْ تُجْزَونَ اِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«.(79)
بنابراين جزاء متن، عمل انسان است، بالخصوص درباره جهنم چنين است كه يك امر قراردادى مثل قوانين جزائى در اين عالم نيست و اگر دليل معتبرى داشته باشيم كه اثبات كند ماوراء عمل جزاء ديگرى هم هست، قابل جمع است به اين كه بگوئيم هم متن عمل جزاء است و هم جزاء ديگرى است از نوع قوانين جزائيه، در هر حال در اين كه متن عمل جزاء است شكّى نيست.
و نيز ملاحظه مىكنيم كه خداى سبحان در معرّفى آتش و جهنم فرموده است:
»وَ أمّا القاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً«.(80)
مواد سوختنى جهنم خود مجرم است.
و نيز آتش گيره )وقود( نيز مجرم است:
»وَقُودُها النَّاسُ وَالحِجارَةُ«.(81)
حجارة همان بتهايى است كه مىپرستيدند.
بنابراين خود انسان هيزم است كه آتش مىگيرد و خود آتشگيره است. پس خود انسان است كه خودش را مىسوزاند و مشتعل مىكند:
»ثُمَّ فِى النَّارِ يُسْجَرُونْ«.(82)
و از طرفى عمل است كه جزاء است.
بنابراين بهشت و جهنم چنين نيست كه در اقليمى از اقاليم جغرافيايى باشد چنانچه بعضى خواستهاند اين چنين تصور كنند. و گفتهاند چه اشكالى دارد كه در سرزمينى باشد كه هنوز كشف نشده است.
بلكه نظام بهشت و جهنم نظامى است اُخروى و آن غير نظام اين دنياى مادى است، در عين حالى كه جسم است چون ديدنى است. ولى با شرايط دنيوى ديده نمىشود. اين سير اجمالى بحث و خطوط كلى آن بود.
استاد سيدان:
با توجّه به اين كه روند مطالب همين باشد )و صرفنظر كنيم از بعضى خدشهها( نمىتوانيم از اين مقدمات نتيجه عدم ماديت عالم بعد را بگيريم. فرض مىكنيم جزاء عين عمل باشد و انسان هم آتشگيره و هم هيزم باشد. بهشت و جهنم الآن موجود و ديده شده باشند. اينها نمىتواند اثبات كند كه مادى نباشند بلكه ممكن است ماده آثار و خصوصياتش در شرايطى فرق كند. چنانچه ماده در همين عالم در دو زمان و دو مرحله شرايطش فرق مىكند، احكامش مختلف مىشود.
و اما خدشههايى كه اشاره كرديم اين كه گفته شد جزاء عين عمل است. آيا به اين معنى است كه خود عمل متحول مىشود به جزاء؟ مثلاً اين دو ركعت نماز قصر شده؟ يا اين كه آن عمل خوب، باعث شده كه قصرى به ارادة اللَّه سبحانه ساخته شود؟
البتّه يك نحو ارتباطى بين عمل و جزاء هست و اما عينيت ثابت نيست و در هر حال منافاتى با مادى بودن جزاء ندارد.
و اما اين كه انسان آتشگيره و هيزم است، معنايش اين نيست كه قبلاً آتشى نباشد بلكه معنايش اين است كه انسان وسيله شعلهور شدن آتش مىشود. انسان در آتش مىافتد و آن را مشتعل مىكند. و آيه:
»كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينْ«.(83)
را اكثراً طورِ ديگرى تفسير مىكنند )مثلاً: »لو«، براى تمنّى باشد و »لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ«(84) اخبار از آينده محقق الوقوع(.
و ديدن پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله بهشت و جهنّم را دلالت بر عدم ماديّت ندارد. ممكن است جسم مادى لطيفى باشد كه در شرايط عالم بالا ديده شود و در شرايط خاص زمين ديده نشود. بلكه آثار و خصوصياتى كه براى بهشت و جهنم ذكر مىشود ماديّت را تأييد مىكند.
استاد جوادى:
مادّهاى كه در اين جا مطرح است نه يك امر عرفى است و نه شرعى، بلكه يك اصطلاح خاص جهانبينى است؛ كه در علوم عقلى مطرح است. قابل ديدن و لمس كردن نيست صرف الاستعداد است.
مادهاى كه در علوم تجربى مطرح است قابل تبدّل و تحوّل است. و در شرايط مختلف، مختلف مىشود؛ ولى ماده به معناى هيولى را تجربه اثبات نكرده، بلكه عقل اثبات كرده است )يعنى عقل حكم مىكند به اين كه جسم عنصرى اين عالم در ذات خود استعداد تحول و تبدّل دارد. مثلاً گوشت كه خاك مىشود و خاك كه تبديل به گياه مىشود... آن جهت استعداد را هيولى مىگويند كه علّت قابلى است مضافاً به علّت فاعلى(.
حال اگر جسمى فرض شد كه تبديل شده از يك حقيقت مجرد بود آيا مىشود گفت باز اين جسم هيولى دارد. چون عمل، كه گفتيم تبديل به جزاء مىشود منحصر به صوم و صلاة نيست كه يك عمل خارجى و مادى است. بلكه شامل نيّات و اعتقادات نيز مىشود. همان كفر و ايمان تبديل به جزاء مىشود، و همچنين اخلاق حسنه و سيّئه كه اينها امور مادى نيستند تا بگوييم ممكن است ماده به حسب شرايط آثار و خصوصياتش فرق كند.
خلاصه مادهاى كه جهانبينى مىگويد راهى براى اثباتش در آن عالم نداريم، البتّه اگر كسى بگويد ما اسم هر چه ديده مىشود را ماده مىگذاريم حرفى نيست؛ اما مسأله جزاء اعمال درباره بهشت دو لسان است و درباره جهنم يك لسان.
درباره بهشت يك لسان اين است كه عمل صالح تبديل به بهشت مىشود، و لسان ديگر اين است كه: »وَلَدَيْنا مَزيدٌ«(85) ولى درباره جهنم لسان، لسانِ حصر است: »اِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«(86) جزاء فقط عمل است، و رابطه تكوينى كه مىگوييم بين عمل و جزاء هست نه به معناى علّت فاعلى است كه علّت فاعلى خداى متعال است؛ بلكه رابطه تكوينى به معناى لياقت و استعداد است كه عمل، تبديل به جزاء مىشود. وقود به معناى خود اشتعال نيست، بلكه به معناى وسيله افروختن است؛ مثل كبريت و انسان هم وقود است و هم حطب. و نتيجه اين دو است كه »يُسْجَرُونْ« مشتعل مىشوند.
نمونهاش را در اين عالم حضرت اميرعليه السلام در روايتى بنابر نقل الغدير بيان فرموده است:
»أنّ رجلاً أتى عثمان بن عفان... و بيده جمجمة انسان ميت فقال: إنّكم تزعمون النار يعرض على هذا و أ نّه يعذّب في القبر و أنا قد وضعت عليها يدى فلا أحسُّ منها حرارة النار فسكت عنه عثمان و أرسل الى عليّ بن أبيطالب المرتضى يستحضره، فلمّا أتاه وهو في ملاء من أصحابه قال للرجل: أعد المسألة فأعادها، ثمّ قال عثمان بن عفّان: أجب الرجل عنها يا أباالحسن! فقال علىعليه السلام ايتونى بزند و حجر والرجل السائل والناس ينظرون إليه فأتي بهما فأخذهما وقدَّح منهما النار ثمّ قال للرجل: ضع يدك على الحجر. فوضعها عليه ثمّ قال: ضع يدك على الزند. فوضعها عليه فقال: هل أحسست منهما حرارة النار فبهت الرجل فقال عثمان: لولا علىّ لهلك عثمان«.(87)
و اما آيه »لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمْ«(88) ظاهر اين است كه اين جمله جواب »لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينْ«(89) است و الّا مستلزم حذف و تقدير دو چيز است، يكى جواب لو و ديگرى قسم، كه »لَتَرَوُنَّ« جواب آن است.
استاد سيدان:
درست است كه ماده به معناى هيولى يك اصطلاح فلسفى است و در اصطلاح شرع و حديث نيامده ولى مركز بحث اين است كه آيا محشور در عالم بعد، همين انسان موجود در اين عالم است، از نظر روح و جسم؛ ولو در شرايط ديگر كه واقع شود آثار و خصوصياتش فرق كند!
يا اين كه محشور روح است نه با جسم اين عالم كه از اجزاء اين عالم است، بلكه با جسمى كه خود نفس آن را ابداع مىكند اين مقدار كه از خصوصيات جنّت و نار گرفته شد نافى و مثبت مطلب نيست. مضافاً به اين كه بنابر مسلك آخوند كه بهشت و جهنم را قائم به نفس انسان مىداند بنابراين خلقت قبلى بهشت و جهنم معنى ندارد.
)احتمالاً در اين مقام كلماتى در خارج مبحث به مناسباتى رد و بدل شد و آنگاه بحث به اين صورت ادامه پيدا كرد.(
استاد جوادى:
فكر مىكنم خلاصه آنچه قبلاً صحبت شد اين بود كه آيات و روايات دلالت دارد بر اين كه محشور از اجزاء اين عالم است و آيات در اين باب فراوان است، ولى گفته شد كه بايد آيات و روايات ديگرى را هم ملاحظه كرد از جمله مسأله جنت و نار بود كه همين انسان جنت، و نار آن عالم را تشكيل مىدهد و در آن وارد مىشود؛ يعنى خود انسان به صورت عمل، و به صورت صفت درمىآيد.
بنابراين بدن زيد مثلاً كه به شكل حيوانى خاص است عين صفت حسد است كه به صور اين بدن درآمده است، بدنى كه از صفت تبديل شده باشد بدن عنصرى مادى نخواهد بود. شخص شهوى به صورت خنزير درآمده است: »من اشرب فى قلبه الشهوة« يا اين كه فرمودهاند:
»عن أبي عبداللَّهعليه السلام قال: إنّ اللَّه يحشر الناس على نيّاتهم يوم القيامة.«(90)
آيا اين مرحله دقيقترى از معاد نيست؟ و آخوند فرموده است همان معناى اول معاد كه عوام، قائلند أسلم از آفات است؛ البتّه معناى أخير أدق است.
استاد سيدان:
مسأله تجسّم اعمال اگر مؤيد نباشد منافاتى با اين كه محشور از اجزاء اين عالم باشد ندارد. چون منظور از تجسّم اعمال اين است كه در آن عالم صفات به صُوَر مختلفى درمىآيند. معنايش اين نيست كه اجزاء وجودى اين عالم در آن جا نباشد. از همين اجزاء دنيوى است كه صورت خنزير و مورچه به او داده مىشود.
بنابراين آيات و روايات صريحه بجاى خود باقى است. و علىفرض كه اين قبيل مدارك ظهورى هم در مدّعاى آخوند مىداشت، نمىتوانست بر ظهور يا صراحت آيات و روايات مقدم باشد.
و اما مطلب ديگرى كه فرموده شد، كه آخوند فرموده است؛ رأى اول كه همان رأى عوام است، أسلم از آفات است و در عين حال ايشان مسلك ديگر را انتخاب كرده است.
سؤال مىشود چگونه ممكن است گفت مسلكى حق و أسلم از آفات است و در عين حال مسلك ديگرى به عنوان مسلك أدق انتخاب شود؟ آيا اين جمع بين دو مسلك متضاد نخواهد بود؟!
استاد جوادى:
مراد از تجسّم اعمال اين نيست كه از گل، صورت خنزير ساخته شود؛ اين صورت عرض است بلكه مراد اين است كه حقيقتاً انسان، خنزير مىشود انسانى است كه خنزير شده؛ پس انسان در ابحاث معاد نوع الانواع است، جنس است.
خداى سبحان فرموده است:
»اُولئِكَ كَالْاَنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلّ«.(91)
لسان بعضى از آيات اين است كه طايفهاى در همين عالم آتش مىخورند:
»ما يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ اِلّا النَّار«.(92)
استاد سيدان:
اگر انسان واقعاً تبديل به خنزير مىشود پس اين صورت براى او عذابى نخواهد بود، پس با تحفظ بر انسانيت پليدى خنزير را دارد، و تصور به صورت خنزير براى او يك نوع عذابى است. مادهاى كه مىشد به صورت انسان درآيد )به جهت شباهت روحيه يا عملش با خنزير( به صورت خنزير درآمده.
در هر حال منافات با ماديّت ندارد )و ممكن است يك حدّى از نفس خنزيرى در انسان چنينى باشد(.
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب