نويسنده : دکتر رکن الدين خسروي (بخشي از مقاله «سرود آزادي از لبان دوخته»)
فرخي يزدي ، در زندان ،روحيه واقعي مبارز و سرکش خود را بازيافت. روزي از پشت پنجره سلوسش که مشرف به حياط زندان بود، با فرياد گفت: « من فرخي يزدي لب دوخته ام ! مدير روزنامه« طوفان» که به جرم حق گويي و حق نويسي، ظالمانه توقيف شده ام . من نماينده دارالشوراي ملي بودم و به گناه اعتراض و تکلم بر ضد يک قانون جابرانه و زيان بخش، مغضوب و متعاقب شدم . چند سال از کشور خود متواري بودم . به من امان دادند که اگر برگردي...»
فرخي يزدي را به زندان قصر منتقل کردند . در قصر، هميشه سرکش بود. يک روز آفتابه سوراخ شده را جلوي افسر کشيک انداخته و گفته بود:«بيا، اقلا بدهيد آفتابه کشور شاهنشاهي را تعمير کنند. عجب است زندان شاهنشاهي، آفتابه شاهنشاهي نداشته باشد!»
اعتصاب غداي زندانيان سياسي قصر، در فرخي يزدي شور و هيجاني عظيم به وجود آورد. خود او نيز در اين اعتصاب ، همگام زندانيان بود:
«صد مرد چو شير ، عهد و پيمان کردند/ اعلان گرسنگي به زندان کردند / شيران گرسنه از پي حفظ شرف / با شور و شعف، ترک سر و جان کردند»
در زندان ، بين فرخي يزدي و پنجاه و سه نفر ، رابطه اي صميمانه پيداشد و شعرهايش را مخفيانه ، دور از چشم پليس يا جاسوسان پليس براي آنها مي خواند. يکي از اين افراد مي گويد: «اين شعرها ما را تکان مي داد . خودش لذت مي برد که با اين شکوه و عظمت ، روح آزادي خواه اش در اين شعرها تجلي کرده است. وقتي ما دست مي زديم ، چشمانش از شادي برق مي زد و وجد و سرورش را حد و پاياني نبود.»
«واي بر شهري که در آن ، مزد مردان درست / از حکومت غير حبس و کشتن و تبعيد نيست» در بهار سال 1318 ، به مناسبت مراسم جشن عروسي محمد رضا پهلوي که در آن زمان ، وليعهد بود ، شعري بسيار تند و آتشين عليه سلطنت رضا خاني مي سرايد که در بيرون از زندان نيز منتشر مي شود . فرخي يزدي را لو مي دهند . او را دوباره به زندان شهرباني منتقل مي کنند، در سلول انفرادي . در ماه آخر بهار ، ديگر ، فرمان قتل صادر شده بود.
قتل فرخي يزدي 24 مهر1318
منبع: نشریه همشهری جوان شماره 40