زمين
معانی واژه أرض
واژه «اَرض» بمعنی: کره زمين ــ قطعه ای از زمين ــ خشکي ـــ سطح زمين ـ آنچه از زمين روی آن راه می رويم و زندگی می کنيم (يعني لايه بالائی زمين) - جا و مکان - جای بی ساختمان و بی کشت - بخش پائين هر چيزی که با زمين تماس دارد (و به بالای آنسماء گفته می شود) - بخش پائين دست و پای چهارپا و پايه هر چيزی که با زمين تماس داشته باشد - خاک ـــ زکام (مذکر و مؤنث) ـ تبِ لرز و لرزه، می باشد. و در چهار چوب قاعده و مبحث مجاز و اسم مبهم که معنی آن با قرينه يا قرينه های موجود در جمله روشن می شود به معانی ديگری مانند: کشور و قلمرو نيز می آيد. و در قرآن بمعنی گوناگون خود آمده است. جمع آن: أراضٌ و أُرُوض و أرضات وأَرَضُون و أراضي.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست) /عنکبوت20