0

مطالبی عبرت اموز درباره وسوسه های شیطانی

 
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مطالبی عبرت اموز درباره وسوسه های شیطانی
دوشنبه 5 مرداد 1388  12:49 PM

حيله شيطان
مردي در زمانهاي گذشته زندگي ميكرد، در جستجو بود تا دنيا را از راه حلال به دست آورده ثروتي فراهم نمايد، ولي نتوانست، پس از راه حرام به تكاپور افتاد، تا مال و اموالي كسب كند، از اين راه هم نتوانست.
روزي شيطان ملعون در نظر او مجسم و آشكار شد، به او گفت:
از راه حلال خواستي ثروتي اندوخته كني نشد، از راه حرام خواستي اموالي به دست آوري موفق نشدي ، حال آيا مايل هستي تا تو را به راهي راهنمايي كنم كه مالت را فراوان كرده، دنيايت را رونق بخشيده ياران و پيروانت را زياد نمايد.
گفت:‌آري. مايلم.
شيطان گفت: از خود كيش، آيين و ديني اختراع كرده و مردم را به سوي آن دين دعوت كن.
آن مرد به دستور شيطان رفتار كرد و پس از مدتي مردم پيرامون او جمع شده از ياران و پيروانش شدند، و از اين راه به آنچه كه از ثروت و مال دنيا ميخواست رسيد.
اما پس از مدتي درفكر عاقبت كار خود فرو رفته با خود گفت:
اين چه كار ناشايستي بود كه من كردم، بي جهت براي مقداري مال و ثروت بي ارزش دنيا، مردم را از راه حق گمراه نموده به دنبال خود كشيدم. حال در روز قيامت چه پاسخي خواهم داشت ، لذا بر اثر اين افكار پشيمان،‌نادم و شرمسار شده‌، پيش خود گفت: فكر نميكنم پشيماني و توبه ام پذيرفته شود مگر افرادي را كه به واسطه من گمراه شده اند ، مطلع و آگاه سازم به اين كه آنچه از من شنيده اند، باطل و شيطاني بوده و از خودم ساخته ام. تا آنها را از راه باطل برگردانده و به اين وسيله توبه ام پذيرفته شود.
پس روز ديگر به نزد ياران و پيروان خود آمد و خطاب به آنها گفت:
اي پيروان من، آنچه كه از جانب خود به شما گفتم بدانيد همگي بي اساس و پايه بوده، باطل مي باشد و اين راه و اين آيين، عملي شيطاني بود كه از خود ساختم
با شنيدن اين جملات پيروان او در جوابش گفتند:
تو دروغ ميگويي، گفتار سابق تو حق است، اكنون در تو شك و ترديد پيدا شده و تو خود گمراه شده اي.
به همين علت گفتار او را نپذيرفته بر ظلالت و گمراهي خود باقي ماندند.
آن مرد وقتي ديد كه از گفتار و اعتراضش نتيجه اي حاصل نميشود. غل و زنجيري تهيه كرده، برگردن خود آويخت و گفت:
تا خداوند توبه ام را نپذيرد، اين غل و زنجير را باز نمي كنم.
پس خداوند سبحان به پيامبر آن زمان وحي فرمود كه برو به نزد آن مرد و به او بگو:‌قسم به عزت و جلالم اگر آنقدر مرا بخواني،‌تا رگهاي گردنت پاره شود و ناله كني تا بند،‌بندت از هم جدا گردد، دعايت را مستجاب نميكنم و توبه ات را نمي پذيرم. مگر كساني كه به كيش باطل تو گمراه شده و از دنيا رفته و مرده اند،‌آنها را زنده كني ، و با بيان حقيقت كار ناشايست خود، ايشان را آگاه و مطلع نموده، به اين وسيله آنان از كيش تو به راه حق بازگردند،‌و اين كار هم براي تو محال و غيرممكن است ، اي بدبخت سيه روز.
ثواب الاعمال ، شيخ صدوق،‌ص 585.
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها