شعر آفتاب در اومده
دوشنبه 23 فروردین 1389 2:41 PM
صبح شده آفتاب اومده
من تازه از خواب پا شدم
ای خدا چی بدم
بعد چایی رو دم می کنم
حاضر می شم برای ورزش
ورزشهای ساده و نرمش
با صابون خوشبو، می شورم دست و رو
صورتم می شه از پاکی چو گلها
مامانم واسه من یه چایی می ریزن
بوسم هم میکنن، میگن: بفرما