پاسخ به: ترجمه منظوم سوره های جزء سی ام قرآن کريم
شنبه 11 اردیبهشت 1389 11:09 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ
الرَّحِيمِ
وَالْفَجْرِ (1) وَلَيَالٍ عَشْرٍ (2) وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ (3) وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ (4) هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ (5) أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ (6) إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ (7) الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ (8) وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ (9) وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ (10) الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ (11) فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ (12) فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ (13) إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ (14) فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ (15) وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ (16) كَلَّا بَل لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ (17) وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ (18) وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَمًّا (19) وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا (20) كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا (21) وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (22) وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى (23) يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي (24) فَيَوْمَئِذٍ لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ (25) وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ (26) يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27) ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً (28) فَادْخُلِي فِي عِبَادِي (29) وَادْخُلِي جَنَّتِي (30)
به نام خداوند حلّ و حرم که جز او کسی را نگيرم صنم
به فجر1 و به شب های ده گانه نيز2 به آن جفت و آن فرد تنها قسم3
و سوگند بر شب که جاری بود4 شود عاقلی زين قسم مغتنم؟5
نديدی خدايت چه با عاد کرد؟6 به زير ستون های باغ ارم؟7
در آن شهر زيبا که مثلش نبود ميان همه شهرها بيش و کم8
و يا با ثمودی که می ساختند در آن درّه از سنگ خارا هرم9
و فرعونيان را که می کوفتند بدان ميخ ها سنگ ها را به هم10
فساد و تباهی در آن شهرها11 ز طغيانشان شد فزون از رقم12
خدايت به شلاق خشم و عذاب بر آنان فروريخت سيل نقم13
که دانند مردم که مولای تو بود در کمينگاه خود دم به دم14
شگفتا که انسان چو بيند خداش کند آزمونش به مشتی نعم
شود غرّه و گويدت: ربّ من مرا کرد از فضل غرق کرم15
ولی چون خدا آزمونی دگر نمودش به کمبود رزق و خدم
بنالد که مولا مرا خوار داشت که بگرفت دينار و برد آن درم16
شما خود نداريد پاس از يتيم که بگرفته در دست زانوی غم17
نه تشويق اصحاب ثروت کنيد بر اطعام مسکين به لفظ و قلم18
همه ارث و ميراث را می خوريد19 شده همّتان جمع مال و حشم20
چنين نيست. وقتی که لرزد زمين20 و شورد بر اين حالت محتشم
فرو آيد از عرش امر خدا ملايک همه صف به صف منتظم21
در آن روز دوزخ شود آشکار بياد آورد هر کسی من کيم
چه سودی به حالش کند ياد او؟22 بجز آن که باشد پريش و دژم
بنالد که ای کاش رهتوشه ای فرستاده بودم برای خودم23
نه کس هچو او بيند اين دم عذاب24 نه در بند گردد چو او در سقم25
تو ای روح آرام26 نک بازگرد بسوی خدايت بسی محترم
تو خشنود باشی ز مولای خود خدا از تو خرسند و خشنود هم27
کنون در صف بندگانم در آی28 وبگذار اندر بهشتم قدم29