رکن رابع
تمایز شیخ احمد احسایی و شاگردش سیدکاظم رشتی با سایر روحانیون در نوع اعتقاد آنها به امامت بود. به اعتقاد آنها علاوه بر سه رکن خدا و پیامبر و امام، رکن دیگری وجود دارد که به رکن رابع معروف شد. به اعتقاد آنها همواره اشخاصی هستند که میان امام زمان و مردم واسطه می شوند. این افراد را به عنوان شیعه کامل معرفی می کردند که به عقیده آنها در هر زمان هستند و با امام زمان ارتباط دارند و نیازهای مردم را از ایشان سوال کرده و بیان می کنند. در حالی که به عقیده مرسوم علمای شیعی کسی که مدعی شود می تواند با امام زمان ارتباط گرفته و به دیدار ایشان برود، دروغگوست. شیخ احمد علاوه بر اینکه خود را رکن رابع نامید، معتقد بود از طریق خواب یا مکاشفه و... حقایق به او گفته می شود، گاهی مسائلی از قول ائمه نقل می کرد و به جای اشاره به روایات عنوان می کرد از امام صادق شنیدم یا فلان امام به من گفت. در مقام توضیح هم می گفت در خواب به من گفته شده است. شاگرد و جانشین وی سیدکاظم رشتی در کتاب دلیل المتحیرین در وصف استاد و رهبرش داد سخن داده و وی را صاحب علوم متعدد دانسته است. درباره منشاء این علوم می نویسد؛ «این علوم در خواب های درست و پاک از ائمه خدا به آن جناب می رسید و شک و تردیدی در این نیست که شیطان به صورت های مبارکه ایشان متصور نمی توان شد و خود را به ایشان مشتبه نتواند نمود. پس نخست جناب حضرت امام حسن علیه السلام را در خواب دید و آن حضرت زبان مبارک خود را بر دهان او نهاد و در باطنش نور اقبال مبتهج شد و از فیوضات خداوند و انقطاع و اغراضش تمام ماسوی الله و توکل به اعتمادش به خدا بود.»5
شیخ احمد به همین دلیل که گمان می کرد از جانب ائمه به وی مطالبی القا یا الهام می شود بر این باور بود که عقایدش کاملاً حق و غیرقابل تشکیک است زیرا همه ادعاها و اعتقادات خود را برگرفته از ائمه می دانست. لذا صراحتاً می گفت؛ «خطا بر کلمات من راه بردار نیست برای اینکه تابعم.» این ادعا که من تابع ائمه هستم برای مردم آن زمان بالاترین دلیل حقانیت بود. با همین مدعا شیخ مخالفان خود را منکوب می کرد. وقتی به شیخ گفتند یکی از مجتهدین مطالب شما را رد می کند، او در جواب گفت؛ «واعجبا آیا هنوز در اسلام کسی هست که بر قال الباقر(ع) و قال الصادق(ع) رد کند، زیرا که من جز قول ایشان چیزی نگفته ام.»6
وقتی عقل تعطیل می شود
اگر امروز کسی کتاب بیان نوشته سیدعلی محمدباب را که بابیان معتقدند کتاب الهی است بخواند در شگفت می ماند که چگونه ممکن است در آن زمان کسانی یافت شوند و از چنین شخصی پیروی کنند. چشم و گوش بر همه چیز بسته و ادعاهای وی را برخلاف عقل و منطق بپذیرند. در کتاب بیان آمده است غیر از کتاب هایی که درباره حقانیت ما نوشته شده است همه را محو و نابود کنید؛ «فی حکم محو کل الکتب کلها الا ما انشئت او تنشیء فی ذلک الامر...از این جهت است که امر شده بر محو کل کتب الا آنکه در اثبات امرالله و دین او نوشته شود... درجایی که کتب منسوبه الی الله در نزد هر ظهوری حکم بر ارتفاع آن شود چگونه است حکم کتب خلق که در نزد آن کتب شبحی است در مرآت بالنسبه بشمس...»7
در این فراز وی دستور داده است همه کتاب ها را نابود و محو کنید مگر کتاب هایی را که درباره این امر نوشته شده است. بعد ادامه می دهد وقتی حکم می شود کتاب های الهی گذشته باید مرتفع و محو شود کتاب هایی که به دست بشر نوشته شده است و مثل شبحی از خورشید در آینه است جای خود دارد.
یا در جایی دیگر در همین کتاب حکم صادر کرده است؛ «فی بیان حکم اخذ اموال الذین لایدینون بالبیان و حکم رده ان دخلوا فی الدین الا فی البلاد التی لایمکن الاخذ.... دراین ظهور حلال نیست بر غیرمومنین به حق آنچه ما ینسب به ایشان است الا آنکه داخل در ایمان گردند که آن وقت حلال می گردد برایشان...»8
در این فراز گفته شده است باید اموال کسانی را که به بیان اعتقاد ندارند مصادره کرد و وقتی در این دین داخل شدند به آنها مسترد کرد، مگر سرزمین هایی که امکان گرفتن اموال نباشد.
با این همه ادعای حقانیت مشاهده می کنیم نویسنده همین کتاب حتی آنقدر بر ادبیات اشراف نداشته است که از غلط های آشکار در تدوین این کتاب مصون ماند. در فصلی که درباره انتشار کتاب نوشته است مترادف لغت چاپ را در زبان عربی نمی دانسته و نوشته است؛ «فی الچاپ و الامربه...»9 درحالی که اساساً در زبان عربی حروف چ و پ نیست و این حروف مختص زبان فارسی است.
اما با وجود همه این خطاهای آشکار کسانی پیدا می شوند که به وی می گروند و بعدها از او هم عبور کرده و به دیانت دیگری به نام بهائیت معتقد می شوند که خود داستانی مستقل دارد.
این شگفتی بجاست اما وقتی به زمینه های فکری و اجتماعی آن زمان برمی گردیم و می بینیم خواب دیدن خود ملاک حقانیت و منشاء کشف حقایق شده است یعنی عقل و تفکر و تدبیر از میان برخی اقشار رخت بربسته و تعطیل شده است طبیعی است که هر کس با هر ادعایی می تواند پیروانی برای خود فراهم کند. در فضایی که کسانی یافت می شوند که با ملاک قرار دادن خواب بسیاری مسائل خرافی و انحرافی را در جامعه عرضه کنند و کسانی هم یافت می شوند که ساده لوحانه این ادعاها را باور کنند، باید ظهور پدیده هایی چون بابیه را نیز دور از انتظار ندانست.
اعتقادات
شیخ احمد اعتقادات ویژه یی داشت. او در یکی از کتاب هایش به نام جوامع الکلام و شرح رساله عرشیه مدعی شد بیرون کره زمین اقلیمی وجود دارد به نام عالم هورقلیا که بر عالم ما اشراف و نظارت دارد. در آنجا دو شهر بزرگ هست به نام جابلسا و جابلقا. بعد در وصف این شهرها قلمفرسایی می کند که گویی از آنها بازدید کرده است. از جمله می نویسد چهار نهر بزرگ در این عالم هورقلیا هست که آب آنها به حوضی می ریزند. هر کس می تواند گوش های خود را محکم بگیرد تا صداهای بیرون را نشنود آن وقت صدای ریزش آب آن رودها را خواهد شنید. این قبیل داستان ها طبعاً برای عوام و پیروان او شنیدنی بود و عظمت و دانش بی حد و حصر شیخ را نشان می داد.
او مدعی بود امام زمان در همان عالم هورقلیا زندگی می کند و از آنجا بر کره زمین نظارت دارد. وی در کتاب هایش شرح مفصلی درباره جزییات این عالم و شهرهای آنجا و کوچه ها و محله هایی که در آن شهرها هست بیان کرده که گویی خود نیز در آنجا ساکن بوده است. کسانی که این مطالب را می پذیرفتند طبعاً آمادگی اعتقاد به خرافات و دروغ های دیگر را نیز پیدا می کردند. به این ترتیب فضای ذهنی لازم برای ظهور یک امام زمان قلابی مثل سیدعل محمدباب فراهم شد. او در سال 1260 هجری قمری یعنی 64 سال قبل از انقلاب مشروطیت ادعای مهدویت کرد.