0

:: مملي شده رفوزه

 
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

:: مملي شده رفوزه
دوشنبه 2 فروردین 1389  10:24 PM

آقا مملي كه تنبله تازه كلاس اوله 

تا مي رسه به خونه هي ميگيره بهونه 

بعد مي خوره كلوچه كه زود بره تو كوچه 

مامانش ميگه: آي مملي كجا مي ري؟ 

امتحان املا داري مي خواي كه صفر بياري؟ 

مملي ميگه: يك صفحه بيشتر ندارم حالا تا فردا وقت دارم 

فلفلي كه خيلي ريزه يه بچه ي تميزه 

مي خواست بره به خونه كه درساشو بخونه 

ممل گفت: آي فلفلي مياي با هم بازي كنيم؟ 

نه كه نمي يام! چرا نمي ياي؟ 

فردا تو امتحانم مي خوام كه بيست بيارم 

مي خواي بيا مي خواي نيا 


نمكي مي رفت كوچه به كوچه 

هوار مي زد خونه به خونه 

نمكي آي نمكي ، مال باغ ونكي 

مملي پريد توي گاري 

گفت: نمكي به من ميدي سواري 

نمكيه گفت : گاري چيه؟ سواري چيه؟ 

بدو برو به خونه درسات رو هم نمونه 

آقا نمكي يه صفحه بيشتر ندارم حالا تا فردا وقت دارم 

نمكيه گفت : نه نميشه. نه نميشه 

مي خواد بشه مي خواد نشه 


گربه سياه همسايه ايستاده بود تو سايه 

ممل گفت: مياي با هم بازي كنيم؟ 

ميو ميو، هر كي بياد من نمي يام 

چرا نمي ياي؟ بايد بياي! مي خواهم برم شكار كنم 

شكار نرو! شكار نرم چيكار كنم؟ 

ميو ميو من نمي يام، من نمي يام. 

مي خواي بيا مي خواي نيا 


مملي تا شب بازي كرد دل خودشو راضي كرد 

آخر شب تو خونه دويد ، رو دفترش چه زود خوابيد 

صبح شد و باز گفت مملي: 

آي ماماني كفشام كجاست؟ تو باغچه! 

آي بابايي كيفم كجاست؟ رو طاقچه! 


خلاصه: 

وقتي تو مدرسه بود زنگ كلاس خورده بود 

زنگ چي بود؟ رياضي ، مملي تو فكر بازي 

ساعت بعد املا نوشت پر از غلط جمله ي زشت 

نمره اش چي شد؟ يه صفر پيچ پيچي شد 

همكلاساش هوار زدند: 

مملي كه صفر آورده ، آب رو با كوزه خورده 

آخر ميشه رفوزه ، با سر ميره تو كوزه 

مملي تا خونه شون دويد هيچي نگفت و زود خوابيد 

وقتي خوابيد يه خوابي ديد ، ديد كه شده رفوزه ، انداختنش تو كوزه 

گفت مامانش : آقا مملي ، حقته كه صفر بياري 

باباش گفت : هر وقت بشي رفوزه مي اندازمت تو كوزه 

آقا مملي زد زير گريه ترسيد از خواب پريد و لرزيد 

نشست تا صبح كتاب خوند املا خوند و حساب خوند 


يك و دو و سه مملي رسيد به مدرسه 

املا را فوت آب بود همش از تو كتاب بود 

ساعت بعد رياضي معلمش چه راضي 

گفت آقاي معلم : آي بچه ها، ممل ديگه تنبل نيست 

امتحاناش شده بيست اينم مهر آفرين ، واسه ممل نازنين! 


همكلاساش هوار زدند : نگيد ممل يه تنبله 

امسال شاگرد اوله مامان تا بيستها رو ديد 

صورت ممل رو بوسيد باباش گفت : 

هزار و يكصد آفرين بر اين پسر نازنين 

از اون به بعد آقا مملي نمونه شد 

چشم و چراغ خونه شد 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها