گذران
پنج شنبه 25 فروردین 1390 1:49 PM
تا به كي بايد رفت
از دياري به دياري ديگر
نتوانم،نتوانم جستن
هر زمان عشقي و ياري ديگر
كاش ما آن دو پرستو بوديم
كه همه عمر سفر مي كرديم
از بهاري به بهاري ديگر
آه،اكنون ديريست
كه فرو ريخته در من،گويي
تيره آواري از ابر گران
چون مي آميزم،با بوسه تو
روي لبهايم،مي پندارم
مي سپارد جان ،عطري گذران
آنچنان آلودست
عشق غمناكم با بيم زوال
كه همه زندگيم ميلزرد
چون تو را مي نگرم
مثل اينست كه از پنجره ايي تك درختم را،سرشار از برگ،
در تب زرد خزان مي نگرم
مثل اينست كه تصويري را
روي جريانهاي مغشوش آب روان مي نگرم
شب و روز،
شب و روز
شب و روز
بگذار كه فراموش كنم
تو چه هستي،جز يك لحظه
يك لحظه كه چشمان مرا
مي گشايد در برهوت
آگاهي؟
بگذار كه فراموش كنم.....
از فروغ فرخزاد
abdollah_esrafili@yahoo.com
شاد، پیروز و موفق باشید.