0

تيستو،سبز انگشتي

 
vbolandi
vbolandi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 421
محل سکونت : تبریز

پاسخ به:تيستو،سبز انگشتي
دوشنبه 24 اسفند 1388  6:25 AM

قسمت اول: نويسنده درباره ي اسم تيستو توضيح مي دهد

تيستو اسم عجيبي ست كه در هيچكتابي نميشود پيدايش كرد نه در فرانسه و نه در هيچ كشور ديگري. پيغمبري هم به اسم تيستو هرگز وجود نداشته. باري، پسر كوچولويي بود كه همه ي مردم تيستو صدايش مي كردند... و لازم اسد در اين باره كمي توضيح داده شود:

 

يك وز، بلافاصله بعد از تولد اين پسر كوچولو كه حتي بزرگتر از يك نان در سبد نانوا هم نبود، مادر خوانده يي با لباس آستين بلند و پدر خوانده يي با كلاه سياه، اورا به كليسا بردند و به كشيش گفتند كه اسمش «فرانسوا - باتيست» است. در آن روز، پسر كوچولو - مثل هر كوچولوي ديگري در چنين روزي - خيلي ناراحت بود و بيكه فرياد زده بود صورتش، حسابي قرمز شده بود. ولي آدم بزرگ ها - كه هرگز از ناراحتي هاي تازه به دنيا آمده ها هيچ چيز نمي دانند - معتقد بودند كه اسم بچه فرانسوا باتيست است.

 

بعد مادر خوانده ي آستين بلند و پدر خوانده ي كلاه سياه به سر، او را به گهواره اش برگرداندند و بلافاصله بعد از اين جريان، اتفاق عجيبي افتاد. آدم بزرگ ها انگار قادر نبودند اسمي را كه خودشان روي پسر كوچولو گذاشته بودند، به زبان بياورند، «تيستو» صدايش كردند.

 

مي گويند اين اتفاق خيلي هم نادر نيست. تا حالا بارها پيش آمده كه دختر يا پسر كوچكي در شهرداري يا كليسا به اسم هاي آناتول، سوزان، آنيس، يا ژان كلود نامگذاري شده اند، اما بعد آن ها را تولا، زت، پوس، و ميتسوفل صدا زده اند!

 

اين مي رساند كه آدم بزرگ ها واقعا اسم ما بچه ها را به درستي نمي دانند؛ همانطور كه نمي دانند ما از كجا آمده ايم، چرا در اين دنيا هستيم و چه كار بايد بكنيم.

 

آدم بزرگ ها درباره ي همه چيز فكر هاي از پيش شناخته شده اي دارند كه وادارشان مي كند بدون فكر كردن حرف بزنند، و مي دانيم كه فكر هاي از پيش ساخته شده هميشه عقايد نادرستي بوده است. اين عقايد مال سالها پيش است و معلوم نيست به دست چه كساني ساخته و پرداخته شده است. اين ها ديگر حسابي هم كهنه شده، ولي چون تعداد اين عقايد و افكار زياد است، و درباره ي همه چيز هم هست؛ كمتر اتفاق مي افتد كه كسي آنها را عوض كند و يا تغييري درشان بدهد.

 

اگر ما فقط به اين خاطر به دنيا آمده ايم كه روزي مثل آدم بزرگ ها بشويم و عقايد از پيش آماده شده را با راحتي توي كله مان جاي بدهيم تا روز به روز بزرگتر شوند، كه هيچ؛ ولي اگر به دنيا آمده ايم تا كار به خصوصي انجام بدهيم يعني بخواهيم كه حسابي دنياي دور و برمان را برانداز كنيم چيزها به اين سادگي ها توي كله مان جا نخواهند گرفت. و آنوقت است كه عقايد از پيش ساخته نمي توانند راهي به مغز ما پيدا كنند.

همينك از گوش راستمان وارد شدند، از گوش چپمان بيرون مي آيند و با باد هوا يكي مي شوند. و آنوقت است كه با پدر و مادر و با آدم بزرگ هاي ديگر درباره ي عقايد عجيب و غريبشان به بحث مي نشينيم!

 

و اين درست همان چيزي ست كه براي اين پسر كوچك، كه تيستو نام داشت، اتفاق افتاد؛ يعني عقيده اش را درباره ي نامش نپرسيدند.

ادامه دارد...

تشکرات از این پست
tala2207 samsam
دسترسی سریع به انجمن ها