خانم طباطبایی! نامه 6/1 امام(ره) به منتظری را دوباره بخوانید
شنبه 1 اسفند 1388 6:33 PM
سرکار خانم فاطمه طباطبایی همسر مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی طی اظهاراتی در کارگاه حضوری از دوره آموزشی بررسی وصیت نامه امام خمینی(ره) در اصفهان ، تاکید کرده است که مخالفت حضرت امام(ره) با آیت الله منتظری ، مقطعی و مربوط به یک موضوع سیاسی یعنی قائم مقامی رهبری بوده است.
به گزارش جوان آنلاین، سایت رسمی میرحسین موسوی (سایت کلمه) در خبری به نقل از خانم فاطمه طباطبایی نوشته است: « طباطبایی در پاسخ به یکی از سوالات مطرح شده به صورت مجازی در خصوص ارتباط امام خمینی(ره) و آیتالله منتظری تصریح کرد: مخالفت امام خمینی با آیتالله منتظری مقطعی و مربوط به یک موضوع سیاسی یعنی قائم مقامی رهبری بود که امام خمینی بر اساس مصالحی که دیدند با صدور آن نامه مسائل را روشن کردند. آیتالله منتظری از شاگردان امام خمینی(ره) بودند و به امام خمینی علاقه داشتند، امام خمینی(ره) نیز به آیتالله منتظری علاقه داشتند و این فقط مسائل سیاسی و بحث قائم مقامی رهبری بود که در نهایت منجر به صدور آن نامه شد.»
تاکنون خانم طباطبایی درباره این نقل قول خود در سایت میرحسین موسوی واکنشی نشان نداده و آن را تکذیب نکرده اند.اگر این نقل قول صحیح باشد به نظر می رسد که سرکار خانم طباطبایی خواسته یا ناخواسته ، تحریفی بزرگ درباره نگاه حضرت امام(ره) به آقای منتظری صورت داده اند که از فردی چون وی به دلیل انتساب به بیت امام(ره) بعید است. اگر سرکار خانم طباطبایی حداقل رنجنامه مرحوم سید احمد خمینی را دوباره مطالعه کنند متوجه خواهند شد که تخفیف دادن مخالفت امام خمینی (ره) به یک مخالفت مقطعی و صرفا" درباره موضوع قائم مقامی رهبری ، ارائه تصویری ناقص و تحریف آمیز از یک واقعه مهم انقلاب و دوران رهبری امام(ره) است.
اگر خانم طباطبایی فراموش کرده اند که مخالفت امام(ره) نه مقطعی بلکه به درازای تاریخ انقلاب ، و نه مربوط به یک مسئله صرفا" سیاسی یعنی قائم مقامی رهبری بلکه یک بحث اعتقادی است ، مناسب است ایشان یک بار دیگر نامه 6 فروردین 1368 امام خمینی(ره) خطاب به آقای منتظری را مطالعه کنند تا اظهارنظر خود را به نوعی اصلاح کنند.
حضرت امام(ره) در این نامه ،
وقتی حضرت امام(ره) خطاب به آقای منتظری می فرمایند «از ابتدا» با قائم مقامی آقای منتظری مخالف بوده اند آیا این یک مخالفت مقطعی است؟
ایشان در این نامه در خصوص دلایل عزل آقای منتظری
از قائم مقامی می فرمایند: «
آیا چنین موضع قاطعی از جانب امام (ره) مبنی بر
اعتقاد آقای منتظری به حکومت منافقین و لیبرال بر کشور صرفا" یک مسئله سیاسی است یا
یک بحث مبنایی اعتقادی؟ مبتنی بودن موضع سیاسی حضرت امام(ره) بر یک مبنای اعتقادی ،
زمانی روشن تر می شود که ایشان در همین نامه آقای منتظری را از وکالت فقهی خود نیز
عزل می نمایند و خطاب به آقای منتظری می نویسند: «
به واژگان «ضربات به اسلام و انقلاب » و «سوختن در قعر جهنم» در این فراز توجه کنید: « نامهها و سخنرانی هاى منافقین که به وسیله شما از رسانههاى گروهى به مردم مىرسید؛ ضربات سنگینى بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتى بزرگ به سربازان گمنام امام زمان- روحى له الفداء- و خونهاى پاک شهداى اسلام و انقلاب گردید؛ براى اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.»
آیا این واژگان سنگین و تلخ که از عمق جان و اعتقاد حضرت امام(ره) برخاسته را می توان صرفا" یک اختلاف مقطعی و سیاسی عنوان کرد؟ آیا می توان از این کلمات بویی از علاقه امام(ره) به آقای منتظری استشمام کرد؟
سرکار خانم طباطبایی شاید تمایل داشته باشند وجه عرفانی و فلسفی و لطیف حضرت امام(ره) را ترویج و بر این وجوه غیر قابل انکار تاکید کنند اما این تاکید نباید به گونه ای باشد که بواسطه آن دیدگاه های اصیل حضرت امام(ره) در سایر عرصه و نگاه ایشان به افراد و جریان ها به گونه ای تحریف شده و کاریکاتوری ارائه شود و حتی مسلمات تاریخی نیز درباره ایشان کتمان یا مکتوم گردد.
البته بنا به دلایلی نامه 6/1 امام(ره) در آن مقطع انتشار علنی پیدا نكرد و نامه 8/1/68 آقای منتظری و پاسخ حضرت امام(ره) به وی - كه لحن ملایم تری داشت - انتشار عمومی یافت. در عین حال در همان نامه نیز امام(ره) مخالفت خود از ابتدا (و نه مقطعی) با آقای منتظری ابراز داشته و نیز بر ضرورت پاكسازی بیت آقای منتظری از افراد ناباب ، عدم حضور مخالفین جمهوری اسلامی در منزل وی و نیز عدم تاثیرپذیری آقای منتظری از رادیوهای بیگانه تاكید می كنند.
جالب آن كه در همین نامه نگاری 8/1 آقای منتظری
خطاب به امام(ره) می نویسد: « پس از سلام و تحیت، مرقومه شریفه مورخ 6/ 1/ 68 واصل
شد. ضمن تشكر از ارشادات و راهنمایی هاى حضرت عالى به عرض مىرساند، مطمئن باشید
همان طور كه از آغاز مبارزه تا كنون در همه مراحل همچون سربازى فداكار و از خود
گذشته و مطیع در كنار حضرت عالى و در مسیر اسلام و انقلاب بودهام، اینك نیز خود را
ملزم به اطاعت و اجراى دستورات حضرت عالى مىدانم؛ زیرا بقا وثبات نظام اسلامى
مرهون اطاعت از مقام معظم رهبرى است. براى هیچ كس قابل شك نیست كه این انقلاب عظیم
تا كنون در سایه رهبرى و ارشادات حضرت عالى از خطرات مهمى گذشته؛ و دشمنان زیادى
همچون منافقین كوردل، كه دستشان به خون هزاران نفر از مردم و شخصیتهاى عزیز ما و از
جمله فرزند عزیز خود من
البته میزان تقید آقای منتظری به همین اظهارات خود
- در پذیرفتن ارشادات حضرت امام(ره) و عدم تاثیرپذیری از منافقین و رادیوهای
بیگانه- تنها چند سال بعد از رحلت حضرت امام(ره) معلوم شد. جایی كه آقای منتظری ضمن
انتشار آن خاطرات بی پایه و بستن صدها اتهام ریز و درشت به حضرت امام(ره) تبدیل به
مرجع تقلید بی بی سی و رویتر و صدای آمریكا
قطعا" سرکار خانم طباطبایی نمی خواهند مثل اعضای نهضت آزادی که اصل نامه مشهور امام(ره) درباره خود را کتمان می کنند ، نامه معروف امام(ره) به آقای منتظری را کتمان کنند چون این نامه در صحیفه امام جلد 21 (اینجا) به صورت کامل و واضح درج شده است.
متن کامل نامه بدین شرح است:
نامه [به آقاى منتظرى (عدم صلاحیت براى تصدى رهبرى نظام جمهورى اسلامى)]
زمان: 6 فروردین 1368/ 18 شعبان 1409
مکان: تهران، جماران
موضوع: «عدم صلاحیت براى تصدى رهبرى نظام جمهورى اسلامى»
مخاطب: منتظرى، حسینعلى
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقاى منتظرى
با دلى پر خون و قلبى شکسته چند کلمهاى برایتان مىنویسم تا مردم روزى در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم مىدانم؛ خدا را در نظر مىگیرم و مسائلى را گوشزد مىکنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامى عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین مىسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبرى آینده نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدرى مطالبى که مىگفتید دیکتهشده منافقین بود که من فایدهاى براى جواب به آنها نمىدیدم. مثلًا در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودى که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و مىبینید که چه خدمت ارزندهاى به استکبار کردهاید. در مسئله مهدى هاشمىِ قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر مىدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام مىدادید که او را نکشید. از قضایاى مثلِ قضیه مهدى هاشمى که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامى آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمىباشید و به طلابى که پول براى شما مىآورند بگویید به قم منزل آقاى پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمد اللَّه از این پس شما مسئله مالى هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود مىدانید- که مسلماً منافقین صلاح نمىدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایى مىشوید که آخرتتان را خرابتر مىکند- با دلى شکسته و سینهاى گداخته از آتش بىمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت مىکنم دیگر خود دانید:
1- سعى کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدى هاشمى و لیبرالها نریزد.
2- از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک مىشوید در هیچ کار سیاسى دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
3- دیگر نه براى من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهاى بیگانه دهند.
4- نامهها و سخنرانیهاى منافقین که به وسیله شما از رسانههاى گروهى به مردم مىرسید؛ ضربات سنگینى بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتى بزرگ به سربازان گمنام امام زمان- روحى له الفداء- و خونهاى پاک شهداى اسلام و انقلاب گردید؛ براى اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.
و اللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولى در آن وقت شما را ساده لوح مىدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولى شخصى بودید تحصیلکرده که مفید براى حوزههاى علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگرى دارم و مىدانید که از تکلیف خود سرپیچى نمىکنم. و اللَّه قسم، من با نخستوزیرى بازرگان مخالف بودم ولى او را هم آدم خوبى مىدانستم. و اللَّه قسم، من رأى به ریاست جمهورى بنى صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.
سخنى از سرِ درد و رنج و با دلى شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خداى خود عهد کردم که از بدى افرادى که مکلف به اغماض آن نیستم هر گز چشمپوشى نکنم. من با خداى خود پیمان بستهام که رضاى او را بر رضاى مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمىدارم من کار به تاریخ و آنچه اتفاق مىافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعى خود عمل کنم.
من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بستهام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعى کنند تحت تأثیر دروغهاى دیکته شده که این روزها رادیوهاى بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش مىکنند نگردند. از خدا مىخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضى هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزى نداریم، هر چه هست اوست. و السلام.
یکشنبه 6/ 1/ 68
روح اللَّه الموسوی الخمینى