ببخش اگر كه قلب من لايق اين مهر تو نيست
ببخش اگر كه كوچكم بزرگيم حد تو نيست
ببخش كه رويم سيه است از اينهمه بار گناه
تقصيراز كار من است كه هيچ بدي نزد تو نيست
ببخش كه روز و شب من شده گناه و اشتباه
ببخش كه چشم تار من لايق ديدار تو نيست
ببخش كه ديوانه ام و مست ز جام مي تو
ببخش كه قلب سيهم لايق اين عشق تو نيست
بكش كه مشكل منم و مشكل گشا فقط توئي
ببخش كه حتي تن من لايق شمشير تو نيست
نفس كشيدنم شده صدا زدن به نام تو
ببخش كه حتي نفسم لايق فرياد تو نيست
بسوز اين جان مرا كآتش جانم آرزوست
ببخش اي يار مرا كه جان سزاوار تو نيست
شكسته تر ز اين مخواه كه دلشكسته ام بسي
ببخش كه قلب«منتظر» جز در تمناي تو نيست