گل روي شاخه زيباست
جمعه 9 بهمن 1388 5:57 PM
با مادرم رفتم به پارك
يه گل چيدم
زنبوره اومد ، رو گل نشست
من ترسيدم
صدا زدم: مامان مامان،
اين زنبوره
مي خواد منو نيش بزنه
دستمو آتيش بزنه
بيا برس به داد ِ من
مامانم اومد، زنبوره پريد
رفت ميون باغچه ي گل
نشست روي يه شاخه گل
وزوزي كرد،
شيره ي گل را خورد و رفت.
مامان جونم، گفت عزيزم
گلها را نچين
رو شاخه اونها را ببين
گل هميشه قشنگه
رو شاخه ها قشنگتره
خوشگل و شاداب مي مونه.
يه تابلو توي پارك ديدم
اين جمله روش نوشته بود:
« گلها را نچين ، گل روي شاخه زيباست.»
اون روز تو پارك مي گشتم
گلها را نگاه مي كردم
به مادرم مي گفتم:
گل خونه ي پروانه هاست
هديه ي زيباي خداست
من گلها را نمي چينم
گل روي شاخه زيباست.