ضرب المثل / گربه شكمو
جمعه 9 بهمن 1388 5:45 PM
به نام خدا
گربه ی شکمو
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
یه گربه ی نازنازی بود
شیطون و اهل بازی بود
زرنگ بود و بلا بود
شکمو و ناقلا بود
از بس که بازیگوش بود
همش دنبال موش بود
کمین می کرد یه گوشه
به هوای آقاموشه
موش می گرفت اون ناقلا
بعدش می خورد ،با اشتها
یه روزی گربه ی ما،
گربه ی شیطون بلا
رو پشت بوم راه می رفت
پایین و بالا می رفت
یه دُکّون ِ قصّابی دید
از پشت بوم پایین پرید
به عشق گوشت تازه
رفت دمِ اون مغازه
یه قصاب سبیلو
با ساطور و با چاقو
گوشتا را تکه می کرد
میذاشت توی ترازو
دهن پیشی پرآب شد
از گشنگی بیتاب شد
میو میو را سرداد
به قصابه خبرداد:
که من دلم گوشت میخواد
جیگر میخواد دل میخواد
قصابه تا اونو دید
اخمی کرد و دادکشید:
پیشته پیشته گربه ی بلا
برو برو اینجا نیا
من به تو گوشت نمیدم
دل و جیگر نمیدم
پیشی بی صبر و تاب
نگاهی کرد به قصاب
گفت آقای سبیلو
آقای چاق ِ اخمو
گوشت نمیدی دنبه بده
دل نمیدی قلوه بده
قصابه باز دادکشید
هوار و فریاد کشید:
گربه ی بی چشم و رو
گم شو دیگه، برو برو
پیشی حسابی بور شد
رفت و از اونجا دور شد
خسته و سر در گریبون
نگاهی کرد به آسمون
از قصابه خیری ندید
رفت و رو پشت بوم پرید
خسته و زار و ناامید
رو پشت بوم دراز کشید
با خودش می گفت:
حالا که چیزی نخوردم
گشنه و ناشتا موندم
تو دلم میگم:
این گوشتای گندیده
پیف!پیف! پیف!بومیده!
شاید که باورم بشه
دلم یه کم خنک بشه!
***********************************************************
بچه های باهوش من،می دونید این داستان را با توجه به کدام ضرب المثل نوشتم؟
آفرین!درست گفتید،ضرب المثل این بود:
گربه دستش به گوشت نمی رسه، میگه پیف! بو میده!
********************
بورشد= خیط شد، خجالت کشید