لقاءالله از دیدگاه روحالله
یک شنبه 22 اسفند 1389 5:59 PM
|
لقاءالله از دیدگاه روحالله
|
مقدمه
چون كه گل بگذشت و گلشن شد خراب
بوی گل را از كه یابیم از گلاب
چون كه شداز پیش دیده وصل یار
نایبی باید از اومان یادگار (1)
لقاءالله یكی از موضوعات و مطالب مهمی است كه قرة عین العارفین بوده، با این حال، كمتر به آن پرداخته شده است. لقاءالله را متاسفانه بیشتر مردم منكرند; «ان كثیر آمن الناس بلقاء ربهم لكافرون» (روم: 8); همان لقایی كه منكر آن به حكم قرآن، جز زیانكاران است; «قد حنیر الذین كذبوا بلقاءالله» (انعام: 31) و در عذاب خواهد بود; «و اما الذین كفروا و كذبوا بآیاتنا و لقاء الآخرة فاولئك فی العذاب محضرون.» (روم:16) اما غایتخلقت و اوج مقام انسانیت و مقصد او معرفی شده است: «یا ایها الانسان انك كادح الی ربك كدحا فملاقیه.» (انشقاق:6)
حضرت امام خمینی; در ضمن شرح حدیث 28 از كتاب ارزشمند چهل حدیث، با بیانی زیبا و شیوا، اما به اجمال و اختصار به شرح این مهم پرداختهاند. اما از آنجا كه این شرح در نهایت اختصار و همراه با برخی اصطلاحات میباشد، در این نوشتار سعی شده استبا توضیح این اصطلاحات تا حدی پرده از چهره دلگشای «لقاءالله» برداشته شود.
|
لقاءالله و كیفیت آن
یا به كنایة و اشارة (3) بدان پرداخته و این مختصر گنجایش تفصیل و ذكر آنهارا ندارد. (4)
بعضی از علما و مفسران بكلی سد طریق لقاءالله نموده و مشاهدات عینیه (5) و تجلیات ذاتیه (6) و اسمائیه (7) انكار كردهاند به گمانآنكه ذات مقدس (8) را تنزیه كنند. اینان تمام آیات و اخبار لقاءالله را بر لقای یوم آخرت و لقای جزا و ثواب و عقاب حمل نمودهاند. اینحمل اگرچه نسبتبه مطلق لقا بر حسب بعض آیات و اخبار بعید نیست، ولی با توجه به بعض ادعیه معتبر (9) و روایات در كتب معتمد وبعض روایات مشهور، كه علمای بزرگ به آنها استشهاد كردهاند (10) ، حمل با رد بعیدی است.
باید دانست مقصود آنان كه راهی برای لقاءالله و مشاهده جمال و جلال حق باز گذاشتهاند این نیست كه اكتناه (11) ذات مقدس جایزاستیا در علم حضوری و مشاهده عینی روحانی احاطه بر آن ذات محیط علی الاطلاق ممكن است، بلكه امتناع اكتناه در علم كلی و به قدم تفكر (12) و احاطه در عرفان شهودی و قدم بصیرت (13) از امور برهانی و مورد اتفاق جمیع عقلا و ارباب معارف و قلوب است.
آنها كه مدعی این مقام هستند، میگویند: پس از تقوای تام تمام (14) و اعراض كلی قلب از جمیع عوالم (15) و رفض نشاتین (16) و قدمنهادن بر فرق انیت و انانیت (17) و توجه كامل و اقبال كلی به حق و اسما و صفات آن ذات مقدس و مستغرق عشق و حب ذات مقدسشدن (18) ریاضتهای قلبی كشیدن، برای سالك صفای قلبی پیدا میشود كه مورد تجلیات اسما و صفات واقع گردد و حجابهای (19) غلیظی كه بین عبد و اسما و صفات است، خرق میشود و در اسما و صفات فانی میگردد و متعلق به عز قدس و جلال شده، تدلی تام ذاتی (20) پیدا میكند. در این حال، بین روح مقدس سالك و حق، حجابی جز اسما و صفات نیست.
از برای بعضی از ارباب سلوك ممكن استحجاب نوری اسمایی و صفاتی نیز خرق گردد و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شوند و خود را متعلق و متدلی به ذات مقدی ببیند و در این مشاهده، احاطه قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود كنند (21) و بالعیان، وجود خود و جمیعموجودات را ضل حق ببینند. و چنانچه برهانا بین حق و مخلوق اول، كه مجرد از جمیع مواد و علایق است، حجابی نیست - بلكه برای مجردات مطلقا حجاب نیستبرهانا - این قلبی كه در سعه و احاطه هم افق با موجودات مجرد شده، بلكه قدم بر فرق آنها گذاشته، (22) حجابی نخواهد داشت. (23)
در حدیثشریف كافی و توحید آمده است: ان روح المؤمن لاشد اتصالا بروح الله من اتصال شعاع الشمش بها.» (24) در مناجات شعبانیةهم، كه مقبول علماست (25) و خود نیز شهادت میدهد كه از كلمات آن بزرگواران است، (26) عرض میكند:
«الهی هب فی كمال الانقطاع الیك و انز ابصار قلبنا بضیاء نظرها الیك حتی تحزق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بجز قدسك، الهی واجعلنی ممن نادنیة فاجابك و لاحظلته فصعق لجلالك فنا جثیة سرا و عمل لك جهرا.» (27)
در كتاب شریف الهی، در حكایات معراج رسول اكرم; میفرماید: «ثم دنی فتدلی فكان قاب قوسین او اذنی» (نجم:7 - 8) (28) و اینمشاهده حضوریه فناییة منافات با برهان بر عدم اكتناه و احاطه (29) و اخبار و آیات منزه ندارد، بلكه مؤید و مؤكد آنهاست.
با وجود این، حملهای بعید با رد چه لزومی دارد؟ آیا فرمایش حضرت امیر(ع)را كه میفرماید: «فهبنی یا الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابك فكیف اصبر علی فراقك» (30) و آن سوز و گدازهای اولیا را میتوان به حور و قصود حمل كرد؟ آیا سخن آنان را كهمیفرمودند: ما حق را برای خوف از جهنم یا شوق بهشت عبادت نمیكنیم، بلكه چون احرار، او را به اخلاق میپرستیم. (31) میتوان بهفراق از بهشت و ماكولات و مشتهیات آن حمل كرد به هیهات كه این سخنی ستبس ناهنجار و حملی است ناپسند!
آیا آن تجلیات جمال حق را در شب معراج و آن محفلی كه احدی از موجودات را در آن راه نبود و جبرئیل، امین وحی، نیز معرم آن اسرار نبود، (32) میتوان گفت ارائه بهشت و قصرهای مشید آن بوده است؟ آیا تجلیاتی را كه در ادعیه معتبر برای انبیا: ذكر شده از قبیلنعم و ماكولات و مشروبات یا باغات و قصرهاست؟
افسوس كه ما بیچارههای گرفتار حجاب ظلمانی طبیعت و بستههای زنجیرهای آمال و امانی جز مطعومات و مشروبات و منكوحات و امثال اینها چیزی نمیفهمیم و اگر صاحب نظری یا صاحبدلی بخواهد پرده از این حجب بردارد جز حمل بر غلط و خطا نمیكنیم! تا در چاه ظلمانی عالم ملك مسجونیم، از معارف مشاهدات اصحاب آن چیزی ادراك نمینماییم.
ولی اولیا را به خود قیاس نباید كرد و قلوب انبیا و اهل معارف را مثل قلوب شود نباید پنداشت. دلهای ما غبار توجه به دنیا ومشتهیات آن را دارد و آلودگی و انغمار در شهوات نمیگذارد مرآت تجلیات (33) حق شود و مورد جلوه معبوب قرار گیرد، ولی طبیعی است كه با اینخودبینیها و خودخواهیها و خودپرستیها، از تجلیات حق تعالی و جمال و جلال او چیزی نفهمیم، بلكه حتی كلمات اولیا و اهل معرفت نیز را تكذیب كنیم. و اگر در ظاهر نیز تكذیب نكنیم، در قلب آنها را انكار نماییم و اگر راهی برای تكذیب نداشته باشیم - مثل آنكه به پیغمبر یا ائمه اطهار: قایل باشیم - باب تاویل و توجیه و «ما رایتشیئا الا ورایت الله معه و قبله و فیه» (35) را حمل بر رؤیت آثار كنیم; «لم اعبد ربا لم اره» (36) را به علم به مفاهیم كلی مثل علوم خود حمل نماییم;آیات لقاءالله را به لقای روز جزا محمول داریم; «لی مع حالة» (37) را به حالت رقت قلب تفسیر كنیم; «و ارزقنی النظر الی وجهك الكریم (38) »و آن همه سوز و گدازهای اولیا را از درد فراق، دوری از حورالعین و سیور بهشتی بدانیم و این نیست جز اینكه چون ما مرد این میدان نیستیم و جز حظ حیوانی و جسمانی چیز دیگری نمیفهمیم، همه معارف را منكر میشویم. (39)
از همه بدبختیها بدتر این انكار است كه باب جمیع معارف را بر ما مفسر مینماید و ما را از طلب باز میدارد و به حد حیوانیت و بهیمیت قانع میكند و از عوالم غیب و انوار الهیة ما را محروم میسازد ما بیچارهها، كه از مشاهدات و تجلیات بكلی محرومایم، از ایمان به این معانی هم، كه خود یك درجه از كمال نفسانی میباشد و ممكن است ما را به جایی برساند، دوریم; از مرتبه علم، كه شاید بذر مشاهدات شود، نیز فرار میكنیم و چشم و گوش خود را میبندیم و پنبه غفلت در گوشها میگذاریم كه مبادا حرف حق در آن وارد شود.
اگر یكی از حقایق را از لسان عارف شوریده با سالك دل سوخته یا حكیم متاله بشنویم، چون سامعهمان تاب شنیدن آن ندارد و حب نفس مانع میشود از این كه به قصور خود حمل كنیم، فورا او را مورد همه طور لعن و طعن و تكفیر و تفسیقی قرار میدهیم و از هیچ غیبت و تهمتی نسبتبه او فروگذار نمیكنیم; (40) كتاب وقف میكنیم و شرط استفاده از آن را روزی صد مرتبه لعن مرحوم ملا محسن فیض قرارمیدهیم; جناب صدرالمتالهین را، كه سرآمد علمای توحید است، زندیق میخوانیم و از هیچگونه توهینی درباره او دریغ نمیكنیم، در حالی كه از تمام كتابهای آن بزرگوار مختصر میلی به مسلك تصرف ظاهر نمیشود، بلكه كتاب كسر اصنام الجاهلیة فی الرد علی الصوفیة (41) مینویسیم و او را صوفی بجت (42) میخوانیم; كسانی را كه معلوم الحالاند و به لسان خدا و رسول او(ص) ملحوناندمیگذاریم، كسی را كه با صدای رسا داد ایمان به خدا و رسول و ائمه هدی: در میدهد لعن میكنیم. (43)
شیخ عارف ما - روحی فداه - میفرمود: هیچ وقت لعن شخصی نكنید، گرچه به كافری ندانید از این عالم چگونه منتقل شده، مگر آنكه ولی معصومی از حال پس از مرگ او اطلاع دهد; زیرا ممكن است در وقت مردم، مؤمن شده باشد.
یكی دارای چنین نفس قدسیهای است كه راضی نمیشود به كسی كه در ظاهر، كافر مرده است توهین شود به احتمال آنكه شاید در دم مردن مؤمن شده باشد، یكی هم مثل ماست و الی الله المشتكی (44) كه واعظ شهر با آنكه اهل علم و فضل است، در بالای منبر، در محضرعلما و فضلا میگفت: «فلان با آنكه حكیم بود، قرآن هم میخواند!» (45) این به آن ماند كه گوییم: فلانی با آنكه پیغمبر بود، اعتقاد به مبداو معاد هم داشت.
علمی كه ایمان نیاورد حجاب اكبر است، ولی با وجود این، تا ورود در حجاب نباشد فرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است، گرچه ممكن است گاهی بیحجاب اصطلاحات و علوم به مقاماتی رسید. ولی این از غیر طریق عادی و سنت طبیعی است و نادر اتفاق میافتد.
پس طریقه خداخواهی و خداجویی آن است كه انسان ابتدا وقتش را صرف مذاكره حق كند و علم بالله و اسما و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولی آن در خدمت مشایخ آن علم تحصیل نماید. (46) پس از آن به ریاضات علمی و عملی معارف را وارد قلب كند كهالبته از آن نتیجه حاصل خواهد شد.
و اگر اهل اصطلاحات نیست، از تذكر محبوب و اشتغال قلب و حال به آن ذات مقدس نتیجه حاصل تواند كرد.
البته این اشتغال قلبی و توجه باطنی اسباب هدایت او میشود و حق تعالی از او دستگیری میفرماید و پردهای از حجابهای او بالا میرود، و از این انكارهای عامیانه قدری تنزل میكند و شاید با عنایات خاص حضرت حق تعالی راهی به معارف (47) پیدا نماید. انه ولیالنعم.
حسن ختام این گفتار را غزلی از آن یار عاشق عارف و سالك و اصل بلقاءالله قرار میدهیم:
هوای وصال
در پیچ و تاب گیسوی دلبر ترانه است
دل برده فدایی هر شاخ شانه است
جان در هوای دیدن رخسار ماه توست
در مسجد و كنیسه نشستن بهانه است
در صید عارفان و ز هستی رمیدگان
زلفت چو دام و خال لبت همچو دانه است
اندر وصال روی تو ای شمس تابناك،
اشكم چو سیل جانب دریا روانه است
در كوی دوست فصل جوانی به سر رسید
باید چه كرد، این همه جود زمانه است
امواج حسن دوست چو دریای بیكران
این مست تشنه كام غمش در كرانه است
میخانه در هوای وصالش طرب كنان
مطرب به رقص و شادی و چنگ و چغانه است (48)
پی نوشتها:
1- جلال الدین محمد مولوی، مثنوی معنوی، ج 1، ص43
2 - آیاتی كه موضوع لقاءالله را با صراحت از ماده «لقی» مطرح نمودهاند، «لقاءالله»3 مرتبه، «لقاء ربهم»6 مرتبه، «لقائنا» 4 مرتبه، «لقائه»3 مرتبه، «صلا قوالله و صلا قوا ربهم»3 مرتبه و سملاقیه» 1 مرتبه ذكر كردهاند. اما روایات در این خصوص و با این ماده (لقی) فراوان است كه فقط در فهرستبحارالانوار بیش از 170 مورد به چشم میخورد.
3 - آنها كه این موضوع را با كنایة و اشاره بیان نمودهاند، چه در آیات و چه در روایات بیش از اینهاست; مثلا، در قرآن كریم از ماده «رجع» بیش از 70 مورد مطرح شد به اضافه آیه 18 غافر، 24 القامة،23 الرعد،39 - 40 الروم، 45 الاحزاب و...
4 - برای تفصیل بیشتر، ر. ك. به: حاج میرزا جواد تبریزی برساله لقاءالله.
5- منظور دیدن تجلیات ذاتی و صفاتی و افعالی حضرت حق است كه آنها را با حقیقت ایمان باید دید، نه با دیده سركه در عرفان نظری از آن بحث و در عرفان عملی بالعیان مشاهدة میشود. آنچه عاشق كند تماشایش ای برادر به دیده سر نیست
6- تجلیات ذاتی به نظر حضرت امام; عبارت است از اینكه حضرت حق با اسمای ذات بر سالك تجلی كند و این تجلیات وقتی است كه سالك به مقدم معرفتبه مرحله فنای ذاتی رسیده باشد. (امام خمینی، آداب الصلاة، ص 295)
7 - تجلیات اسمائیه (صفاتیة) به نظر حضرت امام; بر سالك زمانی است كه سالك با قدم معرفتبه مرحله فنای صفاتی رسیده باشد كه در اینصورت، تجلیات حضرت حق بر او تجلیات صفاتیة نامیده میشود. (آداب الصلاة، ص259)
8 - بهترین توجیهی كه برای منكران لقاءالله میتوان ذكر كرد همین احتمال تنزیه است كه آنها میخواهند خداوند تبارك و تعالی را از ماده و مادیات منزه و مبرا بدانند، لذا، لقاءالله را، كه به گمان باطلشان به معنای دیدن با چشم سراست، انكار میكنند تا خداوند را مجرد از ماده بدانند و به اعتقادشان به توجید رهنمون باشند، در حالی كه غافلاند از اینكه منظور از «لقاءالله» دیدن با چشم دل و با نور ایمان است كه از حضرت امیرالموحدین، علی(ع) سؤال شد: آیا خدایی را كه عبادت میكنی دیدهای؟ فرمود: من كسی نیستم كه خدای نادیده را عبادت كنم. پرسیدند: خدای را چگونه دیدهای؟ حضرت فرمود: وای بر تو، خدای را با چشم سر نمیتوان دید، بلكه با چشم دل باید زیارت كرد و با ایمان واقعی به وصالش نایل آمد. این حدیثبا اندكی تفاوت نیز از آن حضرت و از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده است. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 4، ص26،27، 32،33، 44)
9 - دعاها در این زمینه فراوان است. به ذكر چند نمونه از آن بسنده میشود:
«الهی... لا تحجب مشتاقیك عن النظر الی رؤیتك»; خدایا مشتاقانت را از دیدار جمالت محروم مفرما. حاج شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات الخائفین، ص 218)«و لقائك قرة عینی... و رؤیتك حاجتی»; خدایا لقا تو روشنی چشم من است و دیدن جمالت آرزویم. همان، مناجات المریدین، ص 225)«و لو عتی لا یطفیها الا لقائك»; خدایا، آتش عشقم را جز ملاقات تو خاموش نمیكند. همان، مناجات المفتقدین، ص 228)
10 - محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج 1، ص 260، ج 8 / رساله لقاءالله، ص 5 به بعد
11 - پی بردن به كنه و حقیقتشیء
12 - یكی از براهین مورد اتفاق برهان علت و معلول است; با این بیانكه ما سوی الله همه معلولاند و معلول همیشه به مقدار سعه وجودیاش قادر است علتش را ببیند و بشناسد و بشناساند و درستبه همین دلیل گفتهاند: علم پیدا كردن به علت از طریق علم به معلول ناقص است; چون به همان اندازه كه معلول قادر بوده علت را نشان دهد، علت معرفی شده است، نه بیشتر و نه به طور مطلق. لذاست كه: «لا یحیطونه به علما»; هیچ كس قادر نیست احاطه علمی بر خداوند پیدا كند (طه: 110)، بلكه «لا یحیطون بشیء من علمه»; حتی قادر نیستند به ذرهای از علم خدا احاطه پیدا كنند (البقره: 255); به دلیل اینكه به قول پیامبر اكرم(ص)، «احتجب عن العقول»; از فهم عقول بالاتر است و عقلها از فم او در حجاباند; همانگونه كه حضرت علی(ع) فرمودند: «لا یدركه بعد الهمم»; افكار بلند ژرفاندیش كنه ذاتش را درك نمیكنند. (نهج البلاغه، ج 1) امام باقر(ع) این حقیقت را با بیانی تمثیلی، اینگونه تبیین نمودند: هر معنا و تصوری كه از خدا در ذهنتان تصور كنید، حتی اگر با دقیقترین نگرشها باشد، باز هم مخلوق شماست، نه اینكه حقیقتا خدا باشد. شاید مورچه خیال میكند برای خدا باید در شاخك باشد; چون این را كمال خودش میداند و خیال میكند نبودش نقصی است، در حالی كه خدا از آن منزه است. این چنین استشناخت عقلا از خداوند سبحان (شیخ بهائی، اربعین، حدیث دوم، ص 510)
گفتم همه ملك حسن سرمایه توست خورشید فلك چو ذره در سایه توست گفتا غلطی ز ما نشان نتوان یافت از ما تو هر آنچه دیدهای پایه توست
و به قول مولوی:
هست آن پندار او زیرا به راه صد هزاران پرده آمد تا الله هر یكی در پردهای موصول جوست وهم او آن است كان خود عین اوست.
(مثنوی معنوی، ج 2، ص497)
13- از لحاظ علم حضوری و مشاهدات چشم باطنی و شهودی كه عارف سالك با قدم بصیرت بدان میرسد، باز هم كسی ادعای احاطه بر آن ذات محیط علی الاطلاق را ندارد; چه اینكه آنجا كه حضرت ختمی مرتبت(ص) میفرمایند: «ما عرفناك حق معرفتك; خدایا من تو را چنان كه باید شناختم (بحارالانوار، ج69، ص 292) و امیرالموحدین، حضرت علی(ع) میفرمایند: «لا یناله غوص العظن»; غواصان دریای علوم و دانشها از پی بردن به كمال هستیاش عاجزند (نهج البلاغه، خ 1)، دیگران جای خود دارند، بلكه مراد كشف حضوری و شهود حضرت حق با قدم معرفت و تقرب به او به اندازه استعداد و قدرت سلول سالك است، نه به طور مطلق. لذا، شیخ بهائی; در این باره مینویسند: مراد از شناختخداوند، اطلاع یافتن بر صفات جمال و جلال الهی آن هم در حد فهم و طاقتبشری است، اما رسیدن بكند ذات مقدس الهی چیزی است كه حتی ملائكه مقرب و انبیای مرسل(ع)بدان نمیرسند، چه رسد به غیر آنها. (اربعین، ص 510)
14 - تقوا دارای مراتبی است كه حضرت امام; مراتب آن را اینگونه بیان میفرمایند: 1. تقوای [پرهیز] از محرمات است; 2. تقوای خاصه پرهیز از مشتهیات; عامه3. تقویا زاهدان، اجتناب از علاقه به دنیا; 4. تقوای مخلصان اجتناب از محبت دنیا; 5. تقوای مجذوبان، پرهیز از ظهور كثرات افعالی;6. تقوای فانیان، پرهیز از كثرات اسمائی.7- تقوای واصلان، اجتناب از توجه به فناء. 8- تقوای متمكنان، پرهیز از تلوینات. (چهل حدیث، ص 180)
15 - عوالم دارای تقسیمات گوناگونی است، یكی از تقسیمات رایج تقسیم عوالم به ملك، ملكوت و جبروت است.
16 - رها كردن دنیا و آخرت، كه نه به دنبال دنیا باشد - كه این مقام دنیاطلبان است - و نه به دنبال نعمتهای اخرت - كه این كار تاجران و زاهدان است - بلكه فقط جویای جمال حق باشد كه پیامبر اكرم(ص) فرمودند: «الدنیا حرام علی اهل الآخرة و الآخرة حرام علی اهل الدنیا وهما حرامان علی هل الله»; دنیا بر اهل آخرت حرام است، چه اینكه آخرت هم بر طالبان دنیا حرام است و هر دو بر خداجویان حرام. (؟، جامع صغیر، ج 2، ص16 / حسن حسنزاده آملی، رساله لقاءالله، ص 151)
17 - انیت در مقابل ماهیت است; چه اینكه غیر خدا تشكیل شده از ماهیت و انیت; یعنی از چیستی و هستی (وجود) و انانیت، كه مصدر جعلی از «انا» میباشد، به معنای خودخواهد و خودپرستی است. بنابراین، معنای عبارت مزبور این است: از هستی و خودپرستی گذشتن و خود را ندیدن و به خود توجه نداشتن و به محرله فنا رسیدن.
18 - به تعبیر زیبای امیرالمؤمنین(ع) در دعای كمیل: «و اجعل... قلبی بحبك متیما»; خدایا قلب مرا لبریز از عشق و محبت قرار ده.
19 - در یك تقسیم كلی، حجابها به دو قسم تقسیم میشوند. الف - حجابهای ظلمانی; مثل دنیا، جهل، غفلت، حب نفس و...; ب - حجابهای نورانی; مثل علم، عبادت و... (آداب الصلاة، ص 5 -7، 38،113،47) در تقسیم دیگر، حجابها به سه قسم تقسیم میشوند. (ر. ك. به: امام خمینی، مصباح الهدایة، ص87) در بعضی روایات هفتحجاب، در بعضی دیگر 70 حجاب، در بعضی 70 هزار و در برخی 90 هزار حجاب آمده است. (ر. ك. به: بحارالانوار، ج 58، ص39 -47)
20 - اشاره استبه فرازی از مناجات شعبانیة كه در چند سطر پس از آن میآید: «الهی هب لی كمال الانقطاع الیك... و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسك» و آیه «ثم دفی فتدلی» (انجم: 8)
21- حضرت امام; در كتاب شریف مصباح الهدایة در این زمینه مینویسند: «وقتی حجابها برطرف شد، سالك جمال حضرت حق را مشاهده میكند و از خویشتن فانی میشود كه این همان مقام فناء است... اینجاست كه سفر اول از خلق به حق پایان میپذیرد» (مصباح الهدایة، ص87)
22 - همانگونه كه در حدیث قدسی آمده است: «لم یسعنی ارجنی و لا سمائی و لكن یسعنی قلب عبدی المؤمن»; زمین و اسمان گنجایش مرا ندارد، ولی دل بنده مؤمن جایگاه من است (بحارالانوار، ج 58، ص39) به قول مولوی كه ناظر به حدیث فوق است:
گفت پیغمبر كه حق فرموده است
من نگنجم هیچ در بالا و پست در زمین و آسمان و عرش نیز من نگنجم این یقین دان، ای عزیز در دل مؤمن بگنجم، ای عجب گر مرا جویی در آن دلها طلب.
(مثنوی معنوی، ج 2، ص163 - 164)
23 - چون حجاب تا زمانی است كه انسان گرفتار دنیاست و از آنكه گذشت، حجابی در كار نیست. از من كه گذشت، به او پیوست. به قول امام;:
دل كه آشفته رومی تو نباشد دل نیست آنكه دیوانه خال تو نشد عاقل نیست
بگذر از خویش اگر عاشق دلباختهایكه میان تو و او جز تو كسی حایل نیست. (امام خمینی، دیوان حضرت امام;، ص67) و به قول حافظ:
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز میان عشاق و معشوق هیچ حایل نیست
24- روح مؤمن ارتباطش به روح خدا قویتر است از ارتباط شعاع خورشید با خورشید. (اصول كافی، ج 2، ص166، ج 4)
25- چه اینكه از لحاظ سندی كمتر حدیثی با این سند محكم است كه در سندش آمده: این مناجات حضرت امیرالمؤمنین(ع) و امامان از فرزندان اشیان است.
26- این خود نیز سندی بهتر و برتر از سند است كه متن آن قدرمحكم و خللناپذیر و عرشی است كه صدور آن از غیر معصوم(ع) برای آشنایان فا فن، تقریبا محال است كه گفتهاند: «آفتاب آمد دلیل آفتاب»
27 - خدایا عنایتی فرما تا با همه وجودم، از غیر تو گسسته و به تو به پیوندم و چشم دلمان را به روشنایی دیدارت منور فرما، تا چشمهای دلمان حجابهای نور را در نور دد و به سرچشمه بیپایان عظمت متصل شود و روح ما به عزت دستبپیوندت. خدایا،مرا از كسانی قرار ده كه صداشان كردی، پس خدای ترا اجابت نمودند و گوشه چشمی به آنها كردی. پس به تجلی جلالت مدهوش شدند، پس با آنها در پنهانی سخن گفتی و آشكارا برای تو عمل كردند. (مفاتیج الجنان، ص283)
28 - پیامبر اكرم(ص) در شب معراج آن قدر به خدا نزدیك شد كه به مقال تدلی رسید. پس فاصلهاش - از جهت تمثیل - به اندازه دو قوس یا نزدیكتر از آن گشت. به تعبیری دیگر، همه تعلقات امكانی را رها كرد و آنقدر به خداوند تقرب پیدا نمود كه تنها فاصلهاش - و بزرگترین فاصله كه هیچگاه طی نخواهد شد - این بود او ممكن الوجود است و خدایش واجب الوجود; یعنی فقط قوس وجوب و امكان و رب و عبد باقی ماند، وگرنه به حد اعلا، كه برای یك موجود ممكن و عبد قابل تصور است، رسید و به تعبیر زیبای زیارت رجبیة: «لا فرق بینك و بینها الا انعم عبادك و خلقك.» (مفاتیح الجنان، ص 242)
29 - شاید نظر حضرت امام; از تاكید و تایید و عدم اكتناه و تنزیه این باشد كه حضرت ختمی مرتبتبا همه علو مكاتب و رتبهای كه یافت - كه برترین انسان كامل است - در مشاهده حضوریة فناییهاش، به مرحلهای رسید كه نه تنها به كنه ذات حق نرسید و احاطه بر آن نیافت، بلكه به مقام تدلی و قاب قوسین او ادنی رسید كه هنوز فواصل طی ناشدنی باقی است:
از در دوست تا به كعبه دل عاشقان را هزار و یك منزلو این مقام با تنزیه هم منافات ندارد; چون حضرت حق را برتر از آن دانسته كه حتی حضرت ختمی مرتبت(ص) بدان مرحله برسد كه خود فرمود: «الهی ما عرفناك حق معرفتك»; خدایا، آن چنان كه شایسته شناخت توست، تو را نشناختم. (بحارالانوار، ج69، ص 292)
30 - ای خدای من، ای سید و آقای من، ای مولای و عزیز من، ای پروردگار من، بر فرض، عذاب دوزخت را تحمل كنم، اما با آتش فراقت چه كنم؟ (مفاتیح الجنان، ص116)
31 - این فرمایش حضرت امام; اشاره به حدیث ذیل، بلكه ترجمه آن است كه قال امیرالمؤمنین(ع): الهی ما عبدتك خوفا من عقابك و لا طمعا فی ثوابك و لكن وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك.» (بحارالانوار، ج 41، ص 14 ح 4)
32 - این سخن حضرت امام; اشاره استبه احادیث فراوانی كه درباره شب معراج از آن حضرت(ص) نقل شده مثل: «فلما بلغ الی سدرة المنتهی، فانتهی الی الجحب فقال جبرئیل: تقدم یا رسول الله، لیس لی ان اجوز هذا المكان ولو دفوت انملة لاحترقت»; وقتی پیامبر اكرم(ص) در شب معراج به سدرة المنتهی رسید، به برخی موانع برخورد نمود. جبرئیل گفت: ای رسول خدا(ص)، از اینجا نیز جلوتر بروید، اما من مجاز نیستم از این مكان بالاتر بیایم كه اگر یك بند انگشت نزدیكتر شوم میسوزم. (بحارالانوار، ج 18، ص 382) مولوی با اشاره به این حدیث، چه زیبا سروده است:
احمد ار بگشاید آن پر جلیل تا ابد بیهوش ماند جبرئیل چون گذشت احمد ز سدرة و مرصدش و ز مقام جبرئیل و از حدش گفت او را: هین بپراند رپیم گفت: رو، رو من حریف تونیم باز گفت او را: بیا ای پرده سوز، من به ارج خود نرفتستم هنوز گفت: بیرون زین حد، ای خوش فرمن گو زنم پری، بسوز دپر من
(مثنوی معنوی، ج 2، ص503 - 504)
33 - به تعبیر زیبای حضرت علامه حسن زاده آملی (دام عزه) در این زمینه توجه نماید: «این جدول [دل] اگر درست تصفیه و لا یروبی شود مجرای آب حیات و مجلای ذات و صفات میگردد. این دفتر [دفتر دل] شایستگی لوح محفوظ شدن كلمات نوریة شجون حقایق اسما و شوون رقایق ظلیة آنها را دارا است:
دفتر حق است دل به حق بنگارش نیست روا پر نقوش باطله باشد»
(مقدمه كتاب معرض نفس)
34- حضرت امام; در این زمینه دردمندانه مینالد و میگوید: «راجع به عقاید و معارف مثل بسیار است، ولی من از تعداد آنها خودداری میكنم; زیرا كه میدانم این حجابها با گفته مثل منی خرق نمیشود، ولی از باب نمونه به یكی از آنها اشاره میكنم كه فیالجمله سهل الماخذتر است:
این همه آیاتی كه راجع به لقاالله و معرفةالله وارد شده و این همه روایات كه در این موضوع است و این همه اشارات و كنایات و صراحات كه در ادعیه و مناجاتهای ائمه: موجود است، به مجرد این عقیده، كه از اشخاص عامی در این میدان ناشی و منتشر شده، كه راه معرفةالله به كلی مسدود است و باب معرفةالله و مشاهدة جمال را به باب تفكر در ذات، به آن وجه ممنوع، بلكه ممتنع قیاس نمودهاند، تاویل و توجیه كنند و یا اصلا در این میدان وارد نشوند و خود را با معارفی كه قرةالعین انبیا و اولیاست آشنا نكنند. خیلی مایه تاسف استبرای اهل الله كه یك باب از معرفت را، كه میتوان گفت ایتبعثت انبیا و منتهای مطلوب اولیاستبه طوری به روی مردم مسدود كردهاند كه دم زندن از آن كفر محض و زندقه صرف است.
اینها معارف انبیا و اولیا را با معارف عوام و زنها در خصوص ذات و اسما و صفات حق مساوی میدانند. بلكه گاهی از آنها بالاتر نیز بروز كند، میگویند: فلان یك عقائد عامیانه خوبی دارد، ای كاش ما به همان عقیده عامیانه بودیم. این مطلب درست است; زیرا كه این بیچاره كه به این كلام متنوه میشود خود عقاید عامیانه را از دست داده و دیگر معارف را، كه معارف خواص و اهل الله است، باطل میشمرد. این آروز درست مثل آرزوی كفار است كه در كریمه الهیة نقل از آنها شده: «و یقول الكافر یا لیتنی كنت ترابا»; كافر در قیامت میگوید: ای كاش من خاك بودم. (نبا: 40) ما اگر بخواهیم آیات و اخبار لقاءالله را به تفصیل ذكر كنیم تا رسوایی این عقیده فاسده، كه از جهل و غرور شیطانی پیدا شده، واضح شود كتابی جداگانه لازم دارد. (آداب الصلاة، ص197)
35-فیض كاشانی، علم الیقین، ج 1، ص49
36 -شیخ صدوق، توحید، ص 305
37 - بحارالانوار، ج82، ص243
38 - همان، ج 90، ص159، ح 10
39 - حضرت امام; در جایی دیگر به همین مناسبت میفرمایند: «من و تو اهلش نیستیم، ولی خوب است منكر هم نشویم; ایمان داشته باشیم به هر چه خداوند تعالی و اولیایش فرمودهاند. شاید این ایمان اجمالی هم برای ما فایده داشته باشد. گاهی هم ممكن است كه انكار بیجا و رد بیموقع و بدون علم و فهم برای ما ضررهای خیلی زیاد داشته باشد و این دنیا عالم التفات به آن ضررها نیست... شاید آن مطلب، منشا و اساسی داشته باشد از كتاب و سنت و عقل شما به آن بر نخورده باشد. چه فرق میكند كه یك نفر فقیه یك فتوا بدهد از باب دیات - مثلا - كه شما كمتر دیدهاید و شما بدون مراجعه به مدركش رد كنید. او را یا آن كه یك نفر سالك الی الله یا عارف بالله یك حرف بزند راجع به معارف الهیة یا راجع به احوال بهشت و جهنم و شما بدون مراجعه به مدركش او را رد كنید.» (چهل حدیث، ص 12)
40 - حضرت امام; در كتاب شریف سر الصلاة به همین مناسبت میفرمایند: «از امور مهمهای كه تنبه به آن لازم است و اخوان مؤمنین، خصوصا اهل علم [كثر الله امثالهم] باید در نظر داشته باشند آن است كه اگر كلامی از بعض علمای نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند به مجرد آنكه به گوش آنها آشنا نیستیا مبنی بر اصطلاحی است كه آنها را از آن خطی نیستبدون حجتشرعیة، دمی به فساد و بطلان نكنند و از اهل آن توهین و تحقیر ننمایند. و گمان نكنند هر كس اسم از مراتب نفس ومقامات اولیا و عرفا و تجلیات حق و عشق و محبت و امثال اینها كه در اصطلاحات اهل معرفت رایج است، برد، صوفی استیا مروج دعاوی صوفیه استیا بافنده از پیش خود است و بر طبق آن، برهان عقلی یا حجتی شرعی ندارد. به جان دوست قسم كه كلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است.» (سرالصلاة. ص 38)
41 - این كتاب اخیرا و برای دومین بار به همت انتشارات الزهرا(س) به نام عرفان و عارفنمایان به فارسی ترجمه شده است كه این نامگذاری گرچه با محتوای كتاب مطابق است، اما با نامگذاری مؤلف نمیسازد، بلكه ترجمه رسای نام كتاب این چنین است: «شكستن بتهای جاهلیت در رد صوفیگری». 42- صوفی خالص
43 - درباره مرحوم فیض; صافیاش در تفسیر قرآن و وافی او در شرح روایات كافی «درباره ملاصدرا; تفسیر القرآن الكریم و شرح اصول كافیاش شاهد صدقی بر ادعای حضرت امام; میباشند.
44 - یعنی: «باید به خدا شكایت كرد.» این جمله اقتباسی از حدیث امام هشتم(ع) است كه فرمود: «فالی الله المتشكی و هو المستعان.» (بحارالانوار، ج49، ص 130)
45 - مراد از علم بالله و اسما «صفات» علم شریف عرفان است; چون موضوع عرفان وجود مطلق یا الحق است (ر. ك. به:؟، تمیهد القواعد، ص 18 /؟ مصباح الانس، ص13) و مسائل آن اسما و صفات خداوند تبارك و تعالی است. ر. ك. به: تمهید القواعد، ص 25) لذا، علم عرفان «علم بالله» اطلاق میشود; چه اینكه به عارف «اهل الله» (محی الدین عربی، شرح فصوص الحكم، ص 60 -286 / آداب الصلاة، ص197) كه این اصطلاح را در عرفان همچون سایر اصطلاحاتشان از كتاب و سنت گرفتهاند; زیرا به قول امام خمینی;، به جان دوست قسم كه كلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است. (ر. ك. به: سرالصلاة، ص 38) اصطلاح «علم بالله» در روایات ذیل آمده است: بحارالانوار، ج 1، ص 210، ح 2، ص 215، ح 20
46 - این نكته كه این علم را در خدمت مشایخ آن علم تحصیل كند، از آن مطالب بسیار عمیق و اساسی است; چه اینكه بیشتر علوم را و مخصوصا علم فلسفه و به خصوص علم عرفان را نمیتوان با خواندن فهمید و بدان رسید و غالب گرفتاری و خطاهای بزرگی كه برای افرادی همچون غزالی پیش آمده از همین مطالعه كردن و خواندن بدون استاد است - كه خود بدان معتوف است امام سجاد(ع) درباره ضرورت نیاز به استاد میفرمایند: «هلك من لیس له حكیم یرشده»; كسی كه بدون استاد و راهنما باشد هلاك میشود (؟، كشف الغمة، به نقل از: رساله سیر و سلوك، منسوب به بحر العلوم، ص116 / بحارالانوار، ج 78، ص159، ح 10) حضرت امام;، به مناسبتبحثی از كتاب اثولوجیا افلوطین مینویسند: «كسی كه بخواهد این مطلب را خود بفهمد [مطلب محل بحث را] به كتاب اتولوجیا مراجعه كند. البته بعد از تحقیق و تفحص كامل از سخنان پر رمز و راز عارفان بالله و پس از مراجعه به استاد چون هر علمی اهلی دارد و اصطلاحاتی، مواظب باش، نكند بدون مقدمات و با اتكا به فهم خودت به این كتابها مراجعه كنی كه نه تنها فایدهای برایت ندارد، بلكه جز حیرت و گمراهی چیزی به بار نمیآورد. مگر نمیبینی... شیخ الرئیس.................، این اعجوبه قرن كه در حدة ذهن و دقت فكر، لم یكن له كفوا احد [بینظیر است] میگوید: من ریاضیات و طبیبیات و طب را فقط مقدار اندكی نزد استاد خواندم و به راحتی بقیه را فهمیدم. اما در الهیات هیچ نمیفهمیدم، حتی گاهی اتفاق میافتاد در یك مساله الهی چهل بار مطالعه میكردم و چیزی عایدم نمیشد، آخرالامر با توسل به خداوند و تضرع، حل میشد.» (مصباح الهدایة، ص 68 -69) حضرت امام; در پایان كتاب گرانسنگ و بیبدیل مصباح الهدایة میفرمایند: «ای برادر روحانی، مواظف باش... نكند بخواهی مطالب این كتاب را بدون تفحص در كلمات بزرگان و عارفان بالله و متاله بفهمی یا بخواهی بدون فراگیری این معارف از اهل آن - از مشایخ عظام و عرفاء كرام - و با مجرد مطالعه این مطالب به آنها برسی كه در این صورت، تیجهای جز خسران و حرمان ندارد.» (مصباح الهدایة، ص 90)به قول حافظ:
بكوی عشق منه بیدلیل راه قدم كه من به خویشتن نمودم صد اهتمام و نشد
یا
طی این مرحله بیهمرهی خضر مكن ظلمات استبترس از خطر گمراهیو به قول ملای رومی:
هر كه گیرد بیشهای بیاوستا ریشخند میشد به شهر و روستا(مثنوی معنوی، ج 2، ص 34)
47 - حضرت امام خمینی; در اینجا راه رسیدن به معارف را چند چیز معرفی فرمودهاند كه عبارتاند از: «یك. فراگیری علم در خدمت مشایخ;
دو. ریاضات علمی;
سه. ریاضات عملی;
چهار. تذكر محبوب و اشتغال قلب به ذات اقدس اله.»
این فرمایش حضرت امام; گویا نظار استبه سخن نغز و ارزشمند امیرالمؤمنین علی(ع):
«لا تحعیل العلم الا بخمسة اشیاء: اولها بكثرة السؤال، الثانی بكثرة الم الاشتغال، الثالثبتطهیر الافعال، الرابع بخدمة الرجال، الخامس باستعانة ذی الجلال» (؟، المواعظ العددیة، ص 158)علم به دست نمیآید، مگر از این پنج راه: اول زیاد سؤال كردن، دوم به ممارست همیشگی و مداوم (ریاضات علمی)، سوم عملا از گناهان پرهیز كردن (ریاضات عملی)، چهارم به خدمتبزرگان و عالمان رسیدن (خدمت مشایخ)، پنجم از خدای متعال كمك خواستن (تذكر محبوب و اشتغال قلب به ذات اقدس اله).
48 - دیوان حضرت امام خمینی;، ص 61
علی محیطی - فصلنامه معرفت - شماره 31
|
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی