غزليات عبيد زاكاني: ز سوز عشق من جانت بسوزد
سه شنبه 17 اسفند 1389 9:22 PM
غزل شمارهٔ ۵۳
ز سوز عشق من جانت بسوزد همه پیدا و پنهانت بسوزد
ز آه سرد و سوز دل حذر کن که اینت بفسرد آنت بسوزد
مبر نیرنگ و دستان پیش او کو به صد نیرنگ و دستانت بسوزد
به دست خویشتن شمعی نیفروز که در ساعت شبستانت بسوزد
چه داری آتشی در زیر دامان کز آن آتش گریبانت بسوزد
دل اندر وصل من بستی و ترسم که ناگه تاب هجرانت بسوزد
ندارد سودت آنگاهی که یابی عبید آن نامسلمانت بسوزد
« سعادتمند کسی است که از هر اشتباه و خطایی که از او سر می زند، تجربه ای جدید به دست آورد »
سقراط