غزليات امام خميني(ره): دیار قدس
دوشنبه 16 اسفند 1389 8:22 PM
دیار قدس
دست از دلم بدار، که جانم به لب رسید اندر فراقِ روی تو، روزم به شب رسید
گفتم به جان غمزده: دیگر تو غم مخور غم رخت بست و موسم عیش و طرب رسید
دلدار من چو یوسف گمگشته بازگشت کنعان، مرا ز روی دل ملتهب رسید
راز دلم که قلب جفا دیده ام درید از سینهام گذشت و به مغز عصب رسید
مرغ دیار قدس، از آن پر زنان رمید بر درگهی که بود ورا منتخب، رسید
دارالسلام، روی سلامت نشان نداد بگذشت جان از آن و به دارالعجب رسید
« سعادتمند کسی است که از هر اشتباه و خطایی که از او سر می زند، تجربه ای جدید به دست آورد »
سقراط