نماز شب را بسيار مواظبت کن
جمعه 13 اسفند 1389 1:48 AM
|
گفتوگو با حضرت آيتالله محمّد ناصري دولتآبادي اشاره: نام شيخ محمد کوفي براي بسياري از دلدادگان حضرت وليعصر(ع) غريب نيست. او کسي است که واسطة رساندن نامه حضرت مهدي(ع) به مرجع بزرگوار شيعه، آيتالله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني (مديسهاي) است. علاوه بر آن، تشرفها و حالاتي از وي، در سينة برخي مرتبطان با او به يادگار مانده است. در اين رابطه، گفتوگويي ـ هر چند کوتاه ـ با حضرت آيتالله ناصري دولتآبادي از اساتيد بنام حوزة علميّه اصفهان و از صاحبنظران معارف مهدوي صورت گرفته است. اين عالم بزرگوار در سنين جواني در نجف اشرف با مرحوم کوفي مرتبط بوده و نکات جالبي از او در سينه دارند که متن آن تقديم خوانندگان گرامي موعود ميگردد.با تشکر از اينکه وقت گرانقدر خود را در اختيار ما قرار داديد. دربارة مرحوم شيخ محمد کوفي، تشرفي معروف است که در مسجد کوفه داشته است. لطفاً در ابتداي صحبت از آن تشرف براي ما بگوييد. آنچه از اين تشرف در ذهن دارم اين است که ايشان ميگفت:شب بيست و يکم يا بيست و سوم ماه مبارک رمضان کوفه بودم. با خود گفتم: بهترين کار، اين است که امشب، براي احيا، در مسجد کوفه باشم. از کوفه، به مسجد کوفه رفتم. افطار و سحري را برداشتم و يک اتاق گرفتم. افطاري خوردم و گفتم: «پيرمردي هستم و خيلي توان ندارم. کمي استراحت کنم و براي اعمال سحر بلند شوم». خوابم برد. بيدار که شدم، ديدم هوا روشن است. خيلي ناراحت شدم و گفتم: «چه خاکي به سرم شد! آمدم کمرم را روي زمين بگذارم1 و براي اعمال شب قدر آماده شوم؛ ولي محروم شدم». با عجله بلند شدم از مسجد بيرون بروم براي تطهير و وضو گرفتن، تا قبل از آفتاب زدن، نماز صبحم را بخوانم. در اين بين، ديدم در مقام غير معروفه حضرت امير(ع) يک نفر خوابيده و عبايش را تا سينه کشيده است. دو نفر هم خيلي مؤدب بالاي سرش نشستهاند. من رسيدم و سلام کردم. جوابم را دادند. «عليکالسلام آشيخ محمد! بفرماييد». من نفهميدم جريان چيست و اصلاً يادم رفت که آفتاب دارد ميزند و بايد بروم نماز بخوانم. رفتم نشستم و گفتم: «اين آقا کيست که خوابيده است؟» به عربي گفتم (چون خود ايشان نيز عرب بود). آنها گفتند: «ايشان آقاي عالَم است». پيش خود گفتم: «اينها عرب هستند و نميفهمند و دقت ندارند. حتماً ميخواهند بگويند: ايشان آقاي عالم است. گفتم: «ايشان آقاي عالِم هستند؟» گفتند: «نه آشيخ محمد! ايشان آقاي عالَم است». باز هم نفهميدم. ديدم آقا بلند شدند و آب آوردند. ايشان ميل فرمودند و رو به من گفتند: «بگير بخور». گفتم: «نميخواهم». (آشيخ محمد کوفي، فکر ميکرد که امروز، روز ماه رمضان است و چون هوا روشن شده بود، از پذيرفتن و خوردن آب امتناع کرد. آن دو نفر گرفتند خوردند. يک نفر از اين دو نفر به آن آقا گفت: «آقا! اجازه ميدهيد که آشيخ محمد را با خود ببريم؟» فرمودند: «بايد سه امتحان بدهد» پيش خود گفتم: «اينها به يکديگر چه ميگويند؟» با کسب اجازه، بلند شدم براي تطهير و وضو. همين که پايم را بيرون گذاشتم، ديدم آسمان تاريک است. بسيار تعجب کردم. برگشتم؛ ديدم؛ مسجد هم کاملاً تاريک است. از کسي پرسيدم: «ساعت چند است؟» گفت: «دو ساعت از شب رفته است». بسيار غبطه خوردم و بر سرم زدم؛ ولي هيچ فايده نداشت. دربارة آن امتحان که آقا فرمودند، آيا اطلاع داريد که چه بود و نتيجهاش چه شد؟ مرحوم حاج ملا باقر [=پدر حضرت آيتالله ناصري] از آشيخ محمد کوفي سؤال کردند: «از امتحان درست درآمدي؟» او گفت: «خير، آقاي حاجي».قضية ديگري نيز دربارة حاج شيخ محمد کوفي نقل شده است که ايشان، واسطة رساندن نامة امام زمان(ع) به مرحوم آيتالله سيد ابوالحسن اصفهاني بوده است. دراينباره اگر مطلبي هست بفرماييد. مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني پس از کشته شدن فرزندشان در بعضي حرکتهاي اجتماعي، تصميم به انزوا و دوري از اجتماع و مرجعيت ميگيرند؛ ولي نامهاي از سوي حضرت(ع) به دست ايشان ميرسد. واسطة آوردن اين نامه را ميگويند که مرحوم شيخ محمد کوفي بوده و مضمون آن هم اينطور بوده است: «خودت را راحت در اختيار ديگران بگذار و محل نشستن [و مراجعات] خودت را در دهليز خانه [و در دسترس مردم] قرار بده و نيازهاي مردم را برآورده کن که ما ياريات ميکنيم». بعد از اين نامه، مرحوم آيتالله سيد ابوالحسن اصفهاني از تصميم خود منصرف ميشوند. آيا خود آيتالله سيد ابوالحسن اصفهاني هم با حضرت، بدون واسطه ارتباطي داشتند؟ بله؛ بنابر آنچه که نقل ميکنند، ايشان بيارتباط نبوده است.در اين صورت، چرا آن نامه، با واسطة حاج شيخ محمد کوفي به دست ايشان ميرسد و چرا مستقيماً به خود ايشان نميدهند؟ در صورت صحت اين انتساب، مطمئناً حکمتي داشته است. مثلاً شايد بر اينکه اين نامه دست به دست بگردد، عنايتي داشتهاند.آيا اين نامه را کسي غير از مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني هم ديده بود؟ بله؛ مرحوم آيتالله حاج شيخ کاظم تبريزي که از علمايي بود که چند سال قبل در قم فوت کرد، نقل ميکرد که در جواني رفيقي پيرمرد داشتيم که روحاني صاحب علم و فضلي بود و سخنرانيهاي بسيار خوبي داشت. او ساکن تهران بود و من در نجف مشغول تحصيل بودم. يک بار به ديدن من آمد و با هم به محضر مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهاني رسيديم. اين پيرمرد که با مرحوم سيد ابوالحسن بسيار رفيق بود، به ايشان گفت: «ميخواهيم آن نامه را ببينيم». مرحوم سيد ابوالحسن، بلند شدند و از صندوقچهاي نامه را بيرون آوردند و ما نامه را ديديم. اين قضيه را مرحوم آيتالله شيخ کاظم تبريزي نقل ميکرد.آيا همة نامههاي حضرت، اينطور کوتاه هستند؟ اين نامه اين طور بود؛ ولي در ساير توقيعات حضرت، نامههاي مفصّل هم ديده ميشود.آيا مرحوم حاج شيخ محمد کوفي، تشرفهاي ديگري هم داشته است؟ بله؛ از ايشان موارد ديگري هم نقل شده است.آيا تشرف در مسجد کوفه که فرموديد، اوّلين تشرف ايشان بوده است؟ دراينباره اطلاعي ندارم.اگر از ديگر تشرفات مرحوم کوفي چيزي در خاطر داريد، لطفاً بيان بفرماييد. آشيخ محمد کوفي زماني که نجف بود، به حجره حاج شيخ رضا توحيدي تبريزي تشريف ميبرد و بيشتر با او مأنوس بوده است.اين آقاي توحيدي براي يکي از رفقا تعريف کرده بود که در يک جلسهاي با آشيخ محمد کوفي صحبت ميکرديم. من براي آب آوردن، ظرفي برداشتم و بلند شدم بروم. آشيخ محمد کوفي گفت: «کجا ميخواهي بروي؟» گفتم: «ميخواهم آب بياورم بخوريم». ايشان گفت: «ظرف را بده به من و بنشين». ظرف را از من گرفت و در حالي که با چهار انگشتش لبة داخلي ظرف را گرفته بود و با انگشت شست، لبة بيروني ظرف را، به من اشاره کرد که: «بيا آب بخور». گفتم: «چه بخورم؟» گفت: «به شما ميگويم بخور». يک وقت ديدم از سر پنجههاي حاج شيخ محمد، آب به داخل کاسه ميريزد. آشيخ محمد کوفي تعريف ميکردند خدمت حضرت نشسته بودم و براي آب آوردن ظرفي را برداشتم. حضرت، ظرف را از من گرفتند و به همين طريق ظرف را نگه داشتند و فرمودند: «بخور» و آب، از سر انگشتان مبارک حضرت به داخل ظرف ميريخت و من نوشيدم. بسيار گوارا بود. دربارة مرحوم شيخ محمد کوفي و ارتباطتان با ايشان بيشتر بفرماييد. مرحوم شيخ محمد کوفي زماني که ايران تشريف آوردند، به حجرة پدر من، مرحوم حاج ملاباقر ميآمد و من، آن موقع هفده ساله بودم. پس از آن هم که در نجف، مشغول تحصيل بودم، گاهي به خدمت ايشان ميرسيديم. او پيرمردي کوتاه قد و سمين2 بود و موقع صحبت کردن با من، چشمهايش را تنگ ميکرد و کمي هم تند صحبت ميکرد.آيا مطلب يا توصية خاصي از ايشان در ذهن داريد؟ بله؛ زماني در همان ايام جواني از ايشان راه وصول به ديدار حضرت بقيـ[الله ـ ارواحنا فداه ـ را پرسيدم و ايشان فرمود: «کار خاصي لازم ندارد، همة واجبات را انجام بده و محرّمات را ترک کن؛ به مستحبات عمل کن و از مکروهات دوري نما، آن وقت راه باز ميشود».بنده با شوخي به ايشان عرض کردم: «اين کار خيلي مشکل است» و مثلي آوردم و راه نزديکتري خواستم. ايشان در جواب فرمود: «بله» و سپس گفت: «نماز شب را بسيار مواظبت کن». • از اينکه وقت عزيزتان را در اختيار ما قرار داديد بسيار ممنون و متشکريم. پي نوشتها: ٭ برگرفته از: دوماهنامة اخلاقي ـ تربيتي خُلُق، ش 6. ماهنامه موعود شماره 98 |
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی