از یك رادیو تلسكوپ كه براى دریافت اطلاعات از نخستین ماهواره ارتباطاتى طراحى شده بود، استفاده كردند تا علائم مربوط به تابش فراگیر ریزموج را آشكار سازند.
وجود این پارازیت ، كاملاً مستقل از جهت قرارگرفتن آنتن بود. آن دو مجدداً تلسكوپ را تنظیم و آن را تمیز كردند اما سیگنال مذكور همچنان وجود داشت.
این پارازیت رادیویى صرفنظر از این كه پنزیاس و ویلسون تلسكوپ خود را به سوى خورشید و یا كهكشان راه شیرى نشانه بروند به شكل سابق خود باقى مى ماند و این مورد بیانگر این مطلب بود كه تابش موردنظر، منشاء خورشیدى و یا كهكشانى ندارد. پنزیاس و ویلسون به زودى دریافتند كه این پارازیت همان تابش مایكروویو است كه گامو و آلفر پیش بینى كرده بودند.
با توجه به موارد فوق، دیگر انفجار بزرگ مطلبى دور از ذهن نبود.در هرحال نظریه انفجار بزرگ مانند تمامى نظریه هاى عظیم قرون گذشته و احتمالاً تمام نظریه هاى بزرگى كه در آینده ارائه خواهند شد، بیش از آن كه به ابهامات پاسخ روشنى بدهد، سئوالات تازه اى را بر سر راه دانشمندان قرار داد.
در سال
۱۹۹۸
گروه هاى جداگانه اى از ستاره شناسان كه سرپرستى آنها برعهده برایان اشمیت (از رصدخانه هاى سایدینگ اسپرینگ و مونت استروملو، واقع در وسترن كریك استرالیا) و سول پرلماتر (آزمایشگاه ملى لورنس واقع در بركلى _ كالیفرنیا) بود به ثبت درخشندگى ابرنواخترهاى دوردست پرداختند تا میزان كندشدن انبساط عالم را محاسبه كنند.هر دو گروه به یافته هایى نائل شدند كه هر جزء آن به نوبه خود به اندازه یافته هاى پنزیاس و ویلسون، در رابطه با ریزموج پس زمینه كیهانى غیرمنتظره بود.