0

مهدويت در جهان معاصر در گفت‌وگوي مجازي با آيت‌الله امامي كاشاني

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

مهدويت در جهان معاصر در گفت‌وگوي مجازي با آيت‌الله امامي كاشاني
پنج شنبه 5 اسفند 1389  5:24 PM


مهدويت در جهان معاصر در گفت‌وگوي مجازي با آيت‌الله امامي كاشاني

چكيده

گفتگوي حاضر نقطه نظرات و ديدگاه‌‌‌هاي مكتوب حضرت آيت الله امامي كاشاني در موضوع مهدويت در جهان معاصر است و مهمترين منبع در به سامان رسيدن آن دوره كتاب تحقيقي «خط امان» نوشته اين «مهدوي پژوه» ارجمند است.


با تشكر از مساعي و عنايت حضرتعالي به عنوان اولين پرسش بفرماييد با توجه به اينكه اديان الهي از جمله يهود و مسيحيّت، در زمينة انتظار ظهور منجي و مصلح جهاني با مسلمانان هم¬ نظرند، پس دليل اصرار ما در اثبات ضرورت وجود پيشواي مصلح و خاتم اوصياء چيست؟ آيا اساساً جامعة بشري به پژوهش و گفتمان بيشتر پيرامون آخرالزّمان و مهدويّت نياز دارد؟


سخن از مصلح جهاني، منجي نهايي، امام عصر، صاحب¬الزّمان و مهدي موعود(عج)، سخن از آيندة روشن و مرحلة كمال و غايت تاريخ بشريّت است. اين موضوع براي شيعيان چنان آشناست و چنان در ذهن و ضمير آنان رسوخ يافته و ريشه گرفته است كه شايد گمان كنند بحث بيشتر پيرامون آن جز تكرار مكرّرات نخواهد بود. مسلمانان اهل سنّت نيز جز دربارة وجود فعلي و هويّت دقيق و مشخّص آن امام اختلاف شايان توجّهي با شيعيان ندارند و علماي فريقين صدها كتاب و رسالة مستقل با عناوين مختلف كه موضوع همة آنها «امام مهدي» است نگاشته و به يادگار گذاشته¬اند.


با اين حال معتقدم و البته نظر قاطع همة علما و دانشمندان مسلمان و مسيحي كه با آنان ديدار و گفتگو داشته¬ام بر اين است كه طرح اين بحث ـ مصلح جهاني ـ به شيوة علمي و دور از تعصّب به¬ويژه در عصر حاضر و اوضاع و شرايط خاص جهاني نه تنها مفيد و سودبخش است بلكه ضرورت و لزوم دارد زيرا بشريّت هم¬اكنون بر سر دو راهي قرار دارد كه اگر نيكخواهان از هر دين و مذهب و مليّت در ايفاي وظايف انساني و معنوي و ديني خود كوتاهي ورزند و از تبيين حقايق و تنوير افكار جوانان دريغ كنند و تنها به خود و نجات خود بينديشند راه صلاح و خوشبختي يكسره مسدود و راه فساد و تباهي هموار خواهد شد.


اگر بخواهم انگيزه و هدفم را در طرح اين موضوع شرح دهم بايد بگويم اثبات وجود مصلح و منجي نهايي و ظهور او آنگاه كه خداوند مقرّر فرموده باشد براساس دلايل عقلي و تشخيص هويّت امام موعود بر مبناي دلايل نقلي، اگرچه پيشينيان نيز به آن پرداخته¬اند امّا از آنجا كه سخن منجي در آخرالزّمان همه¬جايي شده است و دامنة آن به جوامع مختلف اسلامي و مسيحي و يهود و زردشتي كشيده شده لذا پژوهشي جامع¬تر و گفتاري رساتر را مي¬طلبد.


در مورد حضرت مسيح در روايات تأكيد بيشتري شده است آيا در آموزه‌هاي مسيحيت نيز چنين است؟


در كتاب‌هاي ديني و نوشتار‌‌هاي مذهبي ما آمده است كه مسيح(ع) در آخرالزّمان ظهور خواهد نمود و نماز خود را به امام مهدي(عج) اقتدا خواهد كرد و ولايت خاصّه محمديّه (ص) را به‌ نام وزير، مديريت خواهد نمود.امّا نوشتارهاي مسيحيّت ظهور حضرت مسيح (ع) را در آخرت مي‌داند و از اناجيل نقل مي¬كنند كه در آغاز قيامت اوضاع منظومة شمسي درهم مي‌ريزد و پس از ظهور حضرت مسيح(ع) از عدالت او سخن به¬ميان مي¬آيد لذا ظهور و نزول حضرت عيسي(ع) و بسط عدالت را در آخرت مطرح نموده¬اند و خوانندة آگاه مي¬داند كه صدر و ذيل اين باب هماهنگ نيست زيرا نخست از برهم ريختن نظام طبيعت سخن گفته است و سپس عدالت حضرت مسيح(ع) را در روي زمين بشارت داده است و معناي آن حكومت عيسي(ع) در دنياست نه آخرت عبارت متن انجيل نيز گوياي همين مطلب است كه ما در كتاب خط امان توضيح داده‌ايم.


آيا مستقيماً با بزرگان مسيحيت در اين‌باره گفتگو داشته‌ايد؟ اگر بوده به نتايج آن اشاره بفرماييد.


اين نكته بسيار مهم است كه آيا مسيحيان به حكومت عدل جهاني در دنيا به دست حضرت عيسي(ع) معتقدند يا نه؟ لذا بر آن شدم كه با بزرگان و دانشمندان مسيحيّت گفتگو نمايم و نظرات علمي و ديني آنان را در تفسير عبارات اناجيل بشنوم و همچنين نظرات فلسفي فيلسوفان مسيحي را در باب آخرالزّمان و حكومت عدل جهاني در روي زمين بدانم تا اظهارنظرهايم در كتاب، واقع¬بينانه باشد. ناچار بار سفر بستم و به اين سو و آن سو مسافرت نمودم. بحمدالله اين مسافرت‌ها برايم موفقيت آميز بود. بهترين و سودمندترين ديدارها در واتيكان انجام گرفت زيرا آنجا مركز بزرگان مسيحيّت كاتوليك مي‌باشد. بزرگان و دانشمندان واتيكان بيشتر عقيده داشتند ظهور حضرت مسيح (ع) با رستاخيز توأم است و من توضيح دادم كه از عبارات انجيل تقارن ظهور مسيح(ع) با قيامت استفاده مي‌شود نه توأم بودن با هم يعني قيام مسيح(ع) و حكومت عدل جهاني پيش از قيامت و روز رستاخيز رخ خواهد داد و به متن اناجيل استدلال نمودم. بعضي از علماي واتيكان پذيرفتند و بعضي اظهار داشتند كليسا چنين تفسير نموده است و بسياري از تفسير كليسا تبعيّت مي¬نمايند. بعضي از شخصيت¬هاي برجسته و علمي واتيكان بودند به من گفتند كه حضرت مسيح(ع) در زمين عدالت به¬وجود خواهد آورد امّا زمين نو خواهد شد و من از زمينِ نو تفسيري نمودم كه براي بسياري از دانشمندان مسيحي جذاب و شنيدني بود. در واتيكان پيرامون واژة پريكليتوس و پاراكليتوس در انجيل گفتگوي زيادي شد و به مطالب عالي در انجيل در باب وجود اقدس حضرت مهدي موعود(عج) پي بردم. خوانندگان عزيز و پژوهشگران علاقه¬مند در جلد دوم خط امان كه در آن مشروح گفتگوها آمده، مطالعه خواهند نمود كه نكته‌‌‌هاي بسيار جالب و پرارزشي است.


تا چه انداز‌‌ه‌اي با اين دانشمندان در مورد آينده اديان اشتراك فكري داشتيد؟ نقاط مشترك و مختلف فكر شيعي ¬ـ اسلامي با تفكر مسيحي در چيست؟


براي پاسخ با اين سئوال، مناسب است خاطرة يكي از ملاقات‌‌هايم را بگويم. شبي در محل سفارت واتيكان با جمعي از استادان دانشگاه¬‌‌ها پيرامون منجي از نظر ديني و علمي بحث طولاني شد. آقايان ميان نظر فلسفي با دين تفكيك قائل بودند و اظهار داشتند جهان نمي¬تواند در هرج و مرج و تباهي و ظلم باقي بماند و تاريخ بشريّت هم نشان مي¬دهد وقتي¬كه ظلم و ستم اوج گرفته است خداوند متعال براي نجات مستضعفان، منجي و مصلح فرستاده است. بنابراين سخن اسلام در باب مهدي موعود و نجات¬بخش بشر سخني است علمي و فلسفي و واقع¬بينانه امّا اينكه انجيل بر ظهور مسيح(ع) در دنيا و حكومت جهاني او دلالت نمايد مورد ترديد و شك است زيرا مفاد انجيل ظهور و عدل حضرت مسيح(ع) در آخرت است. به آنها گفتم انجيل از چنين روز و روزگاري در دنيا و روي زمين خبر داده است و به كلماتي از اناجيل استشهاد نمودم كه به نظر مي‌‌رسيد حتي براي آنان نيز تازگي داشت.


ناگفته نماند كه اين تفسير از اناجيل در واتيكان با دانشمندان و متكلمان مسيحيّت كاتوليك بود امّا علماي مسيحيّت ارتدوكس و پروتستان غالباً ظهور مسيح(ع) را در دنيا و عدالت جهاني او در روي زمين را باور دارند و اين اختلاف بر اثر تفسيرهاي متفاوت از اناجيل است و در عين حال دانشمندان مسيحي از نظر فلسفي اتفاق¬نظر دارند يعني قطع ¬نظر از عباراتي كه در اناجيل به¬كار رفته است فلسفة تاريخ اجتماعي شهادت مي¬دهد كه جهان بشريّت به سوي عدل جهاني پيش مي¬رود.


در پاريس با فيلسوف مشهور و متكلم معروف، ژان گيتون گفتگويي داشتم. ايشان گفت: «از عبارات انجيل در باب ظهور مسيح (ع) و حكومت عدل جهاني تفسيرهاي مختلف مي¬شود و من با تفسيرها و ترجمه¬‌‌ها كاري ندارم عقيده علمي من اين¬ است كه عدالت در زمين توسط يك منجي الهي به ¬دست خواهد آمد. به نظر من اسلام دين مترقّي و جامع و برخوردار از واقعيّت است.» به آقاي گيتون گفتم: «مصلح جهاني از ديدگاه اسلام، امام مهدي(عج) است و مسيح(ع) مديريّت اين حكومت را عهده¬دار خواهد شد.» ايشان با شنيدن اين سخن بسيار شاد شد و آن ¬را مژده¬اي ارزشمند از جانب اسلام دانست و افزود: «با توجّه به مترقّي بودن دين اسلام و فرهنگ و تمدّن آن كه بشريّت را در همة جوانب زندگي هدايت مي¬كند من اعتقاد كامل به آنچه شما گفتيد دارم.»در جريان ديدار و گفتگو با پروفسور ژان گيتون موضوعات بسيار جالبي مطرح گرديد كه مشروح آن در بخش «ديدارها و گفتگو‌‌ها» در جلد دوم خط امان آمده است.


در پاريس با نخبگاني از فلاسفه و متكلّمان و استادان الهيّات نيز گفتگو‌‌هايي داشتم از آن جمله با استاد روژه گارودي كه اينك به اسلام گرويده است. او در سخنان خود به نكات شايان توجّهي در اين موضوع اشاره كرد.


در طي اين سفر‌‌هاي علمي به كانون¬‌‌هاي تفكر مسيحي و مدارس عالي آن در شهر آمستردام با رئيس دانشگاه آن شهر پرفسور براون و پرفسور ويسيلز، استاد مطالعات تطبيقي ميان اسلام و مسيحيّت دربارة مصلح جهاني گفتگوي طولاني نمودم.


در اين ديدار برخي مقدّمات عقلي و فلسفي و نصوص متعدّدي از اناجيل و شرح‌‌‌هاي آنها همراه با برخي متون اسلامي را بيان كردم و ايشان با ابراز مسرّت اظهار داشت «من در مطالعات بسياري دربارة آيندة بشريّت از ديدگاه انجيل و كتب اسلامي تأمّل و دقت كرده‌ام». به ايشان گفتم: «انجيل به ظهور يك مصلح جهاني مژده مي¬دهد.» آقاي پروفسور ويسيلز گفت: «مسئلة منجي و مصلح مربوط به يك گروه و يك دين و يا پيروان فلان مكتب نيست بلكه مربوط به سرنوشت همة افراد بشر است. هم در دانشگاه مطرح است و هم در كوچه و بازار و بسيار مهم است» و سئوالاتي داشت و پاسخ دادم كه در مشروح مذاكرات آمده است.


از مجموع ديدارها و گفتگو‌‌هايي كه در اروپا با صاحب¬نظران ديني و فلسفي داشتم چنين دريافتم كه ظهور مصلح و منجي جهاني يك ضرورت تاريخي است و اصول و مباني فلسفي مؤيّد آن است كه سرانجام ظلم و فساد بر روي زمين پايان خواهد يافت و همة افراد بشر دست عدالت الهي را در سراسر زمين لمس خواهند كرد.


بسياري از اين انديشمندان بر طرح اين بحث در سطح جهاني تأكيد مي¬ورزيدند و آن را براي جامعة معاصر و به¬ويژه نسل جوان بسيار سودمند و سودبخش مي‌دانستند و بر پيگيري اين بحث پافشاري داشتند و اين شيوة تفكر را داروي شفابخش نسل معاصر مي¬شمردند.


نكته‌اي كه جلب توجه مي‌كند اين است كه با وجود اين همه آموزه‌ها و اعتقادات، عملاً در جامعه مسيحي خبري از منجي موعود نيست.


بله به¬رغم مستند بودن و استواري اين مسئله از منظر ديني و فلسفي، انتظار ظهور يك مصلح جهاني يا مسيح(ع) متأسّفانه در بوتة فراموشي و غفلت افتاده است و هنگامي¬كه اين موضوع را با محقّقان مسيحي در ميان گذاشتم دريافتم كه برخي از آنان توجّه شاياني نشان نمي¬دهند و اكثريّت قاطع مسيحيان به¬كلّي از آن غافلند.


معتقدم كه از اين سرمايه و ثروت كلان فكري و فرهنگي در سطح ديني و فلسفي جهاني بايد بهرة بسيار گرفت و اين¬گونه گفتگو‌‌ها بايد ادامه يابد تا به‌ تدريج فضاي مناسب و زمينة مطلوب فراهم آيد و دل¬‌‌هاي نوميد و افكار يأس‌آلود از حالت لرزش و اضطرابي كه به آن گرفتار آمده¬اند برهند و ملّت¬ها و پيروان اديان مختلف به نظرهاي مشترك دست ¬يابند. هم¬اكنون در دنياي معاصر زمينة مناسب و سازنده¬اي وجود دارد كه با استفاده از آن مي¬توان ايدة مصلح جهاني را تبليغ كرد و گسترش داد و همة ملّت¬ها را از آثار مفيد و خلّاق آن برخوردار ساخت.


برخي مي¬گويند بحث پيرامون اين موضوع در اوضاع و شرايط كنوني جهان به ويژه در مغرب زمين ارزشي ندارد، حتّي بسياري از مردم هيچ سود و ارزشي در اين تفكر نمي¬بينند. اما به ¬ياد دارم در جلسه¬اي كه همراه جمعي از انديشمندان و استادان بعضي دانشگاه¬ها در شهر رم حضور داشتم سخن از اهميّت مسائل عقيدتي به ميان آمد. در اين جمع پروفسور «ديدار» رئيس دانشگاه سالزين، پروفسور «ورنركين¬تين» رئيس دانشگاه كاتوليكي بلژيك وابسته به واتيكان و اسقف «يسوعي اسانا»، استاد الهيّات در دانشگاه لاترانسه و پروفسور «مونسينو ركين¬تن» استاد زبان¬شناسي دانشگاه سالزين و استاداني ديگر حضور داشتند يكي از آنان اظهار داشت تقريباً30% مردم جهان موضوعات فرهنگي و اخلاقي را از ضروريّات جامعة بشري مي¬دانند و 30% آنان تماماً با امور و مسائل معنوي مخالفند و 40% باقيمانده هم در اين ميان بي¬خبرند و ما اكثراً نظر داشتيم كه اگر اين¬گونه مسائل با شيوه¬اي علمي و اصولي مطرح گردد بسياري از بي¬خبرها و لااُبالي¬ها به تدريج آگاه خواهند شد زيرا بشر از وضع كنوني خويش رنج مي¬برد و ايدة مدينة فاضله و حركت به سوي زندگي همراه با آرامش و اطمينان را در سر مي¬پروراند.


نشر آگاهي¬هاي لازم در برابر اين مسائل آن¬هم در گسترده¬ترين سطح ممكن راه مطلوب و شيوة آرماني است كه مي¬تواند ملّت¬ها و امّت¬ها را در مسير واحد قرار دهد و همگان را در يك جهت و يك¬ سو براي رسيدن به افق روشنايي¬بخش نجات و رهايي به حركت درآورد و پيروان همة اديان چشم به راه روز و روزگاري باشند كه حقّ و عدالت حاكم گردد و در سراسر گسترة حيات نغمة واحد اميد و انتظار طنين افكند و همة مردمان به دنبال هدفي واحد و يكسان باشند.


آيا راهكاري عملي براي اين موضوع در نظر داريد؟

اميدوارم هرچه زودتر و در هر جا كه مناسب باشد كنفرانسي ـ كه فلاسفه و متكلّمان غربي در ديدارهاي خود پيشنهاد كرده¬اند ـ برگزار گردد و مسائل مورد اختلاف و نظرهاي مشترك ميان اديان مورد بحث و بررسي قرار گيرد. بعضي استادان عقيده داشتند براي اين گردهمايي پاريس جايي مناسب و شايسته است. از اين مهمتر لازم است كه علماي اسلام به برگزاري كنفرانسي براي وحدت بخشيدن به ديدگاه¬هاي سنّي و شيعه در موضوع هويّت امام مهدي(عج) اقدام كنند كه بي¬شك موفقيّت بزرگي براي جهان اسلام خواهد بود و آثار پربار و ثمربخش آن در زمينة همة مسائل سياسي، فرهنگي و اقتصادي دنياي اسلام نمايان خواهد شد.


در شهر فلورانس ايتاليا با پروفسوري از استادان الهيّات دانشگاه آن شهر ديداري داشتم ايشان به من گفت: «سال¬ها پيش به تأليف كتابي دربارة آخرالزّمان پرداختم و همزمان با آن جهت سخنراني به اسپانيا دعوت شدم. موضوع آن «آيندة بشريّت و امكان ارزيابي آن» بود. از وقتي سخن را شروع نمودم بسياري از دانشجويان به اين بحث اعتراض داشتند و مي¬گفتند بحث از آينده گرهي از مشكلات موجود نسل جوان نمي¬گشايد و بايد به فكر مسائل و گرفتاري¬هاي امروز جوانان باشيم گويا خداوند نسل جوان را از ياد برده است. اين اعتراض¬ها و شكايات بيشتر مي¬شد، بالاخره سخنراني را تمام كردم ولي از نوشتن كتاب منصرف شدم چون ديدم اين بحث پاسخگوي نسل جوان نيست.»


در پاسخ ايشان گفتم: شما ¬بايد به ريشه و بنيان اين فاجعه بينديشيد و براي آن چاره¬جويي كنيد زيرا جواني كه به چشم خود شاهد سقوط ارزش¬هاي انساني است و زندگي خود را منحصراً در محدودة مادّه و ماديّات مي¬گذراند دانشگاه¬ها هيچ باري از دوش او برنخواهند داشت بلكه بر سرگرداني او مي¬افزايند و بندهاي سنگين بر دست و پاي او مي¬نهند و همراه با عوامل اجتماعي و محيطي او را هر چه بيشتر از خدا دور مي¬سازند. شما بايد به خاستگاه مصائب و گرفتاري¬ها توجّه كنيد و با كوشش خود ريشه¬هاي اين مصائب را بخشكانيد.


همچنين به پروفسور گُيومه گفتم: شما آخرالزّمان را به روز قيامت تفسير نموده¬ايد كه شاگردان برآشفته¬اند و گفته¬اند دنياي ما را درست كنيد و خداوند از نسل امروز غافل شده است. اگر از آخرالزّمان، حكومت عدل جهاني به دست مسيح(ع) تعبير مي¬شد، موجب آرامش مخاطبان شما بود زيرا انتظار، نسل جوان و پرشور اين روزگار را اميدوار مي¬نمايد و براي جهاني¬ امن و مطمئن تلاش مي¬كند ولي شما آخرالزّمان را به روزگار پس از مرگ تفسير نموده¬ايد لذا با اعتراض آنان روبه¬رو شده¬ايد.


به نظر مي‌‌¬رسد كه در اين جهت هم بين متفكرين اسلام و غرب اختلاف¬هايي بنيادين وجود دارد؛ به اين معنا كه دنياي غرب از معنويت چنان فاصله گرفته كه ديگر نمي¬تواند خداباوري و نگاه معنوي را به عنوان ركن جامعة آينده بشناسد و همين بر روح او سنگيني مي‌‌¬كند. اگر ممكن است در اين مورد بيشتر توضيح دهيد و بفرماييد كه آيا فكر مي‌‌¬كنيد راه علاجي هم براي آن وجود دارد؟


يأس و بي¬توجهي فرهيختگان و استادان به معنويّت جوانان مهم¬ترين چيزي است كه حقيقت را از چشم¬انداز آنان پوشيده مي¬دارد و روشن¬ترين مسائل زندگي را از ذهن آنان دور مي¬سازد و در چنين شرايطي شگفت¬آور نخواهد بود كه درست را از نادرست و سره را از ناسره باز نشناسند. در جامعه¬اي كه پديدة زشت و كشندة نااميدي بر جوانان حاكم گردد نتيجه آن همين بينش و نگرشي خواهد بود كه از دانشجويان دانشگاه فلورانس نقل گرديد.


به اعتقاد من دانشجوياني كه خداوند را متّهم مي¬كنند كه از آنان غفلت كرده و آنها را از ياد برده است، در واقع استادان و معلّمان و مربّيان خويش را متّهم مي‌كنند كه آنها را به حقايق هدايت نكرده و نسبت به سرايت بيماري¬هاي فكري و عوارض عقلي مصونيّت نبخشيده¬اند و از همه بالاتر گناه نابخشودني دولت¬ها و سياستمداران جامعه است كه به روح لطيف و فطرت پاك فرزندان جامعه خيانت مي‌كنند.


آري گاه خداوند برخي از بندگان خويش را به حال خود وا مي¬گذارد امّا اين نه از سر غفلت است بلكه به سبب كجروي و بدكاري خود آنهاست و اين بي¬اعتنايي خداوند به انسان نوعي كيفر و تأديب است تا مگر به راه راست بازگردند. قرآن كريم به اين نكتة مهم اشاره فرموده است: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ» (توبه/67) خدا را فراموش نمودند، در برابر، خداوند هم آنان را فراموش كرد.


فراموشي بندگان خداي متعال را همانا غفلت از خداست و فراموشي خداوند بندگان را رها نمودن آنان است در افكار و پندارهايشان. به عبارت ديگر فراموشي بندگان خداوند را بي¬اعتنايي آنان به دستورهاي خداوند است و فراموش نمودن خداوند بندگان را هم نتيجه اين راه نادرست است كه خود پيموده¬اند. به قول مولانا:


گر ترازوي تو كج بود و دغا


راست كي جوئي ترازوي جزا


در روم باستان ضرب¬المثلي بود كه مي¬گفت «خدايان فقط به كوشندگان كمك مي¬كنند» و شبيه اين مثل گويا در ميان انگليسي¬ها نيز رايج است كه «تو خود، خود را ياري رسان، تا آنگاه خداوند تو را ياري فرمايد.» در كتابي خواندم كه بنيامين فرانكلين، دانشمند و سياستمدار مشهور آمريكايي نيز بيش از يكصد و پنجاه سال پيش گفته است: «خداوند كساني را ياري مي¬فرمايد كه خودشان خود را ياري كنند.» و فرمودة خداوند متعال در قران كريم است كه: «إنَّ اللهَ لايُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِأنفُسِهِم» (رعد/11)


من اين سخنان را به حكم مسئوليّت شرعي خود بيان كردم و مي¬پنداشتم كه اين سخنان بر آن استاد الهيّات دانشگاه، گران آيد امّا ايشان با شناخت بيشتر از ريشه¬ها و عوامل اين مشكل نه تنها گله¬مند نشد بلكه با ابراز مسرّت سخنان مرا تأييد نمود و به صراحت تمام پذيرفت كه نسل جوان و دانشجويان دانشگاه¬ها بايد بيشتر مورد توجّه قرار گيرند و از ارزش¬هاي معنوي و اخلاقي آگاه¬ شوند.


همين همفكري و همدلي را در ديدار با نخبگان، علما و استادان دانشگاه ژنو در سوئيس همچون پروفسور ميتري، پروفسور آكو، كلوديناسه و استاد نورلي نيز احساس كردم و از گفتگوهايي كه با علماي مسيحي داشتم و بيشتر آنها در فضايي سرشار از خلوص و صميميّت برگزار شد به سه نكتة اساسي پي¬بردم: الف) وجود زمينه¬هاي روحي و اجتماعي كه بيانگر اضطراب و نگراني انسان¬ها از آثار منفي فرهنگ و تمدّن غربي است. ب) وجود صاحب¬نظراني كه از ديدگاه علمي، دوام و استمرار ظلم و ستم و فساد و تباهي را نفي مي‌كنند و ناممكن مي¬دانند و از فرارسيدن روزگاري خوشحالند كه امنيّت و عدالت در مفهوم عميق و وسيع خود بر سراسر زمين حكم‌فرما گردد و زمينة مناسب براي تحقّق اين مژدة بزرگ فراهم آيد. ج) نسل جوان را بايد دريافت و نسبت به راهزنان و سارقان عقل و ايمان هشدار داد و تفكر مترقي و انسان¬ساز را همواره گفت و شنيد و آنان را در فضاي آينده امن و عدل قرار دارد.


شبي در جمع چند نفر از استادان دانشگاه در واتيكان از كارل ماركس، فيلسوف و انديشمند يهودي، سخن به ميان آمد كه وي دريافته بود يهوديان و مسيحيان در انتظار ظهور مردي به¬سر مي¬برند كه امنيّت و عدالت را برقرار و محقّق سازد و به ظلم و فساد پايان دهد و با بهره¬گيري از اين واقعيّت مدّعي شد كه نظريّه و ايدة او (ماركسيسم) جامعه را به اين اهداف والا خواهد رسانيد و مردمان را از ظلم و تبعيض خواهد رهانيد و مكتب فكري و اقتصادي خود را بر اين اساس بنيان نهاد كه بسياري از مردم به آن گرويدند و حكومت¬ها و دولت¬هاي نيرومندي بر پاية اين مكتب پديد آمد امّا جامعة بشري به تدريج دريافت كه ايدة ماركسيسم نه تنها بشر را به سعادت و خوشبختي نمي¬رساند بلكه بر بارهاي سنگين انسان¬ها مي¬افزايد زيرا انديشه ضدّ خدا، بحث زندگي در جهت مقابل اسماء الحُسني است يعني ضدّ رحمت، رأفت، حكمت، نور، عدالت، حكمت، حق¬پرستي و ساير ارزش¬هاي انساني كه سرانجام پوچي آن آشكار شد و پايه¬هاي سست آن از هم فرو ريخت و همانطور كه امروزه سرمايه¬داري غرب و صهيونيسم پيدا و پنهان پرچم دروغين دموكراسي و عدالت را در دست گرفته¬اند و راه خوشبختي را بر بشر امروز مي¬بندند و بازتاب اين¬همه ظلم و نيرنگ، بيداري فكرها و روشن شدن نسل امروز است، به¬طوري¬كه فضاي مطالعه و تحليل نظريات فلسفي را نسبت به مصلح جهاني بازتر نموده است.


آيا با علماي بزرگ اهل سنت در اين رابطه نيز ديدارهايي داشته‌ايد؟ آيا با آنها دربارة ايدة مهدويّت به نتايج و نكات مشتركي رسيده‌ايد؟


از دير زمان قصد داشتم موضوع مبارك و مهم مهدويّت را با علماي بزرگ اهل سنّت در ميان بگذارم و از سال 1375 (ﻫ .ش) عملاً به اين بحث وارد شدم و به سفرهايي وسيع با شوق فراوان در گوشه و كنار دنياي اسلام پرداختم و در طي آن با جمعي از علماي اسلام و بزرگاني از مشايخ كرام و برجستگان نو انديش از استادان نامدار و انديشمندان معاصر در شهرهاي جدّه، مكة مكرّمه، دمشق، بيروت، ابوظبي، صنعاء و قاهره، مقرّ جامع ¬الازهر ديدار كردم كه از جمله امام طَنطاوي، دكتر احمد عمرهاشم رئيس وقت جامع¬الازهر و مفتي كلّ مصر، دكتر محمّد عُماره، مستشار دمرداش، استاد سليم العوّاء، دكتر حسن الشافعي استاد كلام و فلسفه در دانشگاه قاهره، دكتر محمّد شَرقاوي استاد دانشكدة دارالعلوم قاهره، دكتر عبدالله البسّام عضو هيأت امنا و رئيس دادگاه¬هاي استيناف در عربستان سعودي، دكتر عبدالله بن صالح العبيد مدير رابطة العالم الاسلامي، دكتر محمّد عبد يماني وزير سابق اعلام سُعودي و يكي از محقّقان و نويسندگان بنام، مؤلّف كتاب «علّموا اولادكم محبّة اهل البيت» و كتاب «فاطمة الزهراء» و نيز شيخ محمّد حبيب مدير مجمع فقه اسلامي و مُفتي پيشين تونس و يكي از اركان سازمان كنفرانس اسلامي در حال حاضر و چند تن از دانشمندان ديگر.


فلسفة اين ديدارها اين بود كه پايه و اساس مهدويت در اسلام محكم و استوار است و همة مذاهب اسلامي بر اين اصل مقدس اتفاق‌نظر دارند و به رغم همة اين موضوع اصيل و مترقي دستخوش نظرات كساني شده است كه در از علم درايت و حديث ناآگاه و بي‌خبرند، مانند احمد امين و فريد وجدي كه خود را دنباله¬رو ابن خلدون دانسته¬اند.


در گفتگويي با شيخ بزرگوار عبدالله بَسّام به نظريّات افرادي كه در باب مهدويّت شبهه¬افكني ¬كرده¬اند اشاره كردم ايشان در پاسخ گفت: «اينان هيچ¬كدام در علم حديث تخصّصي نداشته¬اند و شايسته نيست كه انسان در زمينه¬اي كه در آن تخصّص ندارد به بحث و مناقشه بپردازد و همة خبرگان علم حديث مسئلة مهدويّت را از اصول عقايد اسلامي مي¬دانند و افزون بر اين آنكه بسياري از اصحاب رسول اكرم(صلي¬الله¬عليه‌¬وآله¬وسلّم) احاديث متعدّدي در اثبات اين مسئله نقل كرده¬اند.


واقعاً اسف¬انگيز است كه تاريخ¬نگار و جامعه¬شناس بزرگي چون ابن خلدون پيشگام كساني باشد كه با نيرنگ¬هاي خود قصد مخدوش ساختن اعتقاد به مهدويت را دارند؛ اعتقادي كه درخت استوار و تنومند آن را پيامبر بزرگوار اسلام(ص) در سرزمين وحي كاشته و اهل بيت گرامي او(ع) و جمعي انبوه از نيكان صحابه و تابعين نيكوكار آنها، آن¬ را آبياري كرده و در گذر هزار و چند صد سال عدة بي‌شماري از علماي اسلام، از محدّثان، مفسّران و محقّقان به پرورش آن همّت گماشته¬اند. گفتني است كه ابن خلدون در «مقدمة» خود تعدادي از احاديث را ذكر مي¬كند و چند مورد از آنها را هم صحيح مي¬داند. بگذريم از اينكه سخن غير علمي در باب شيعة اماميّه گفته است. ولي متاسفانه گروهي اندك به نظرات بي¬پايه او دل بسته و به دلايل سست و واهي وي چنگ زده و خود نيز دلايل سست¬تري بر آن افزوده¬اند كه بعدها برخي خاورشناسان امثال فان فلوتن و گلدزيهر نيز به آنها تمسّك جسته و گرويده‌اند.


ما در اين زمينه در جلد سوم خط امان كه در آينده¬اي نزديك به چاپ خواهد رسيد بحث كرده ايم و پايه¬ها و ضوابط موضوع را روشن كرده و توضيح داده¬ايم كه اگر اين ضوابط و معيارها رعايت نگردد هر بحثي كه باشد غير علمي و پريشان¬گويي خواهد بود و بر دل و ذهن هيچ شنونده يا خواننده¬اي نخواهد نشست.


به نظر مي‌‌¬رسد تفكر انتظار در ميان اهل سنت ضعيف است و به آن بهاي لازم داده نمي¬شود. فكر مي‌‌¬كنيد عامل اصلي اين ضعف در كجاست و به نظر حضرتعالي چطور مي‌‌‌شود به توافق بيشتري با اهل سنت دست يافت؟


چنانكه گفتم، مهدويّت اصلي اصيل و مترقي و پرجاذبه و اميدبخش است و ريشه¬هاي آن تا اعماق تاريخ انسانيّت كشيده شده است و انبياي بزرگ الهي(عليهم¬السلام) به روزگار او بشارت داده¬اند. من هميشه پاسخ را اين مي‌دانستم كه هويّت حضرت به عنوان فرزند بلافصل امام عسكري(ع) و به اصطلاح «مهدي شخصي»، مورد قبول اكثريّت اهل سنّت نيست و به امام معصوم حي و شاهد و ناظر اعمال ما عقيده¬اي ندارند بلكه به «مهدي نوعي» يعني كسي كه از نسل حضرت علي و فاطمة زهرا(عليهم‌¬السلام) مي¬باشد و شايد هنوز تولّد نيافته است معتقدند و عامل اصلي اختلاف ميان شيعه و ساير مذاهب اسلامي همين است. امّا با ديدارها و گفتگوها به عوامل ديگري هم پي بردم. البته موضوع فرزند امام عسكري(ع) اصل است اما تنها اين نكته نيست و آن عوامل را مي¬توان چند چيز دانست كه در ديدارها صريحاً مطرح گرديد.


در كشورهاي مختلف اسلامي به ويژه مصر و لبنان با نويسندگاني صحبت كردم كه بعضي از آنان مي¬گفتند انتظار مهدي موعود آثار منفي بر تفكر اسلامي مي¬گذارد و در برابر، بيشتر علما و نويسندگان بر آثار مثبت و مفيد اين انتظار ـ هم براي اسلام و هم براي مسلمانان ـ تأكيد مي¬ورزند.


نخست اين¬كه به اعتقاد آنها چنين آثاري به ¬زيان مسلمانان مي¬انجامد زيرا بحث انتظار جامعه را به ركود و تنبلي مي¬كشاند و بنيان احساس مسئوليّت و التزام به تكاليف را سست مي¬كند و بر مسير جنبش¬ها و نهضت¬هايي كه در جهت استقرار حقّ و عدالت مي¬كوشند اثر منفي مي¬گذارد. دوم آن¬كه پاره¬اي افراد فرصت طلب و سودجو در سال¬هاي اخير با توسّل به اين ادّعا خود را مصداق مهدي موعود شمرده¬اند، كاري كه در سال¬هاي گذشته در مصر و حجاز روي داد و در طول تاريخ اسلام نيز كسان بسياري به ادّعاي مهدويّت برخاسته¬اند و طرح مجدّد اين موضوع ممكن است به بروز دعاوي جديد و ظهور فرصت¬طلبان تازه بينجامد. موضوع را براي اين بزرگواران در حجاز، مصر و لبنان توضيح دادم و گفتم: اگر ما با اين گونه تفسيرها به مسئلة انتظار بنگريم، و ديدگاه¬هاي ديگر را كنار بگذاريم در آن صورت نگراني¬هاي شما قابل توجيه خواهد بود زيرا اين¬گونه نگاه در واقع نگرش منفي به موضوع است و منافع و بهره¬هاي بزرگي كه از انتظار عايد اسلام و مسلمانان مي¬گردد ناديده گرفته شده است. بلي افراد بسياري هستند كه انتظار را به مفهوم دست ¬شستن از كار و كوشش و تنبلي و اتّكا بر آرزوهاي تُهي و توخالي مي¬پندارند درحالي¬كه مراد و مقصود از «انتظار»، فعّاليت و جنبش و زمينه¬سازي و فراهم آوردن مقدّمات لازم و آمادگي يافتن براي استقبال از امام موعود است. مسئوليت ما در انتظار ظهور امام همگان و گرانقدرترين موعود الهي كه بيش از هركس ديگر متعهد به اوامر و احكام خداوند است مسئوليتي بس بزرگ و سنگين است امامي كه در شأن او همين بس كه پيامبري چون عيسي مسيح(ع) پشت سر او به نماز خواهد ايستاد، آنچنان كه در هر دو صحيح بخاري و مسلم روايت شده¬است.


پس از اين توضيحات، برادران و علماي اهل سنّت، آثار و دستاوردها و پيامدهاي مثبت و گرانبهاي انتظار را پذيرفتند و هرگونه تحقيق و بررسي در اين موضوع را به سود اسلام و مسلمانان دانستند. در مورد مدعيان دروغين هم بايد گفت روشن ساختن مفهوم انتظار، اشكال ناشي از مدّعيان دروغين مهدويّت را رفع مي¬كند و ادّعاها و پندارهاي باطل آنان را محكوم مي¬سازد و از همه مهمتر اين¬كه امّت اسلام را بر محور واحد و زنده و پويا و مترقي متّحد مي¬سازد و در حقيقت همگان گرد يك واقعيت اجتماع نموده¬اند زيرا امام مهدي(ع) داراي علائم و نشانه¬هاي شخصي و اجتماعي دقيقي است كه مسلمانان بر آن علائم اتّفاق¬نظر دارند و افزون بر اين مقدّمات و نشانه¬هاي طبيعي و فراطبيعي پيش از ظهور آن امام و همزمان با آن نيز در احاديث صحيح و قابل اعتماد بيان و پيش¬بيني شده ¬است.


پيامد سومي كه براي موضوع مهدويت عنوان مي‌‌¬شد اين بود كه نگران آن بودند كه اين طرح و تحقيق خواه ناخواه به بحث امامت و خلافت خواهد كشيد و مسائل و اختلافات صدر اسلام بار ديگر سر برخواهد آورد و وحدت كلمة مسلمانان كه ضرورت آن روز به روز بيشتر نمايان و احساس مي¬شود آسيب خواهد ديد.


به مطلب جالب توجهي اشاره فرموديد با توجه به اين كه اساساً عقيده خلافت كه اهل سنت به آن معتقدند با امام شناسي و به طور خاص امام مهدي (ع) قابل جمع نيست، چطور مي‌‌¬شود در اين مورد با اهل سنت گفتمان سازنده و رو به پيشرفتي داشت، بدون اينكه وحدت جهان اسلام نيز آسيبي ببيند؟


در گفت¬وگوها دغدغة بسياري از علماي اهل سنت چنين مطلبي بود. من پاسخ دادم كه شيوة من در تأليف و نگارش اين كتاب، اجتناب از هرگونه هتك حرمت و خودداري از هرگونه اهانت و دوري از نزاع و مجادله است و من خود دقيقاً به وحدت كلمه و نزديك كردن مذاهب اسلامي به يكديگر و يكسان¬سازي ديدگاه¬هاي آنها متعهد و ملتزم هستم و دو جهت را در نظر دارم: 1. اين¬كه بتوانم سخن از مهدويّت را مستقل و جدا از مسئلة خلافت در صدر اسلام بيان كنم و به زمان حال و آينده بپردازم و بحث خلافت رسول الله(ص) فقط جنبة نظري و علمي محض خواهد داشت نه تنازع و اختلاف مخرّب. 2. ترغيب علماي اسلام به تقريب و همدلي و الفت بيشتر ميان مذاهب جعفري ـ حنفي، شافعي، مالكي ـ حنبلي.


در قاهره به تعدادي از استادان و نويسندگان بزرگ مصر گفتم: مبارك¬ترين سخن، مسئلة مهدويّت است زيرا اولاً ريشه¬ها و پايه¬هاي مهدويّت در قرآن كريم موجود و مشهود است ثانياً احاديث بسياري از طرق اهل سنّت روايت شده و در آن ميان احاديث متواتري ساز لحاظ آنها و احاديث معتبري از لحاظ اساتيد وجود دارد كه محدّثان بزرگ اهل سنّت آنها را نقل و تصريح كرده¬اندكه امام مهدي(عج) از تبار فاطمه(ع) است. ثالثاً برخي از علماي اهل سنّت در اين واقعيّت كه امام مهدي فرزند امام حسن عسكري(ع) و غايب است، با علماي شيعه هم‌¬رأيند و ما در فصلي خاص از اين كتاب، اسامي و اقوال اين علما و نيز عناوين كتاب‌هايي كه در اين موضوع تأليف شده¬اند را آورده¬ايم و اين خود دليل بر آن است كه شيعيان در شناخت هويّت، نام و نسب امام مهدي(عج) تنها نيستند و علما و محدّثاني از اهل سنّت نيز با آنان هم عقيده¬اند. رابعاً علما و مؤلّفان نامدار اهل سنّت، موضوع خلافت و حكومت را از مقام علمي و فقهي جدا مي¬دانند و مرجعيّت علمي اهل بيت(عليهم¬السلام) را تأييد و تصديق مي¬كنند و براين عقيده¬اند كه اهل بيت(عليهم¬السلام) آگاه¬ترين مردم به حقايق اسلامند و بر اساس آية مباركة تطهير «إنّما يُريد اللهُ لِيُذهِبَ عَنكم الرّجسَ أهل البَيت وَ يُطهِّرَكم تَطهيراً» (احزاب/33) اينان از هرگونه خطا و لغزش مبرّا هستند. افزون بر اين، حديث شريف ثَقَلين نيز اهل بيت را عِدل و هم‌رديف قرآن دانسته و حديث سفينه، و حديث «أنا مَدينة العلم و علي بابها» را نيز پذيرفته و آن دو را در تأليفات خود آورده و صحيح دانسته¬اند و اين اعتقاد آنان را ملزم به قبول تصريحات ائمة هدي(عليهم¬السلام) مي¬كند كه فرموده¬اند: امام مهدي فرزند امام حسن عسكري(ع) است. با توجّه به اين نكات، امّت اسلام همگي مي¬توانند با حفظ مذاهب خود در موضوع هويّت امام مهدي(عج) به عقيدة واحدي دست يابند و چه چيزي بهتر و سودمندتر و پرهيجان¬تر و پوياتر و پرجاذبه¬تر از مسئلة منجي و مصلح، مهدي موعود(عج) است. با اعتقاد راسخ مي¬گويم اگر جهان اسلام اين گزينة مبارك را محور و مركز فرهنگ و تمدن اسلام قرار دهد راه¬ها و رخنه¬هاي نفوذ دشمنان اسلام را بر روي آنان مي¬بندد.


اساساً چرا و چگونه ولايت امام عصر(عج) در طول تاريخ اسلام مورد هجوم دشمنان قرار گرفت؟ چرا تا اين مقدار به اين تفكر مترقي و سازنده هجمه شده است و چه مقاصدي دنبال مي‌‌¬شود؟


هجوم بر قلّة بلند ولايت و پرچم برافراشتة مهدويّت پديدة تازه¬اي نيست و سابقه¬اي ديرينه و ريشه¬اي كهن دارد چنانكه در عصر معتمد عبّاسي خانة امام حسن عسكري(ع) مورد تفتيش و جستجوي پليسي به قصد دستيابي به فرزندش امام مهدي(ع) قرار گرفت و در عصر غيبت صغراي آن حضرت نيز فشار سياسي بر شيعيان ادامه يافت. اين هجوم پس از آغاز عصر غيبت كبري' اندكي تخفيف يافت امّا پايان نپذيرفت و حتّي در دوران سلطة فرمانروايان آل بويه (ديلميان) نيز كم و بيش ادامه داشت چنانكه به گواهي تاريخ، شيخ مفيد ناگزير شد سه بار از بغداد كه تحت سيطرة آل بويه بود بگريزد و به دولت شيعي مَزيَديان در شهر حِلّه پناه بَرَد.


فيلسوفان و آگاهان مكاتب فكري جهاني در عصر حاضر به درجات متفاوت به اين حقيقت پي¬برده و بعضي از آنها صريحاً اظهار داشته¬اند كه آيين مسيحيّت تنها رنگ و ماية معنوي و روحي دارد امّا اسلام مكتبي انسان¬ساز است كه بشر را به سوي بهترين شيوة زندگي پيش مي¬برد و اين واقعيّت را من خود در گفتگوهاي متعدّد با بزرگترين فلاسفه و متكلّمان غربي از زبان آنها شنيده¬ام.


جامعه¬اي كه بر ضرورت انتظار پرورده مي¬شود روح ايمان به خدا و توكل بر او و كوشش قولي و عملي در راه كسب رضاي او بر آن جامعه حاكم مي¬گردد و در نتيجه در برابر قدرت¬هاي استعمارگر سر تسليم فرود نمي¬آورد. بنابراين، انتظار فرج عامل اساسي تحرّك و نهضت و فعاليّت جامعة اسلامي است عاملي كه به جامعه نشاط و جنبش مي¬بخشد و آن را براي استقرار حكومت الهي مهيّا مي‌سازد.


اگر اين تفكر و روحيّه در ميان يك ميليارد مسلمان در سراسر جهان زنده شود و هدفمند عمل كند در آن صورت نيرويي خواهد شد متحد و قدرتمند. از اين روست كه دشمنان اسلام در عصر حاضر به رويارويي و هجوم سرسختانه با اسلام برخاسته¬اند و قلم¬هاي مزدوران را به خدمت گرفته¬اند تا تفكر زنده و پويا و آرام¬بخش انتظار امام عصر(ع) را سست نمايند و با دروغ¬ها و افتراها و تهمت¬هاي بي¬پايه و سخيف، اين بناي بلند و كاخ شامخ اسلام را هدف قرار دهند تا اساس و اعتقاد به امام مهدي(عج) را يك افسانه و اسطوره معرّفي كنند و در اين راه برخي شبهه¬هاي ديرينه را كه از جانب برخي نويسندگان مطرح شده و با پاسخ¬ها و دلايل قاطع و روشن علماي اماميّه بطلان آنها ثابت شده بود از نو مطرح ساخته¬اند؛ شبهه¬هايي كه ما در اين كتاب بازگو كرده و دلايل روشن و قاطع بر بطلان و سخافت آنها ارائه نموده¬ايم و بر اين شبهات اينك مطالب جنگ¬آور ديگري اضافه شده است نظير سخن موشه دايان وزير جنگ اسرائيل كه در جنگ گفت: «منجي آخرالزّمان ارتش اسرائيل است» و يا فوكوياما در كتاب خود نوشت «محور حكومت جهاني در آينده آمريكاست.» بنا به فرمان قرآن كريم: «ذَرهُم يأكلوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلهِهِم الأمَلُ فَسَوفَ يَعلَمون» (حجر/3) به اين مختصر بسنده مي¬كنيم، زيرا قرآن كريم ما را از مناقشه و بگومگو با اين مدّعيان باز مي¬دارد و پاسخ علمي و منطقي در برابر كساني¬كه نه به منطق گردن مي¬نهند و نه براي علم ارزشي قائلند سودي ندارد و توجيهي براي آن نيست. پيامبر اكرم(ص) از اين روزگار تلخ خبر داده است كه فضائل و رذائل وارونه مي¬گردد؛ يكي جاي ديگري را به غصب مي¬گيرد.


در توصيف مسيح به لفظ دجال بسيار زيبا و ظريف اشاره است و معناي آن جايگزين شدن مسيح دروغين و ضد مسيح و دجال به جاي مسيح و نشستن فاسد و مفسد به جاي صالح و مصلح است. مي‌‌¬فرمايد: خدايا از شر مسيح دجال به تو پناه مي¬برم و از فتنة زندگي دنيا و مرگ به تو پناه مي¬برم.


انگيزه¬هايي كه اين¬گونه افراد را به اين ادّعاها و بيهوده¬گويي¬ها مي¬كشاند عقده¬هاي روحي ناشي از شكست¬ها و ناكامي¬ها و دست¬نيافتن به آرزوها و اهدافي است كه در سر مي¬پرورانده¬اند. از اين جهت به رويارويي با آنچه خود مي¬دانند حقّ و حقيقت است برمي¬خيزند و آشكارا برعلما و محدثّان بزرگ دروغ مي¬بندند و يا اقوال و اخبار آنها را تحريف مي¬كنند و اگر مطلبي به سود خود در آنها بيابند آن ¬را برمي¬گيرند و بزرگ مي¬نمايانند و آنچه را به زيان خود مي¬بينند كنار مي¬نهند و از آن چشم مي¬پوشند و با حيله¬گري¬هاي شگفت¬آور به ايجاد شبهه¬ و ترديد مي¬پردازند كه ما همة فريبكاري¬ها و شبهه¬افكني¬هاي آنها را با دلايل قاطع و روشن رد خواهيم كرد.


نمايان¬ترين موارد جعل و تزوير و تحريف اين مدّعيان از اين قرار است:

1. نقل خلاف واقع در كتب رجال و درايه. 2. ناديده گرفتن اكثر احاديث صحيحي كه دربارة هويّت امام مهدي(ع) وارد شده و ضعيف شمردن برخي ديگر. 3. نقل احاديث ضعيف و نامعتبر از پاره¬اي كتب تاريخي و استناد به آنها به عنوان روايات معتبر و تحليل و نتيجه¬گيري مغرضانه براساس نقل تحريف شده.


براي نمونه به يكي از ادّعاهاي غير منطقي و مغرضانه اشاره مي¬نماييم كه مدّعي ضعف و بي¬اعتباري و حتّي جعل همة احاديثي شده است كه بر امامت ائمة دوازده¬گانه عموماً و امامت و مهدويّت و غيبت امام دوازدهم(عليهم¬السلام) خصوصاً تصريح دارند. و همة راويان اين¬گونه احاديث را «مجهول» شمرده بدون آن¬كه هيچ دليلي بر اين مدّعا ارائه كند و تنها به ذكر اين عبارت اكتفا كرده كه «ضعف اين احاديث مُبَرهن و موثق است»! و اين جز ادّعايي بي¬پايه و مايه نيست زيرا هيچ كس دلايل و برهان¬هايي برضعف آنها ارائه نكرده است.


افزون بر اين، همة محدّثان عاليقدر شيعه همچون ثقةالاسلام كليني و شيخ صدوق و شيخ مفيد و سيّد مرتضي و شيخ طوسي را به جعل احاديث مزبور متّهم كرده¬است با اينكه شخصيّت علمي و تقوايي اين بزرگواران زبانزد عام و خاص و سنّي و شيعه است.


اين در حالي است كه ملاك و معيار اظهار نظر در علوم انساني و از جمله علوم حديث و فلسفه رعايت ضوابط علمي و فنّي مربوط به هر علم است، همچنان¬كه علوم تجربي نيز ضوابط خاص خود را دارند و اگر چنين نباشد و اين اصول و ضوابط رعايت نگردد هر حقيقت و دين و مذهبي به سهولت قابل انكار و تكذيب خواهد بود كه البته بطلان اين روش در زمينة علوم و معارف روشن¬تر از آن است كه نياز به بحث و گفتگو باشد.


از اينكه وقتتان را در اختيار ما قرار داديد متشكريم.


سوتيترها

مسلمانان اهل سنّت نيز جز دربارة وجود فعلي و هويّت دقيق و مشخّص آن امام اختلاف شايان توجّهي با شيعيان ندارند و علماي فريقين صدها كتاب و رسالة مستقل با عناوين مختلف كه موضوع همة آنها «امام مهدي» است نگاشته و به يادگار گذاشته¬اند.


در پاريس با فيلسوف مشهور و متكلم معروف، ژان گيتون گفتگويي داشتم. ايشان گفت: «از عبارات انجيل در باب ظهور مسيح (ع) و حكومت عدل جهاني تفسيرهاي مختلف مي‌شود و من با تفسيرها و ترجمه¬‌‌ها كاري ندارم عقيده علمي من اين است كه عدالت در زمين توسط يك منجي الهي به ¬دست خواهد آمد. به نظر من اسلام دين مترقّي و جامع و برخوردار از واقعيّت است.»


لازم است كه علماي اسلام به برگزاري كنفرانسي براي وحدت بخشيدن به ديدگاه‌هاي سنّي و شيعه در موضوع هويّت امام مهدي(عج) اقدام كنند كه بي‌شك موفقيّت بزرگي براي جهان اسلام خواهد بود و آثار پربار و ثمربخش آن در زمينة همة مسائل سياسي، فرهنگي و اقتصادي دنياي اسلام نمايان خواهد شد.


واقعاً اسف¬انگيز است كه تاريخ¬نگار و جامعه¬شناس بزرگي چون ابن خلدون پيشگام كساني باشد كه با نيرنگ¬هاي خود قصد مخدوش ساختن اعتقاد به مهدويت را دارند؛ متاسفانه گروهي اندك به نظرات بي¬پايه او دل بسته و خود نيز دلايل سست‌تري بر آن افزوده‌اند كه بعدها برخي خاورشناسان امثال فان فلوتن و گلدزيهر نيز به آنها تمسّك جسته و گرويده‌اند.


هويّت حضرت به عنوان فرزند بلافصل امام عسكري(ع) و به اصطلاح «مهدي شخصي»، مورد قبول اكثريّت اهل سنّت نيست بلكه به «مهدي نوعي» يعني كسي كه از نسل حضرت علي و فاطمة زهرا(عليهم‌¬السلام) مي¬باشد و شايد هنوز تولّد نيافته است معتقدند و عامل اصلي اختلاف ميان شيعه و ساير مذاهب اسلامي همين است.


نمايان¬ترين موارد جعل و تزوير و تحريف مدّعيان از اين قرار است: 1. نقل خلاف واقع در كتب رجال و درايه. 2. ناديده گرفتن اكثر احاديث صحيحي كه دربارة هويّت امام مهدي(ع) وارد شده و ضعيف شمردن برخي ديگر. 3. نقل احاديث ضعيف و نامعتبر از پاره¬اي كتب تاريخي و استناد به آنها به عنوان روايات معتبر و تحليل و نتيجه¬گيري مغرضانه براساس نقل تحريف شده.


بزرگان و دانشمندان واتيكان بيشتر عقيده داشتند ظهور حضرت مسيح (ع) با رستاخيز توأم است و من توضيح دادم كه از عبارات انجيل تقارن ظهور مسيح(ع) با قيامت استفاده مي‌شود نه توأم بودن با هم يعني قيام مسيح(ع) و حكومت عدل جهاني پيش از قيامت و روز رستاخيز رخ خواهد داد و به متن اناجيل استدلال نمودم.


ماهنامه آموزشي، اطلاع رساني معارف


شماره 68، مرداد و شهریور 1388


صفحات (41-47)

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها