0

(پري دريايي ژاپني)

 
nikaeen
nikaeen
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1389 
تعداد پست ها : 225
محل سکونت : اصفهان

(پري دريايي ژاپني)
پنج شنبه 5 اسفند 1389  10:59 AM


(گفت وگوي جان لاستر با هاياتو ميازاکي، کارگردان پويانمايي «پونيو برفراز صخره مشرف به دريا»)
به ندرت اتفاق مي افتد که ميازاکي براي حمايت از فيلم هايش کاري کند؛ هرچند در زمان نمايش نسخه انگليسي شهر اشباح به لس آنجلس آمده بود، اما همان زمان هم به خاطر نشان دادن اعتراضش به جنگ عراق از حضور در هر مراسمي امتناع کرد. اين بار جان لاستر، کاتلين کندي، فرانک مارشال و ديزني همگي تلاش کردند تا با حذف موانع موجود، امکان موفقيت را براي نسخه انگليسي پونيو فراهم آورند. آن ها فيلمي را که با الهام از داستان هانس کريستين اندرسن ساخته شده، در 927 سينماي آمريکا به نمايش درآوردند. در اين کشور، اين بيشترين تعداد سينمايي است که تا به حال به نمايش عمومي از کارهاي ميازاکي اختصاص يافته است. نقدها و مقالاتي که درباره اين پويانمايي نوشته شده، به طرز شگفت آوري با حرارت از آن مي گويند. پونيو با طراحي ساده اي که دارد، نسبت به کارهاي قبلي ميازاکي تقريباً به سمت جوان ترها متمايل شده است، اما توانسته در جذب و افسون جوانان و مسن ترها به يک اندازه موفق عمل کند. داستان در مورد يک ماهي قرمز کوچولوست که مغرورانه مي خواهد با کمک جادوي پدرش (با صداي ليام نيسن) به يک انسان تبديل شود تا به اين وسيله دوستي اش را با پسربچه پنج ساله اي که نزديک دهکده ساحلي زندگي مي کند، حفظ کند. پسربچه والدين دوست داشتني دارد؛ اگرچه پدرش به ندرت در خانه است. آن ها بايد براي گذراندن زندگي به سختي کار کنند. ماه گذشته ميازاکي در خلال اولين سفرش به جشنواره comic-con در سن ديه گو که به مناسبت مراسم بزرگداشت و تقدير از او در حاشيه مراسم اسکار انجام مي شد، در يک کنفرانس خبري چند ساعت با جان لاستر (کارگردان برنده اسکار و سرپرست بخش خلاقيت استوديوهاي والت ديزني و پيکسار) شرکت کرد که متن زير خلاصه اي از آن مصاحبه است.
ايده خلق دنيايي که ساخته ايد از کجا آمده است؟
من تمام کارهايم را روي فيلمنامه مصور (استوري برد) انجام ميدهم. زماني که در حال کشيدن فيلمنامه مصور هستم، دنيا پيچيده و پيچيده تر مي شود؛ در نتيجه دريافت صحيح و مناسبي که از شمال و جنوب و شرق و غرب دارم تغيير مي کند. کارمندانم نيز مثل مخاطبانم کاملاً متوجه نمي شوند چه اتفاقي در حال رخ دادن است و چيزي در اين باره به آن ها نمي گويم.
اين که مسائل و عناصر مربوط به حفظ محيط زيست را در فيلم هايتان وارد کنيد، چقدر برايتان حائز اهميت است؟
فکر مي کنم مهم ترين چيز براي من اين است که بچه ها قرار است در چنين محيطي رشد کنند، عشق ورزيدن را بياموزند و از زندگي در چنين محيطي لذت ببرند.
ايده اوليه شکل گيري داستان پونيو از کجا آمد؟
براي من واقعاً سخت است که از عوامل انگيزش و محرک انجام اين کار بگويم، ولي انگار در ناخودآگاهم احساس مي کردم که مشغول ماهي گيري هستم و توانستم يک ماهي قرمز را به تور بيندازم. همان منبع الهام من براي شروع به کار اين فيلم شد.
طي فعاليت تان چه مسائلي روي کار شما تأثير گذاشتند؟
آدم هاي بسيار زيادي بودند که اسم همه آن ها را به خاطر نمي آورم، پس ترجيح مي دهم که اسمي از هيچ کدام نياورم.
پونيو نشان مي دهد که شما کاملاً به سمت پويانمايي دستي برگشته ايد. چيز بخصوصي در پونيو بود که شما را تشويق به انجام اين کار کرد؟ در مورد تفاوت بين پويانمايي هاي رايانه اي و دستي چه مي گوييد؟
در حقيقت، ما بخش گرافيک رايانه اي را در استوديوي گيبلي قبل از اين که کار توليد پونيو را شروع کنيم، منحل کرديم. پس ما در شيوه کار پونيو به شکل دستي کاملاً مصمم بوديم. در مورد تفاوت بين اين دو شيوه فکر مي کنم مثل تفاوت هايي است که من و تو با هم داريم؛ من مي توانم کارهاي رايانه اي را به تو بسپارم و به متحرک سازي دستي بچسبم!
قبلا اشاره کرده بوديد که پونيو را ابتدا با يک قورباغه شروع کرديد و بعد تبديل به يک ماهي قرمز شد؛ اين تغييرات براي چه بود؟
من ابتدا کارم را با الهامي که از يک کتاب کودک گرفتم. شروع و فکر کردم که روي داستان اصلي و اوليه کار کنم. شخصيت آن داستان يک قورباغه بود، اما زماني که کار روي داستان را شروع کردم، همه چيز شکل کاملاًمتفاوتي به خود گرفت. بنابراين ديگر دنبال طي مسير قبلي نبودم و جهت کار را عوض کردم. به هر حال من به نويسنده آن کتاب کودک گفتم که کتاب او ايده اصلي و اوليه کار را به من داد. شگفت آور است، من گاهي خودم را تست مي کردم که اگر نتوانم چنين فيلمي را بسازم، برايم حکم اعدام را خواهد داشت. عقيده شما در مورد سينماي سه بعدي  به شکل استريوسکوپي چيست؟ آيا دوست داريد فيلمي در قالب سه بعدي بسازيد؟ فيلم هايي هستند مثل داستان اسباب بازي که در حال تغيير به شکل سه بعدي هستند. آيا هيچ وقت به اين فکر کرده ايد فيلم هاي قبلي تان را به شکل سه بعدي درآوريد؟
فکر نمي کنم که هيچ وقت فيلم سه بعدي بسازم، دست کم تا زماني که من و تهيه کننده ام توشيو سوزوکي زنده ايم، اين اتفاق نمي افتد!
نظر به اين که يک جور شباهت با داستان پري دريايي ديده مي شود، نسخه اوليه آن فيلم ساخته والت ديزني تأثيري روي کار شما نداشت؟
من پري دريايي را سال ها پيش ديده ام. در واقع همان زماني که براي اولين بار آن را گرفته بودم و اخيرا ديگر آن را نديده ام. در نتيجه، موقعي که مشغول ساخت فيلم بودم هم آن را نديده ام.
يک پيوند خيلي قوي را بين والدين و بچه ها در پونيو شاهد هستيم، مي خواستيد والدين و بچه ها از اين رابطه به چه چيزي برسند؟
فکر مي کنم مهم ترين چيز، اين است که والدين و بچه ها به يکديگر به عنوان موجوداتي گرانبها و ارزشمند و فوق العاده گرامي بنگرند. اگر آن ها اين موضوع را از محتواي فيلم درک کنند، عالي خواهد بود.
استوديوي گيبلي چگونه شکل گرفت و چطور آن زمان سرپا نگه داشته شد؟
من به همراه تهيه کننده ام توشيو  سوزوکي بعد از دره باد يک استوديو تأسيس کرديم. تا قبل از آن، استوديوهاي ديگر را اجاره مي کرديم و براي توليد هر محصولي کارمندان را دور هم جمع مي کرديم و بعد از اين که پروژه تمام مي شد، آن ها متفرق مي شدند. البته بعدها ديگر اين کار را دنبال نکرديم. زماني که در حال ساخت همسايه من توتورو بوديم، شما که براي شرکت در جشنواره فيلم هيروشيما آمده بوديد، براي ديدن کار نزد ما آمديد. البته آمدن به هيروشيما آن هم وسط تابستان بايد بسيار مشقت بار باشد، چون هواي هيروشيما در آن زمان بسيار گرم است!
واقعاً داغ، اما بازديد از استوديو بسيار جالب و مفرح بود. کسي در استوديو نبود که واقعاً بتواند خوب از عهده کار ترجمه ما برآيد و راه حل اين بود که به زبان پويانمايي با هم گفت وگو کرديم. هيچ گاه از خاطر نمي برم که مرا به واحد طراحي پسزمينه برديد. طراحي پسزمينه در همسايه من توتورو خيلي زيبا بود و من از ديدن آن طرح و نقاشي ها واقعاً شگفت زده و متحير شدم. در حالي که در استوديو قدم مي زديم شما طرح هاي کشيده شده يکي از شخصيت هاي آن فيلم را روي ورق هاي سلولوئيدي به من نشان داديد: اين يک اتوبوس است که گربه شده؟ يا يک گربه است که به شکل اتوبوس درآمده؟ نمي توانستم براي ديدن فيلم صبر کنم. به خاطر مي آورم زماني که در حال ساخت نسخه انگليسي شهر ارواح بوديم از يک دختر جوان که در واقع دختر يکي از دوستان تان بود، برايم گفتيد. آن دختر در حقيقت نماينده اي از دختران بي تفاوت و بي احساس ژاپني بود که مي گفتيد فيلم را براي آن ها ساخته ايد.
دختري که فيلم را براي او ساختم، مي شناسم. او الان به يک زن قدرتمند تبديل شده است. فکر نمي کنم به خاطر فيلم من باشد، اما او به جواني محجوب و قوي بدل شد. من مدل هايم را از افرادي که اطرافم هستند، الهام مي گيرم. مثلاً مدل پدر او را هم از يکي دوستانم گرفته بودم که بسيار غذا مي خورد.
در بيشتر فيلم هايتان نگراني هايي که در خصوص بوم شناسي و تأثير بشريت روي محيط داريد، مشهود است. آيا اين دلواپسي در تمام کارهايتان قرار است نمود داشته باشد؟
نگراني فزاينده من در خصوص  اصل و طبيعت بوم شناسي است. من فکر مي کنم که اين قسمتي از طبيعت و بديهيات اطراف ماست که بايد مثل مسائل معمولي و عادي آن ها را شرح داد؛ مثلاً وقتي به هنرمندان و گروهي که با آن ها کار مي کنم مي گويم فضا را  مه آلودتر ترسيم کنند، به اين خاطر نيست که من مه را دوست دارم، به خاطر اين است که فضاي اطراف ما که در آن زندگي مي کنيم مه آلود و غبارگرفته است. اين همان چشم انداز و منظره طبيعي است که ما و فرزندانمان به زندگي در آن عادت داريم و چه بخواهيم و چه نخواهيم در زندگي واقعي مان با آن مواجهيم. ما بايد دنبال راه هاي ويژه اي باشيم که زندگي حقيقي مان را روي صحنه نشان دهيم.
گفته بوديد که شخصيت فيلم تان را از يک افسانه قديمي الهام گرفته ايد.
زماني که روي داستان جديد کار مي کردم، فکر کردم که يک داستان جديد بنويسم. وقتي درگير هسته اصلي کار شدم، فهميدم که از داستان فولکور قديمي و افسانه اي که داستان بر اساس آن شکل گرفته بود، فاصله گرفته ام. اين طور نبود که تلاشي براي احياي يک افسانه قديمي کنم، اما طبيعتاً همان هسته و درون مايه اصلي شد. فکر مي کنم که اين بيانگر دنبال کردن تمدن بشري توسط من است.
آيا داستان همسايه من توتورو هم الهام گرفته از يک داستان و افسانه فولکور و بومي است؛ به خاطر وجود مخلوقات جادويي که قابل رؤيت براي بچه هاست؟
بيش از آن که تلاش کنم تا موجودات جادويي و سحر آميز را نمايش دهم، هدفم از ساخت همسايه من توتورو اين بود که عشق، علاقه و قدرداني ام را از طبيعت به نمايش بگذارم؛ چرا که تا آن زمان، تا حد زيادي از آن چشم پوشي کرده و به آن نپرداخته بودم. بايد به چندين جزء مي پرداختم؛ فرد منتظر در ايستگاه اتوبوس و موجودات عجيبي که دقيقاً کنار او ايستاده اند و يک بچه کوچک که موجود ريز نسبتاً شفافي را مي بيند. در ذهنم به دو جزء از اين موارد ده سال فکر کرده بودم. کودک منتظر در ايستگاه اتوبوس بايد بزرگ تر مي بود؛ چون بچه اي کم سن و سال تر از او نمي توانست در ايستگاه اتوبوس منتظر والدينش باشد و کودکي که نظاره گر موجود نيمه شفاف بود، مي بايست کوچک تر از آن باشد. مدت زمان زيادي در بهت و شگفتي مربوط به مرتبط کردن اين اجزا با هم بودم. نهايتاً ايده خواهر بودن اين دو شخصيت به ذهنم خطور کرد. بعد از آن شروع به تکميل داستان کردم.
در فيلم هايتان حتي موجودات خبيث و بد ذات هم جذاب و خوشايند هستند. مي توانيد برايمان بگوييد که براي خلق اين موجودات به چه فکر مي کنيد؟
زماني که کار را روي يک موجود خبيث و بد ذات آغاز مي کنم، علاقه ام به آن موجود شروع مي شود؛ پس موجودات خبيث من نمي توانند واقعاً شيطان صفت باشند. برادران فليشر که سوپرمن را ساخته اند، در يکي از صحنه هاي فيلمشان کارخانه فولادسازي دارند که دقيقاً پشت تپه هاي هاليوود قرار گرفته است و يک شخصيت منفي فيلم که براي ساخت چنين کارخانه اي در نظر گرفته شده، يکي از افرادي است که بايد دوست داشتني باشد. آدم هاي بد فيلم خيلي بيشتر از قهرمانان فيلم ها کار مي کنند و مؤثر واقع مي شوند.
منبع: صنعت سينما، شماره 87

nikaeen

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها