0

نظريه پردازي بر اساس فرهنگ مهدوي

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

نظريه پردازي بر اساس فرهنگ مهدوي
چهارشنبه 4 اسفند 1389  2:36 AM




نظريه پردازي بر اساس فرهنگ مهدوي متون و منابع ديني، جهت استخراج اعتقادات، اخلاق، آداب، نظريه‌هاي علمي و كاربردي و طرح مدل‌هاي ديني، به مثابه سرچشمه و اصل براي مؤمنان تلقي مي‌گردد. همواره انديشه‌ورزان مسلمان آموزه‌هاي ديني را براي توده مردم نقل كرده‌اند و به ترويج و توسعه فرهنگ اسلامي همت گمارده‌اند. با وجود اين، آنان آموزه‌هاي ديني را براي ارائه سلسله اصول و مباني راه‌بردي جهت نظريه‌پردازي و پرداختن به تحليل‌هاي فكري در زمينه‌هاي متفاوت انساني و اجتماعي كمتر به كار برده‌اند. با توجه به اين‌كه امروزه در عصر مدرن، جوامع ديني بسيار به نظريه‌پردازي در حوزه‌هاي متفاوت حيات بشري نيازمندند و نظر به اين پيش‌فرض كلامي كه تعاليم ديني در حوزه‌هاي متفاوت، اصول راه‌بردي مي‌تواند داشته باشد، پس ناگزير بايد در متون ديني كاوش شود و سياست‌هاي كلان ديني در حوزه‌هاي ممكن براي نظريه‌پردازي، استخراج گردد. طبيعي است جوامع ديني بيش از آن‌كه به جعل و اختراع الفاظ و اصطلاحات نيازمند باشند، به ارائه منظم، منطقي و سيستماتيك آموزه‌هاي ديني نياز دارند.
با توجه به اين‌كه از ديدگاه كلامي، مهدويت به مثابه ركن اساسي اعتقاد ديني، مورد توصيه و تذكر پيشوايان دين قرار گرفته است، پرسش اصلي در اين مقاله بدين شرح است كه آيا مي‌توان از آموزه مهمي چون مهدويت در نظريه‌پردازي و مدل‌سازي در حوزه‌هاي متفاوت فردي و اجتماعي استفاده نمود، به طوري كه مؤلفه‌هاي ديني و اعتقادات كلان اسلامي در آنها حضور داشته باشد؟ براي مثال، همان‌طور كه مي‌توان از نامه امام علي7 به مالك اشتر اصول مديريت اسلامي را استخراج نمود، آيا مي‌توان با سخنان، پيش‌فرض‌هاي كلامي، سنت و سيره مهدوي در عرصه‌هاي اجتماعي، اصول مهدوي را براي كمك به عرصه¬هاي بشري استخراج كرد؟ طبيعي است كه بايد توجه داشت، حيات مهدوي در عرصه فردي بسيار متفاوت با حيات مهدوي در عرصه اجتماعي است؛ در عرصه فردي با خواندن روايت‌ها و پيام‌هاي مهدوي و ترويج سيره ايشان، ديگران را مي‌توان به سوي اعتقادات ديني تحريص و تشويق نمود، اما در عرصه¬هاي اجتماعي، ترويج و توسعه مباني ديني نيازمند الگوها و مدل‌هاي كلان و كلي است و تنها از اين راه مي‌توان در عرصه اجتماعي و عمومي به ترويج و گسترش عناصر و مؤلفه‌هاي ديني پرداخت. تيتوس بوركهارت، هنرشناس اسلامي مي‌گويد:
اگر فردي از من درباره اسلام بپرسد، من در پاسخ مي¬گويم كه وي مسجد قرطبه در اسپانيا و يا مسجد ابن‌طولون را در مصر بنگرد[1]
در واقع، سخن او اشاره به اين معناست كه عظمت و شكوه اسلام بايد بتواند خود را در آثار فرهنگي و شئونات اجتماعي هم‌چون معماري، هنر، ادبيات، مديريت، نظم اجتماعي، توسعه شهري، مناسبات اجتماعي و روابط انساني نشان دهد، نه اين‌كه دين به حوزه فردي و عبادي محدود شود و تنها نمونه‌هاي شخصي اسلام استناد شدني باشد. از اين‌رو، ، نشان دادن اهميت و كاركرد عملي دين در پاسخ به پرسش‌هاي مخاطبان و حوزه‌هاي نظري و عملي، از جنبه‌هاي مقايسه‌اي و تطبيقي اديان با يك‌ديگر است و تنها بررسي دروني دين براي نشان دادن اهميت آن بسنده نمي‌كند.

مؤلفه‌هاي اصلي فكر شيعه از منظر پديدارشناسي

هر يك از اديان و مذاهب، داراي مؤلفه‌هاي اصلي و بنيادي هستند كه ستون و پايه اديان را تشكيل مي‌دهند، به طوري كه اگر اين پايه‌هاي اصلي فرو ريزد، مذهب نيز نابود مي‌گردد. شناخت اين مؤلفه‌ها و پايه‌ها با نگاه بيروني و روش پديدارشناسانه امكان‌پذير است. در واقع، براي شناخت مباني دين لزوماً نياز نيست كه آن را از منظر فرد معتقد به مذهب بنگريم، بلكه هر پديده‌اي در روش پديدارشناسانه، مؤلفه‌هاي اصلي خود را بر مخاطبان مي‌نماياند و عناصر دروني خود را آشكار مي‌سازد. به همين جهت، شايد فرد محققي كه از منظر بيروني و با نگاهي توصيفي و پديدارشناسانه به موضوع مي‌نگرد، بهتر بتواند مؤلفه‌هاي اصلي يك مذهب يا تفكر را تشخيص دهد، زيرا او بدون دل‌دادگي و تعلق خاطر به موضوع مي‌نگرد و در بيان پايه‌هاي فكري يك دين ساده‌تر مي‌تواند قضاوت و داوري كند.


از ديدگاه پديدارشناسي كه بسياري از دين‌پژوهان برجسته معاصر چون ژيلسون، ميرچا‌الياده، هانري‌كربن، آنه ماري شيمل، فريدريك هايلر و امثال آنها به آن وفادار بوده‌اند، پديده «خودش را نشان مي‌دهد» يا «مي‌گذارد ديده شود».[2]در اين شيوه پژوهشي، بدون آن‌كه درباره صدق و كذب پديده داوري و قضاوت كنيم، با آن ارتباط برقرار مي‌نماييم تا مباني، پايه‌ها و عناصر دروني و اصلي آن را بشناسيم. به گفته مك كواري:


بدين ترتيب پديدارشناسي اساساً عيان كردن و پديدار ساختن آن چيزي است كه خودش را پديدار مي‌سازد؛ برداشتن حجاب محجوبان و كنار زدن است، بدان‌سان كه به ما رخصت مي‌دهد آن چيزي را ببينيم كه مي‌گذارد، ديده شود كه چيست. به تعبير كوئنتين لوئر روش پديدارشناختي... روش استدلال نيست بلكه روش توصيف است و در آن اميد مي‌رود كه ديگران نيز امور را به همين سان مي‌بينند.[3]


حال اگر با توجه به شيوه پديدارشناسي و توصيفي، به مذهب شيعه نظر شود و هدف محقق، تشخيص عناصر و مباني اساسي و بنيادي فكر شيعه باشد، بي‌ترديد پاره‌اي از مباني ديني نسبت به ديگر عناصر ديني، نمود و جلوه درخشان‌تري خواهد داشت؛ زيرا تمامي اعتقادات و مباني ديني در درون مؤلفه‌هاي يك مذهب يا دين اهميت يك‌ساني ندارند، بلكه رتبه‌هايشان نسبت به هم متفاوت است. براي نمونه، با دقت در عناصر و مؤلفه‌هاي اعتقادي مذهب شيعه ديده مي‌شود، اعتقاد به امامت و مهدويت، يكي از عناصر استوار و مبنايي شيعه است كه آن را متمايز مي‌سازد؛ به طوري كه با نبود اين مؤلفه ذاتي، انديشه شيعه فرو مي‌ريزد، به همين جهت، اين عنصر كلان و اصلي، در تعارض با تفكر شيعه زير سؤال برده مي‌شود. پاره‌اي از مخالفان به درستي فهميده‌اند كه پذيرش يا انكار تشيع، بر داوري درباره اين مؤلفه اساسي استوار است.


البته افزون بر شيوه پديدارشناسي، اگر از منظر ديگر شيوه‌ها هم‌چون شيوه كلامي يا تاريخي هم به شيعه پرداخته شود، باز به اين نكته مي‌رسيم كه در اين مذهب و حتي در ديگر فرق اسلامي، مسئله مهدويت موقعيت و منزلت خاصي دارد؛ اين ديدگاه‌ها نيز به مانند ديدگاه پديدارشناسي، مسئله امامت مهدوي را به منزله بنياد تفكر شيعه به ثبوت مي‌رسانند. براي مثال، از امام صادق7 درباره اركان شيعه پرسيده‌اند كه ايشان در جواب، به پنج مؤلفه و عنصر ديني اشاره فرمود: نماز، زكات، حج، روزه و ولايت.[4] آن‌گاه كه از مهم‌ترين مؤلفه پرسيدند، ايشان ولايت را مهم‌ترين خواندند. بنابر اين سخن، مسئله ولايت كه پس از نبي اكرم4 با امامان استمرار يافته، مهم‌ترين عنصر كلامي است؛ به طوري كه شريعت پس از وفات نبي اكرم6 از منظر تفسير امام معصوم كه ولايت دارد، استمرار مي‌يابد.


جايگاه ممتاز مهدويت‌انديشي در تفكر شيعه به قدري است كه پاره‌اي از شرق‌شناسان و شيعه‌شناسان كه درصدد شناخت عناصر كلان اين مذهب بوده‌اند، متوجه اين مؤلفه گرديده‌اند. هانري كربن در حوزه كلام اسلامي و حامد الگار در حوزه فلسفه سياسي از جمله كساني‌اند كه در اين‌باره اظهار نظر نموده‌اند. بنا بر اعتقاد هانري كربن اعتقاد به مهدويت عنصر اصلي فكر شيعه است كه تا اندازه‌اي اين مذهب را از ديگر مذاهب ممتاز مي‌سازد و سبب پويايي و حيات آن مي‌شود. وي كه به شناخت فرقه‌هاي شيعي توجه بيشتري نموده، آشكارا مسئله امامت و مهدويت را مهم برمي‌شمرد.[5]


هم‌چنين حامد الگار، تئوري‌پرداز سياسي كه درباره انديشه‌هاي سياسي انقلاب اسلامي ايران متخصص و نظريه‌پرداز است و پيروزي انقلاب اسلامي ايران را با تكيه بر تئوري مذهب تحليل مي‌كند، آن‌گاه كه به تحليل انقلاب اسلامي ايران و ريشه‌هاي وقوع اين انقلاب مي‌پردازد، به سه پارادايم و مؤلفه اصلي فكر شيعه اشاره مي‌كند:

1. اعتقاد به مهدويت و مفهوم غيبت؛


2. اعتقاد به مفهوم شهادت، برگرفته از قيام امام حسين7؛


3. عدم مشروعيت بخشي به تمامي حكومت‌هاي موجود در عصر غيبت.


وي اعتقاد به مهدويت را ركن اساسي و عامل مهم تمامي جنبش‌ها و حركت‌هاي آزادي‌بخش و تحول‌آفرين جوامع شيعه برمي‌شمرد و انقلاب اسلامي ايران را نيز متأثر از همين مؤلفه مي‌داند. حامد الگار در كتاب خود پيرامون انقلاب اسلامي به گونه‌اي ژرف و عميق به اين امر مهم مي‌پردازد و بر خلاف بسياري از ديگر تئوري‌پردازان انقلاب اسلامي كه به عناصر ديگري از فكر شيعه اشاره مي‌كنند، ريشه‌‌‌هاي فكري انقلاب اسلامي را بر مسئله مهدويت مبتني مي‌داند. وي با اين باور كه براي شناخت انقلاب اسلامي بايد به اين سه مبناي مهم و كليدي فكر شيعه توجه نمود، در اثبات اهميت اين عناصر اساسي به بررسي تاريخ شيعه از عصر صفويه تا انقلاب اسلامي مي‌پردازد و دكترين امامت را كه مهدويت از مصاديق آن به‌شمار مي‌رود، بنياد فكري شيعه و تحقق انقلاب اسلامي ايران ياد مي‌كند.[6]


از اين‌رو، محققان پديدارشناس، در تفكر شيعه مهدويت را عنصري ذاتي و بنيادي يافته‌اند؛ به‌گونه‌اي كه در تحليل انديشه‌هاي كلامي و جوامع شيعي به راحتي نمي‌توان اين عنصر فكري را ناديده گرفت؛ در بسياري از نظريه‌پردازي‌ها از جمله فلسفه تاريخ، فلسفه سياست، عرفان اسلامي، كلام اسلامي، آينده جهان و بشريت، نجات و رستگاري و ديگر عرصه¬هاي اجتماعي و فردي، مسئله مهدويت حضور تام و تمامي دارد. بنابر ديدگاه پديدارشناسي، اگر فردي بخواهد بدون دل‌دادگي و تمايل دروني به مباني شيعه بنگرد و نگرش شيعه را در حوزه‌هاي مذكور بيان دارد، بي‌ترديد به سوي مهدويت كشيده خواهد شد؛ نگرش بيروني به اين مسئله حتي بدون باور قلبي و از غير ديدگاه كلامي، معطوف به انديشه مهدويت خواهد بود. به همين دليل، افرادي چون هانري‌كربن و حامد الگار در بيان منطق بسياري از انديشه‌ها، الگوها و فعاليت‌هاي كلامي و سياسي شيعه، متوجه فرهنگ مهدوي شده‌اند.


تفاوت آموزه مهدويت با دكترين مهدويت

با وجود آن‌كه در اصطلاح‌شناسي كلمه «دكترين» گفته شده كه از معاني آن آموزه و هم‌چنين اعتقاد و تصديق‌نمودن يك مسئله است، اما معاني ضمني متنوع و متعددي در علوم متفاوت براي دكترين به كار رفته است.[7] آن‌چه در اصطلاح دكترين مهدويت بدان توجه مي‌شود، تنها مهدويت به مثابه آموزه‌اي در كنار ديگر آموزه‌هاي ديني نيست، بلكه آن‌گاه كه با نگاه به فرهنگ مهدوي، راه‌كارهاي راه‌بردي و اصول كلان را استخراج مي‌كنيم و از آنها در نظريه‌پردازي‌ها بهره مي‌گيريم، از آن به دكترين مهدويت تعبير مي‌كنيم. در واقع، دكترين مهدويت، راه‌كار آموختن از مهدويت به مثابه يك خط مشي راه‌بردي در نظريه پردازي‌هاست؛ آن‌گاه كه اصول و مباني مهدوي در نظريه پردازي‌ها به كار برده شوند. با توجه به اين‌كه نظريه‌پردازي بايد بر چارچوبه‌هاي آن تكيه كند، دكترين مهدويت نيز هم مي‌تواند الهام بخش نظريه‌ها باشد و هم مي‌تواند در اثبات، پايداري و توجيه‌پذيري نظريه‌ها در عرصه‌هاي علوم انساني به كمك انديشه‌ورزان ديني آيد.[8] گفتني است، همه آموزه‌هاي ديني توانايي ندارند كه به دكترين تبديل شوند، زيرا همه تعاليم ديني مقام و منزلت آموزه‌اي هم‌چون مهدويت را ندارند و از پايه‌ها و استوانه‌هاي دين تلقي نمي‌گردند. براي مثال، پاره‌اي از مباحث كلامي در فرهنگ اسلامي به جهت اختلاف فرقه‌هاي مذهبي پيرامون آنها توانايي ندارند كه به دكترين تبديل شوند ، اما مهدويت در همه فرقه‌هاي اسلام، جايگاه و منزلت دكترين را دارد و هم‌چون نبوت نبي اكرم6 همگاني است. هم‌چنين چه بسا مبحثي در مذهب و فرقه‌اي خاص، اعتقادي كلان و اصلي باشد و هم‌چون مبحث امامت در تفكر شيعه جايگاه دكترين را دارا باشد، اما در نزد ديگر فرقه‌هاي مذهبي به منزله دكترين تلقي نشود. از اين‌رو، مي‌توان گفت پاره‌اي از مباحث اعتقادي در بعضي از مذاهب اسلامي نيز توانايي «دكترين» شدن را ندارند؛ از جمله، مباحث اختلافي در اعتقادات كه اهميت كلان ندارند، مانند مسئله جزيره خضراء، وجود زن و فرزند براي امام مهدي4، علايم غير حتمي در عصر ظهور و امثال آن در مباحث مهدوي هيچ‌گاه منزلت دكترين را نمي‌يابند، زيرا همگان به آنها باور ندارند و همه عالمان اسلامي درباره آنها با يك‌ديگر موافق نيستند.


مجموعه‌ تعاليم، سخنان، توقيعات و مباني كلامي برخاسته از اعتقاد به امامت مهدوي در عصر غيبت، فرهنگ مهدوي را شكل مي‌دهد كه به آن «آموزه مهدويت» مي‌گويند، اما آن‌گاه كه اين آموزه يك خط مشي براي نظريه‌پردازان گردد و آن را به عنوان اصلي بديهي، بي‌چون و چرا، كلان، بنيادين و اصيل بپذيرند و جنبه راه‌بردي و عملي به خود بگيرد، از آن به «دكترين» تعبير مي‌شود.[9] دكترين مهدويت به جهت توانايي و قابليت راه‌بردي، در نظريه‌پردازي‌هاي ديگر عرصه‌هاي بشري نيز مي‌تواند مؤلفه و عنصر مهمي باشد، به گونه‌اي كه انديشه‌ورزان در عرصه‌هاي متفاوت فردي و اجتماعي با تدبر و غور در فرهنگ مهدوي مي‌وانند به استخراج و پايه‌گذاري مجموعه‌اي از اصول ديني و مهدوي در حوزه‌هاي تخصصي خود دست يازند و به طراحي و شكل‌گيري نظريه‌هايي اقدام ورزند كه دكترين مهدويت مي‌تواند در آنها حضور داشته باشد. در واقع، انديشه‌ورزان نظريه‌هايي را كه در عرصه‌هاي متفاوت پيش مي‌نهند، با بهره‌مندي از تعاليم ديني و مهدوي شكوفا مي‌سازند و مي‌پرورانند. با انديشه در عرصه‌هاي علوم انساني به ويژه فلسفه تاريخ، سياست، تعليم و تربيت، عرفان، انسان‌شناسي، جامعه‌شناسي، تبيين آينده جهان و مانند اينها، توانايي دكترين مهدويت را در تحقق نظريه¬ها و حوزه¬هاي ياد شده خواهيم يافت؛ هر چند اين مهم تنها با سخت‌كوشي برخواهد آمد.


گفتني است كه دين زبان عرفي و عمومي دارد. هيچ‌گاه پيامبران مانند فيلسوفان متافيزيك‌گرا نبودند تا سخنان را دشوار سازند و ميان حقيقت و عمل فاصله افكنند. از اين‌رو، اگر انديشه‌ورزان در متون ديني تحقيق كنند و هم‌چون غواص در دل دريا به غواصي بپردازند، چه بسا در عرصه تخصصي خود به مباني استواري دست يابند. اما اين مباني هم‌چون سنگ در دل كوه و گوهر در اعماق دريا نيازمند پرداخت، استخراج و كاوش سخت‌كوشانه است. در واقع، نياز به نظريه‌ها و ساختن سياست‌هاي كلان زندگي، ما را ملزم مي‌سازد تا به جست‌وجو در آموزه‌هاي ديني پرداخته و به استخراج و اكتشاف اصول ديني همت گمارده و سپس از آنها در نظريه‌پردازي خود استفاده نماييم. در واقع ميان دين و نظريه ديني تفاوت است؛ در نظريه ديني فرضيه پيش‌فرض ذهني و افق ديد وجود دارد، در حالي كه آموزه‌هاي دين كه به همان شكل اوليه و مقبول مورد استفاده مؤمنان است، نياز به هيچ پرداخت و چارچوبه‌سازي ندارد.


تلاش در به‌كاربردن اصطلاح دكترين براي مفهوم و مؤلفه راه‌بردي مهدويت از آن روي است كه از آموزه مهدويت در عرصه نظريه‌پردازي و تئوري‌سازي در عرصه‌ها و حوزه‌هاي امكان‌پذير بتوان بهره گرفت. در واقع، ميان وجود حقيقت در متن دين با استفاده از آن در نظريه‌ها و سياست‌هاي كلان دست‌كم يك تفاوت وجود دارد و آن استخراج و بيرون كشيدن گوهري از دل پديده‌ است. همان‌طور كه ما به فهم متون ديني اقدام مي‌ورزيم و با فهم مفردات سخن پيشوايان ديني به آنها عمل مي‌كنيم، هم‌چنين براي كشف اصول و مباني نظري از ميان متون ديني و استفاده از آنها در نظريه‌پردازي‌هاي خود نيز بايد جداگانه بكوشيم. هر دو عمل نيز نوعي دين‌داري به شمار مي‌روندكه به وسيله پيشوايان ديني توصيه و ترغيب شده است. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد:


هذا القرآن إنّما هو خط مستور بين الدّفتين لاينطق بلسان و لابدّ له من ترجمان؛


قرآن خطي است نوشته شده كه ميان دو جلد پنهان است. زبان ندارد تا سخن گويد. و نيازمند كسي است كه آن را ترجمه كند‌‌‌‌.[10]


فهم تحليلي و ساده سخن و در معنايي عميق‌تر و گسترده‌تر، فهم و استخراج اصول و مباني ديني جهت به كارگيري در نظريه‌سازي‌ها در عرصه‌هاي زندگي از مصاديق اين ترجمه و واداشتن به سخن است.


بنابراين، به نظر مي‌رسد آن‌گاه مي‌توان از اعتقاد به مهدويت در متون ديني به «دكترين» مي‌توان تعبير نمود كه آن را نظريه‌اي راه‌بردي و نه آموزه دانست؛ زيرا چنان‌كه اشاره شد، عنصر و مؤلفه افزون‌تري در مفهوم دكترين وجود دارد كه آموزه‌هاي ديني را از سطح باور صرفاً مذهبي بالاتر مي‌برد. دكترين براي آموزه‌اي با جايگاه بنيادي و بديهي، اختلاف و نزاع‌ناپذير و راه‌بردي به‌كار مي‌رود مي‌رود كه مي‌توان با آن در عرصه‌اي نظريه پردازي كرد. پس اين‌گونه اعتقاد و باور به مهدويت را «دكترين» مي‌ناميم؛ زيرا در عرصه‌هاي بشري راه‌بردي است و از آموزه مهدويت تنها در اين‌صورت به دكترين تعبير مي‌شود. منظور از گزينش كلمه «دكترين» براي مهدويت، تنها گزينش كلمه‌اي مترادف با معناي آموزه نيست، بلكه منظور آموزه‌اي است كه در عرصه‌هاي فردي و جمعي، سياست‌هاي كلان و نگرش راه‌بردي دارد.


هم‌چنين منظور از مهدويت، فرهنگ مهدوي است. اين اصطلاح كليه عناصر مهدوي از جمله: سخنان، توقيعات، تاريخ حضور امام مهدي4 از قرن سوم تاكنون، پيش‌فرض‌هاي كلامي پيرامون مهدويت و همه مؤلفه‌هايي را كه از طريق امامت و ولايت مهدوي به فرهنگ شيعي و اسلامي وارد شده، شامل مي‌شود؛ زيرا گاه پيش‌فرضي كلامي هم‌چون حضور و ولايت امام مهدي4 موجب مي‌شود كه عالمان ديني نظريه‌ها و مباحث فقهي و كلامي خود را هم‌سوي با مباحث مهدوي قرار دهند. براي مثال، فقيهان در بحث از نظريه‌هاي سياسي متوجه بوده‌اند كه ولايت در عصر غيبت امام معصوم به امام و يا كسي متعلق است كه به ايشان منسوب باشد و اين منصب به هيچ گونه در عصر غيبت از آن فرد ديگري نخواهد شد. بنابراين، در نظريه‌پردازي پيرامون مهدويت، هدف تنها استناد به سخنان ايشان نيست، بلكه در سطحي وسيع‌تر، مقصود از آن، نظريه‌پردازي پيرامون مقام، منصب و موقعيت امامت مهدوي است؛ اين امر تنها محدود به سخنان مهدوي نمي‌گردد و همه عناصر موجود پيرامون شخصيت مهدوي را دربر دارد.


تمايز آموزه ديني و نظريه‌پردازي ديني

آموزه ديني كه بر هر يك از تعاليم متون مقدس اطلاق مي‌شود، با نظريه‌پردازي ديني كه علاوه بر متون ديني، بر فرآيند انسجام بخشيدن به مفاهيم نظري و مجموعه‌اي از اطلاعات، پيش‌فرض‌ها و قوانين استوار است، متفاوت مي‌نمايد.


درباره تعريف و مفهوم نظريه تعاريف بسياري ارائه شده است، به طوري كه كثرت اين تعاريف ما را ناگزير مي‌سازد تا از ابتدا به تعريف خاصي وفادار شويم.[11] نظريه، حكم و بياني كلي و جامع است كه مجموعه‌اي از اطلاعات و داده‌هاي متفاوت و پراكنده را سامان بخشيده و با يك‌ديگر پيوند مي‌دهد و روابط با معنايي را ميان آنها مي‌آفريند، به طوري كه هر نظريه‌اي به استدلال و اثبات ادعاي خود مبني بر ايجاد رابطه با معنا ميان داده‌هاي خودش نياز دارد. بنابراين، هر نظريه از مجموعه داده‌ها، پيش‌فرض‌ها و روابط تشكيل‌شده كه با پيوند و ايجاد ارتباط ميان آنها، تبييني از واقعيت را ارائه مي‌دهد. هر نظريه‌اي در عرصه علوم انساني، بر گزينش و انتخاب مقدمات، اصول، پيش‌فرض‌ها و مبادي استوار است كه روند پذيرش عمومي آن مقدمات و مفروضات، نظريه‌پرداز را وادار مي‌سازد تا به دنبال اثبات اين داده‌ها باشد، به طوري كه جريان آزمون نظريه و اثبات مبادي آن امري دشوار، مبهم و نيازمند كوششي طولاني است. هر نظريه‌اي (استقرايي يا قياسي) مراحلي براي نظريه‌پردازي دارد؛ هم‌چون طرح سؤال، تبيين پيش‌فرض‌ها و مقدمات ذهني، ارائه راه حل، توضيح و تفسير نظريه و تبيين مصاديق خارجي. نظريه‌پرداز كه با تكيه بر مباني ديني به طرح نظريه‌اي خاص در يكي از حوزه‌هاي فرهنگ مي‌پردازد، ناگزير است علاوه بر انسجام بخشيدن به اطلاعات و داده‌هاي ديني در تبيين واقعيت، به رابطه مؤلفه‌ها و داده‌هاي برون‌ديني و اصول حاكم بر نظريه‌پردازي نيز التفات داشته باشد. در واقع، نظريه‌پردازي ديني نيازمند اطلاعات و مبادي تصوري و تصديقي برگرفته از دين و اصول حاكم بر طراحي نظريه به همراه اطلاعات علمي است. هر يك از اين امور، در نظريه‌پردازي و ايجاد رابطه ميان داده‌ها براي تبيين واقعيت، نقش دارند. از اين‌رو، برخي از انديشه‌ورزان درباره نسبت ميان مباني دين و دانش در نظريه‌پردازي و نقش آن دو گفته‌اند كه نظريه‌پردازي ديني، به آموزه‌هاي ديني و دانش بشري و علاوه بر آنها آگاهي بر اصول حاكم بر مراحل نظريه‌پردازي نيازمند است.


مؤلفه‌هاي نظريه‌پردازي

با تعامل آموزه‌هاي ديني و آگاهي‌ها و معرفت‌هاي بشري درحوزه‌هاي متعدد مي‌توان نظريه‌پردازي كرد، مشروط به اين‌كه در نظريه‌ها علاوه بر ممكن دانستن كشف حقيقت ديني، تكيه بر متون ديني و دغدغه در تشخيص دقيق و صحيح تعاليم ديني، به عناصري هم‌چون معرفت بشري، تجربه تاريخي بشر و فرهنگ كه متشكل از عناصري چون دين و اخلاق است، توجه شود. با توجه به اين ويژگي‌ها مي‌توان نظريه‌هاي متفاوتي را در حوزه‌ها و عرصه‌هاي علمي و اجتماعي بيان نمود.


در هر جامعه‌اي با استفاده از علم تجربي و تجربه تاريخي بشر، مي‌توان به نظريه‌پردازي پرداخت، اما با اين تفاوت كه براي نظريه‌پردازي در هر جامعه‌اي بايد به فرهنگ آن جامعه نظر شود، به طوري كه اگر بخواهيم در جامعه توتم‌پرستي هم‌چون هندوستان و يا در جامعه اسلامي مثل ايران به نظريه‌پردازي بپردازيم، ناگزير به سوي نظريه‌هاي متفاوتي كشيده خواهيم شد؛ زيرا مباني، اصول و ضوابط فرهنگي مورد اعتقاد توده مردم در هر جامعه‌اي متفاوت است و در هر فرهنگي تنها با تكيه بر عناصر فكري همان جامعه به قرائت خاصي از معماري، ادبيات، هنر، توسعه شهري، روابط و مناسبات انساني، جامعه‌شناسي، انسان‌شناسي مي‌توان گرايش پيدا نمود. براي مثال، اگر خواسته شود تا در حوزه معماري به ارائه طرح و مدل خاصي بپردازيم، هم بايد به علم تجربي در عرصه مهندسي معماري و تجربه تاريخ بشري در اين حوزه و هم به شرايط فرهنگي آن جامعه توجه كنيم. هيچ‌گاه يكسان بودن مدل معماري در جامعه اسلامي با مدل معماري در جامعه غير اسلامي مطلوب نيست؛ تعاليم اسلامي درباره روابط و مناسبات انساني و خانوادگي انديشه‌هاي خاصي دارد كه فرهنگ اسلامي را از ديگر فرهنگ‌ها متمايز مي‌سازد. در نگاه معماران پست مدرن، تعاليم ديني، امري شخصي و خصوصي تلقي مي‌گردد و از هم‌سان‌انديشي و نظام اخلاقي پايدار، پرهيز مي‌شود، اما در نگاه معماران اسلامي، مفهوم حريم و چارچوبه‌هاي اخلاقي، محوري است. از اين‌رو، تفاوت فرهنگي در كليه عرصه‌هاي اجتماعي مي‌تواند ما را به طرح مدل‌هاي متفاوت زندگي سوق دهد و هيچ‌گاه علم و تجربه بشري ما را از فرهنگ كه عناصر اصلي آن دين و اخلاق است، بي‌نياز نمي‌سازد.


حال با توجه به تفاوت فرهنگي در جوامع گوناگون بايد توجه داشت كه بايد بر اساس عناصر فرهنگي هر جامعه، به ارائه نظريه پرداخت و بايد تفاوت فرهنگي را در نظريه‌پردازي‌ها در نظر داشت. مسلمانان بايد در حوزه‌هاي متفاوت اجتماعي و فردي به ارائه مدل‌هايي بپردازند كه از عناصر فرهنگي خودشان برآمده باشد. هم اكنون مشكل مهم جوامع ديني در حوزه‌هاي متفاوت، از خاطر بردن الگوهاي فرهنگي براي ارائه راه‌كارهاي نظري و راه‌بردي است؛ در اين جوامع بر عناصر خودي وقعي نمي‌نهند. امروزه چنين چيزي، در بسياري از عرصه‌هاي مهم فرهنگي مشهود است و در زمينه‌هايي مانند مديريت، هنر، سياست، فلسفه تاريخ، عرفان، انسان‌شناسي، روابط و مناسبات اجتماعي، توسعه شهري و معماري، همان الگوها و مدل‌هايي اجرا مي‌شود كه در ديگر جوامع غربي وجود دارد. به همين دليل، فرهنگ بومي با گذشت زمان از ديگر فرهنگ‌ها تأثير و الهام مي‌پذيرد، حال آن‌كه جوامع اسلامي اگر مي¬خواهند از فرهنگ بومي و خودي استفاده كنند، بايد علاوه بر دو عنصر معرفت بشري و تجربه تاريخي كه هويت سيال، همگاني و جهاني دارد، به فرهنگ و دو عنصر مهم آن، يعني اخلاق و دين توجه خاصي داشته باشند.


امروزه در جوامع ديني بايد به نظريه‌پردازي در حوزه‌هاي علوم انساني روي آورد. چه بسا نبود نظريه و يا مدل راه‌بردي عرصه را براي نظريه‌هاي نادرست هموار مي‌سازد؛ همان‌طور كه در دهه نخست پس از انقلاب اسلامي در ايران به جهت نبود مباني و اصول ديني در عرصه‌هايي مانند موسيقي، معماري، هنر، مديريت و روابط انساني موجب شد كه نظريه‌هاي غير ديني و گاه ضد ديني در اين حوزه‌ها پا پيش نهند. در عصر اطلاعات و مناسبات جهاني نيز اگر اصول و مباني صحيح و برآمده از متن فرهنگ و آموزه‌هاي ديني در جامعه در نظريه‌پردازي‌ها مطرح نگردد، نظريه‌هاي جاي‌گزين ديگر كه از مباني فكري ديگر فرهنگ‌ها برآمده‌اند، مطرح خواهند گرديد.


مسلمانان از گذشته مي‌توانستند در بسياري از حوزه‌هاي اجتماعي، علمي و انساني، به ارائه نظريه‌پردازي و دكترين بپردازند، اما به دليل كوتاه آمدن و نپرداختن به نظريه‌سازي تنها به مطالعه و بيان مفردات روايات و آموزه‌هاي ديني بسنده نموده‌اند. انديشه‌ورزان شيعي در تاريخ شيعه اصول برخاسته از متن فرهنگ خود را چندان در حوزه‌هاي معرفت بشري كه رابطه و نسبت عميقي‌تري با تعاليم شيعي و اسلامي دارد، به كار نبرده‌اند. براي نمونه، با وجود آن‌كه بي‌ترديد تفكر اديان در فلسفه تاريخ از مباحثي چون آخرالزمان،[12] فرجام شناسي،[13]منجي‌گرايي[14] و يا مسئله مهدويت متأثر است، اما نخستين بار انديشه‌ورزان اسلامي درباره فلسفه تاريخ از افكار انديشه‌ورزان ماركسيستي تأثير پذيرفتند. بعضي از روشن‌فكران اسلامي نيز فلسفه تاريخ را در فرهنگ اسلامي از جبر تاريخ هگل و ادوار تاريخي ماركسيستي وام گرفتند و تلاش نمودند تا آن را در چارچوبي اسلامي بيان كنند، در حالي كه اگر انديشه‌ورزان اسلامي با تكيه بر منابع اسلامي به فلسفه تاريخ نظر مي‌‌افكندند و مي‌كوشيدند تا در اين حوزه نظريه‌پردازي كنند، بدون ترديد، مهدويت را ركن اساسي انديشه اسلامي مي‌يافتند. بديهي است آن‌چه انديشه‌ورزان مسلمان را از توجه به اين مسأله بازداشت، توجه نكردن آنان به نظريه‌پردازي در حوزه‌هاي متفاوت علوم انساني بر اساس انديشه‌هاي اسلامي است.


البته عالمان شيعي در فقه سياسي و نظريه‌هاي سياسي و حكومت چنين روندي داشته‌اند و از ديرباز در درس‌هاي فقهي خويش مسئله مهدويت را در زمينه حكومت در عصر غيبت ‌طرح كرده‌اند. از اين‌رو، به جهت اهتمام به اين موضوع در مباحث اجتهادي، تنها حوزه‌اي كه انديشه‌ورزان شيعي در طول تاريخ مباني مهدوي را در نظريه‌پردازي‌هاي خود گنجانده‌اند، عرصه حكومت و سياست بوده است. آنان در اين عرصه به بررسي و طرح الگو، مدل و نظريه حكومت ديني اهتمام ورزيده‌اند و تلاش نموده‌اند تا به اين پرسش‌ها پاسخ دهند كه در عصر غيبت، مسلمانان و مؤمنان چگونه بايد با حاكمان و حكومت‌ها به تعامل بپردازند و وضعيت حكومت در عصر غيبت چگونه خواهد بود.


از گذشته، در حوزه نظريه‌هاي حكومت نظريه‌پردازي مي‌شده است. براي مثال، مرحوم نائيني در عصر مشروطه با نگرشي نو و تلفيقي توانست عناصر مدرنيته را در نظريه‌پردازي خود درباره حكومت بگنجاند، يا پس از او افرادي ديگر تلاش نمودند تا بر اساس مباني ديني درباره حكومت نظريه‌پردازي كنند. تمامي اين نظريه‌ها در واقع نوعي تئوري‌پردازي از نظام سياسي اسلام است كه بي‌ترديد، اصل محوري مهدويت در آنها امري جالب توجه به نظر مي‌رسد.


در واقع مرحوم نائيني از جمله بزرگاني است كه توانست بر اساس مباني ديني، در عصر مشروطه و در دوره‌اي كه نزاع ميان سنت و مدرنيسم به اوج رسيده بود، به مبنايي محكم دست يازد و از اين راه به درك واقعي از وضعيت سياسي دوران خويش نائل شود. وي با تكيه بر عمومات اصولي و قواعد فقهي هم‌چون اصالت برائت، اصالت طهارت و امثال آن كه از سخنان پيشواياني چون امام صادق7 استنباط مي‌شود، هرچيز نامخالف با اسلام را اسلامي مي‌دانست. وي بر اساس اين مباني ديني، توانست در نظريه‌پردازي خود درباره حكومت، مفاهيمي هم‌چون جمهوري، رفراندوم ، پارلمان ، آزادي ، برابري و ديگر مباني سياسي عصر مشروطه را بگنجاند كه پذيرفته روشن‌فكران تحصيل كرده ايراني بود. نائيني بي‌هيچ ترديدي به حل تعارض ميان سنت ديني و مفاهيم غربي پرداخت. بنابراين، حال كه عالمان ديني، با تكيه بر متون ديني، چنين اجتهادهايي بزرگ مي‌كنند و سپس بر اساس مباحث فقهي، نظريه‌پردازي ‌نمايند، پس چه نيكوست كه به درك مفاهيم مهدوي پرداخت و آنها را در بسياري از عرصه‌ها به كار برد.[15]


گويا در عصر و دنياي نظريه‌پردازي‌ها هستيم. نظريه‌پردازي از قواعد بازي و ارتباط با ديگر جوامع و فرهنگ‌‌هاست، به طوري كه اگر مسلمانان بخواهند با ديگران تعامل داشته باشند، بايد با تكيه بر مباني ديني خود نظريه‌پردازي كنند. تبديل نگرش و انديشه خويش به نظريه و مدل خاص، از رازهاي ماندگاري و گسترش فرهنگ و تمدن اسلامي است. از اين راه، مي‌توان به عرصه ارتباطات و مناسبات اجتماعي پاگذارد و يا تفكر خويش را نهادينه نمود.


امروزه، بسياري از انديشه‌ورزان و مؤمنان، با زندگي و حيات مهدوي و يا به تعبير ديگر مهدي زيستي موافقت دارند مهدي زيستي يا حيات مهدوي را به اين معنا مي‌دانند كه بايد اعتقاد به مهدويت در زندگي و حيات انسان‌ها حضور داشته باشد و انسان با توجه به فرهنگ مهدويت، به زندگي فردي و جمعي خود جهت بخشد. با توجه به اين‌كه مهدي‌زيستي تنها به زندگي فردي اختصاص ندارد و در حوزه جمعي و عرصه‌هاي عمومي هم امكان مي‌پذيرد و به علاوه امروزه لازم است پيش از عملياتي و كاربردي‌كردن يك فكر و نحوه زيستن، آن را به شكل جامع، كلان و سياستي كلي درآورد، از اين رو، در عرصه‌هايي چون مديريت، هنر، معماري، روابط انساني، سياست، نگاه به آينده و فلسفه تاريخ بايد مهدي زيست بود، و مدل و الگويي منظم و ساختاري در اين عرصه‌ها با تكيه بر مباني مهدوي پيش نهاد.


بي‌ترديد در حوزه‌هاي جمعي و اجتماعي ما نيازمند به نظريه‌پردازي هستيم و ارائه اين نظريه‌پردازي‌ها نيز نيازمند حضور مباني مهدوي است. آنان كه به حيات مهدوي و حضور اين انديشه در زندگي فردي معتقد هستند، اما در عرصه‌هاي اجتماعي و جمعي، اصول و پايه‌هاي فكري مهدوي را در نظريه‌پردازي‌هاي خود نمي‌گنجانند، ناخودآگاه دچار تعارض فكري خواهند شد؛ زيرا امكان ندارد كسي به حيات مهدوي معتقد باشد، اما حضور اصول اجتناب‌ناپذير مهدوي را در عرصه‌هاي جمعي و كلان نپذيرد. چگونه مي‌توان در جامعه‌اي كه همه چيز به سوي جهاني‌شدن مي‌رود، و همه امور در سطحي بزرگ و مقياسي وسيع ديده مي‌شود، حيات مهدوي و يا مهدي زيستي را به سطحي كوچك و فردي اختصاص داد و تنها به اين امر بسنده نمود كه هر فردي بايد در زندگي خصوصي خود به مهدويت توجه داشته باشد. همان‌طور كه براي طرح پاره‌اي از نظريه‌هاي بزرگ يا تشويق افراد در اجراي برخي از تعاليم و سياست‌هاي هنگفت، بايد ديد كه دولت چه سياست‌هاي كلان و پروژه‌هاي بزرگي را پي مي‌گيرد و افراد به تنهايي نمي‌توانند آن امور را اجرا كنند، پاره‌اي از نگرش‌هاي مهدوي نيز بدون ارائه مدل‌ها و الگو‌هاي كلي و جمعي امكان‌پذير نيست. جامعه‌اي كه مي‌خواهد به سوي حيات مهدوي در عرصه‌هاي اجتماعي و جهاني حركت كند، ناگزير بايد در سطح اجتماعي و جهاني با تكيه بر مباني مهدوي نظريه‌پردازي كند. اگر مسلمانان مي‌خواهند در عصر جهاني‌شدن حضور داشته باشند، دوره‌اي كه همه تمدن‌ها و فرهنگ‌ها مي‌خواهند متاع فكري و نظري فرهنگ و تمدن خود را در بازار جهاني عرضه كنند و مدعي حضور در بستر گفت‌وگوي تمدن‌هايند، پس بايد به نظريه‌سازي از متون ديني و فرهنگ اسلامي از جمله مهدويت بپردازند.


دين توان‌مند

دين‌پژوهان براي ترجيح و برتري يك دين بر ديگر اديان، جداي از طرح مباحث فلسفي و تاريخي، به توانايي دين در پاسخ‌گويي به پرسش‌ها و خواسته‌هاي مؤمنان و مخاطبان توجه مي‌كنند، به گونه‌اي كه از ويژگي‌هاي دين برتر اين است كه درباره مشكلات و خواسته‌هاي مخاطبان خود بتواند راه‌حل‌هاي خوبي را در عرصه‌هاي متفاوت ارائه نمايد. به گفته ديگر، توان‌مندي به پاسخ‌گفتن پرسش‌ها براي اثبات حقانيت و برتري يك دين بر ديگر اديان، در كنار حقانيت تئوريك و انتزاعي اديان، بسيار اهميت دارد.


اين شيوه مبتني بر اين پيش‌فرض است كه تنها مباحث تئوريك و انتزاعي در عرصه دين‌شناسي و اثبات حقانيت تاريخي دين براي انسان معاصر، نمي‌تواند راه‌حل مناسب و انگيزه‌اي براي انتخاب دين برتر باشد، بلكه بايد دين رضايت ديگران را جلب كند و به خواسته‌هاي آنان پاسخ دهد. آن‌چه امروزه باعث شده عده‌اي به دين‌هاي جديد بگرايند و حتي به تغيير دين خود اقدام ورزند، تصور وجود پتانسيل و توانايي در آن آيين جديد بوده است، به گونه‌اي كه توانايي دين جديد موجب شده تا از دين قبلي خود دست بكشند و از آن عدول ورزند.


نگاهي اجمالي به پيروان غربي اديان شرقي هم‌چون بوديسم، هندوئيسم و تائوئيسم، اثبات مي‌كند كه وجود روحيه پراگماتيستي و كاركردگرايانه در انسان مدرن، موجب آن شده كه عده‌اي از غربي‌ها به اديان شرقي روي آورند؛ آنان در اين دسته از اديان، جواب پرسش‌هاي خويش و التيام دردهاي خود را مي‌يابند.


آيا ديني كه ادعاي برتري دارد، مي‌تواند مدعي هدايت انسان‌ها در عرصه‌هاي اجتماعي باشد، اما در مسائل متفاوت، در نظريه‌پردازي‌ها تأثير نگذارد؟ بديهي است كه اگر پيروان اديان نتوانند با كمك از اصول حاكم بر آموزه‌هاي ديني به ارائه مدل‌ها و نظريه‌هاي قوي و توان‌مند در عرصه‌هاي متفاوت زندگي برآيند، نخواهند توانست برتري و حقانيت خود را به كرسي بنشانند.


چنان‌كه پيش از اين بيان شد، پتانسيل و توانايي پاسخ به پرسش‌هاي مؤمنان در آموزه‌هاي ديني وجود دارد، و چون مدافعان و پيروان اديان به توانايي دينشان در ارائه مباني و سياست‌هاي كلان اعتقاد دارند، پس بايد به ابتكار عمل دست زنند و به ارائه نظريه‌ها و مدل‌هايي در حوزه‌هاي مربوط دست يازند كه برگرفته از فرهنگ و مؤلفه‌هاي ديني باشد. از همين‌رو، مدافعان و عالمان ديني از متون ديني براي كشف نظريه‌هاي جديد و يا اثبات نظريه‌ها الهام مي‌گيرند. براي مثال، امكان ندارد كه مسلماني وجود راه‌كارهاي مديريتي را در نهج‌البلاغه بپذيرد و آن‌گاه جهت استخراج، تبيين و نظريه‌سازي از سخنان امام علي7 نكوشد. در واقع، ادعاي برتري و وجود توانايي‌هاي دروني در دين اقتضا مي‌كند كه عالمان ديني براي استنتاج راه‌حل‌ها و استخراج آنها بكوشند. همين افق ديد و پيش فرض، موجب مي‌گردد كه به سوي نظريه‌پردازي‌هايي پيش رويم كه در آنها فرهنگ ديني به خدمت گرفته شده باشد.


حدود نظريه¬پردازي مهدوي

مؤلفه‌هاي نظريه‌هاي ديني و به گفته ديگر نظريه‌پردازي مهدوي چيست؟ هر يك از اين مؤلفه‌ها چه نقشي دارند؟ آيا نظريه‌ها، الگوها و مدل‌ها از درون آموزه‌هاي ديني به دست مي‌آيند، يا اين‌كه نظريه‌سازي امري بيروني است كه انديشه‌ورزان و متخصصان آن را محقق مي‌سازند و آموزه‌ها و تعاليم ديني در شكل‌گيري و جهت بخشي اين نظريه‌ها و الگوها سهمي ندارند؟


شماري از انديشه‌ورزان نظريه‌پرداز، بر اين باورند كه نظريه‌هاي ديني از درون تعاليم ديني استخراج مي‌گردد و معتقدند كه نمي‌توان نظريه‌ها و تئوري‌ها را از بيرون تعاليم ديني توليد و كشف كرد. از اين‌رو، نظريه ديني را چنين تعريف مي‌كنند:


مجموعه‌اي از مفاهيم و قواعد مرتبط به هم و برگرفته از كتاب و سنت است كه قادر بر هدايت و جهت‌دهي اقدامات عملي مي‌باشد.[16]


بنابراين نگرش، نظريه‌ها از درون آموزه‌ها و مؤلفه‌هاي ديني استخراج شدني‌اند، به‌گونه‌اي كه مي‌توان از متون مقدسي هم‌چون قرآن و روايات و از مؤلفه¬هاي فرهنگ اسلامي، نظريه و الگو را استخراج و ارائه نمود و در اين راستا صرفاً متكي‌نمودن نظريه‌پردازي ديني بر معرفت تجربي و علمي محوريت ندارد بلكه نظريه‌هاي ديني تابع مباني و اصول اسلامي است.[17]


در نظريه‌پردازي ديني افزون بر اين‌كه از سياست‌هاي كلان، كلي و راه‌كارهاي دين استفاده مي‌گردد و دين عهده‌دار بيان مفاهيم متعالي و جهان بيني خاص الهي است، از آگاهي‌ها و دانش‌هاي بشريِ بيرون از متون ديني و مبتني بر تخصص‌هاي لازم در حوزه‌ها و عرصه‌هاي متعدد، استفاده مي‌شود. افراد براي نظريه‌پردازي در عرصه‌هاي علمي نيازمند احاطه لازم بر ابزار علمي هستند؛ هر چند اين آگاهي‌ها محوريت نظريه‌پردازي ديني و يا مهدوي را به خود اختصاص نمي‌دهند. در نظريه‌پردازي ديني نيز بايد سياست‌ها و مؤلفه‌هاي كلان و كلي دين را جزء جدا ناشدني فرهنگ و تأثيرگذار در روند زندگي اجتماعي و فردي دانست.


نظريه‌پردازان بايد آرمان‌ها و آراء ديني را در نظريه‌هاي علمي خود تضمين كنند؛ زيرا آموزه‌هاي ديني، اعتقادات، جهان‌بيني و هستي‌شناسي خاصي را عرضه مي‌كنند، اما اين آموزه‌ها در تعامل و در خدمت دانش بشري و ارائه مدل و الگوي بشري همراه و هم‌سو با دانش انساني مي‌شود و از تلفيق و ارتباط ميان آن دو مؤلفه، فرهنگ و تمدن اسلامي زايش مي‌يابد، به طوري كه در فرهنگ ديني با وجود آن‌كه از دانش و عقلانيت بشري استفاده مي‌شود، اما به جهت مؤلفه ديني از ديگر فرهنگ‌هاي مبتني بر دانش و خردورزي صرف، تفكيك مي‌يابد. بنابراين ديدگاه، فرهنگ مهدوي اصول و مباني‌ايي راه‌بردي دارد كه انديشه‌ورزان مي‌توانند با استفاده از آن مباني و خط مشي‌ها، نظريه‌پردازي‌هاي خود را قوت و استواري بخشند و به اثبات آن كمك كنند. با وجود اين، استفاده از خردورزي و دانش بشري هم ضرورت دارد. ابن‌سينا معتقد است كه عقل بشري در حكمت نظري به فعاليت مي‌پردازد و ملاك داوري به‌شمار مي‌رود و توصيه¬هاي شريعت در اين عرصه امري ارشادي و تنبيهي است، اما در حكمت عملي نيز شريعت و دين، مبدأ و كمال حكمت عملي را بيان مي‌كند و عقل بشري پس از بيان شريعت به استنباط قوانين عملي مي‌پردازد. وي در‌اين‌باره مي‌گويد:


مبدأ اين علوم سه‌گانه (حكمت مدني، منزلي و خلقي) مستفاد از جانب شريعت الهي است و كمالات حدود آن با شريعت روشن مي‌گردد و بعد از بيان شريعت قوه نظريه بشري به استنباط قوانين عملي پرداخته و استعمال آن قوانين را در جزئيات معين مي‌سازد.[18]


بنابراين ديدگاه، مهندس معماري بايد به مهندسي و ويژگي‌هاي معماري احاطه داشته باشد، اما اگر بخواهد در فرهنگ اسلامي به مهندسي بپردازد، بايد به عناصر اسلامي و سياست‌هاي كلان ديني نيز هم‌چون روابط و مناسبات زن و مرد، ارتباط ميان اهل خانه و ديگران و به تعبير ديگر فرهنگ مذهبي توده مردم هم توجه كند. اين امر او را وامي‌دارد كه در بيان مدل و الگوي مهندسي خود به الگويي متناسب با عناصر فرهنگي و اسلامي نزديك شود.


از اين‌رو، عناصر فرهنگي و اسلامي، عناصر علمي و تخصصي را نفي نمي‌كنند، بلكه به آنها جهت مي‌دهند و مؤلفه‌هايي چون علم و تجربه را كامل مي‌كنند. نظريه‌پردازي نيازمند انديشه‌ورزاني در حوزه‌هاي مختلف است. آنان بايد آموزه‌هاي ديني را شاخص‌ترين عنصر فرهنگ برگيرند كه در نظريه‌پردازي به ويژه در عرصه حكمت عملي حضور دارد.


آيا فرهنگ مهدوي نيز در همه عرصه‌ها و حوزه‌ها مباني و چارچوبه‌هاي فكري و يا توانايي نظريه‌پردازي دارد؟ با استفاده از دكترين مهدويت، در پاره‌اي از حوزه‌ها و عرصه‌هاي علمي به ويژه عرصه‌هاي علوم انساني مي‌توان نظريه‌پردازي نمود و از آن در مدل‌سازي و الگوسازي در پاره‌اي از عرصه‌ها به ويژه علوم انساني و حكمت عملي بهره برد. در واقع، نگاه به نظريه‌پردازي مهدوي در عرصه‌هايي است كه حضور دين بسيار مهم مي‌نمايد. از اين‌رو، فرهنگ مهدوي در پاره‌اي از حوزه‌هاي نظريه‌پردازي به فربهي نظريه‌هاي انديشه‌ورزان كمك مي‌كند، هر چند ممكن است در عرصه‌هايي هم‌چون حكمت نظري، به گفته ابن‌سينا، عقل بشري داراي كاركرد باشد و مؤلفه‌هاي ديني تنها به ارشاد و توصيه بپردازند. از اين‌رو، نظريه‌پردازي با توجه به دين و تعاليم مهدوي، از نظر عقلي اثبات‌پذير است كه جوامع ديني از آن غفلت كرده‌اند.


چيستي آموزه‌هاي راه‌بردي فرهنگ مهدوي در هر يك از عرصه‌ها به تخصص و پژوهش اختصاصي اهل فن در حوزه‌هاي متفاوت نياز دارد تا با كاوش در فرهنگ مهدوي، كشف كنند كه مؤلفه‌هاي مهدوي در هر يك از عرصه‌ها چه سخنان و قواعدي را براي نظريه‌پردازي انديشه‌ورزان ارائه مي‌دهد؛ به طوري كه چه بسا بتوان با يك سخن يا پيام مهدوي هم‌چون «إرخص نَفسك؛ خود را به راحتي در دسترس ديگران قرار ده»[19] كه امام به يكي از عالمان ديني مي‌فرمايد و يا حديثي كه مي‌فرمايد: «يوطّئون للمهدي سلطانه؛[20] آنان كه زمينه حكومت مهدوي را فراهم مي‌سازند»، نظريه‌اي مديريتي، سياسي، انسان‌شناسي و جامعه‌شناسي و امثال آن را سامان داد.


تفاوت نظريه‌پردازي مهدوي با نظريه‌پردازي پيرامون ديگر پيشوايان ديني

چرا به نظريه‌پردازي تنها در فرهنگ مهدوي توصيه مي‌شود؟ آيا خصيصه و ويژگي خاصي در فرهنگ مهدوي به چشم مي‌خورد كه نظريه‌پردازي را محدود به ايشان نموده است؟ با وجود اين‌كه پاره‌اي از نظريه‌پردازي‌هاي مطرح شده درباره فرهنگ مهدوي به مهدويت اختصاص ندارد و هم‌چون دكترين امامت، همه امامان در آنها اشتراك دارند و كساني چون حامد الگار نيز از اين تعبير در تحليل انقلاب اسلامي استفاده نموده‌اند، اما پاره‌اي از نظريه‌پردازي‌ها تنها به فرهنگ مهدوي4 تعلق دارد و ديگر امامان در اين دسته از مباحث و نظريه‌پردازي‌ها، با امام مهدي4 اشتراك ندارند.


امامت مهدوي بر خلاف امامت ديگر امامان، امري زنده و حاضر به‌شمار مي‌رود و از زمان وفات امام حسن عسكري7 تاكنون امامت و هدايت عام و خاص مؤمنان به دست ايشان بوده است. در زمان حضور امام زنده و حاضر، به انديشه‌ها و افكار او نظر مي‌شود و بنابر سفارش امامان، در زمان امامت يك امام بايد به افكار و سخنان او نظر نمود. افزون بر اين، ويژگي‌هاي مسئله مهدويت، آن را از امامت ديگر امامان جدا مي‌سازد، از جمله اين‌كه نگرش شيعه به مسئله حكومت جهاني، تأثير و كاركرد مفهوم انتظار در عصر غيبت، تكاليف مومنان در عصر غيبت، انتظار دين از مؤمنان در مقدمه‌سازي حكومت جهاني كه از سخنان و سفارش‌هاي مهدوي سرچشمه مي‌گيرد و بر پيش‌فرض‌هاي كلامي اعتقاد به مهدويت مبتني است، قطعاً كاركرد اين مؤلفه كلامي را از اعتقاد به ديگر امامان متمايز مي‌سازد.


با وجود آن‌كه نظريه‌سازي پيرامون امامت يا دكترين امامت، به مسئله مهدويت اختصاص ندارد و همه امامان در اين امر اشتراك دارند، اما بي‌ترديد درباره ويژگي‌هاي فرهنگ مهدوي عناصر ويژه‌اي به چشم مي‌خورد كه موجب مي‌گردد نظريه‌پردازي فقط متوجه ايشان گردد. براي مثال، همان‌طور كه بيان شد، در طول تاريخ شيعه عالمان ديني در مباحث اجتهادي و فقهي خود درباره مسئله حكومت و نظام سياسي شيعه، بر يك پيش‌فرض كلامي تكيه داشته‌اند كه آن وجود ولايت حضرت ولي‌عصر4 است و اين امر در تمامي نظريه‌هاي سياسي و فقهي فقيهان بزرگ و نظريه‌هاي آنان درباره حكومت وجود داشته است. در همه نظريه‌ها كه فقيهان بزرگ در طول تاريخ درافكنده‌اند، يك مبناي كلامي به‌گونه مستقيم حضور دارد كه آن ولايت امام معصوم و كسب مشروعيت هر نوع حكومت از مشروعيت امامت مهدوي است و اين امر در عصر غيبت صرفاً به ايشان تعلق دارد.


علاوه بر وجه انحصاري امامت مهدوي در عرصه نظريه‌پردازي سياسي، مسئله امامت خاصه مهدوي در ديگر عرصه‌ها هم‌چون فرهنگ عرفاني نيز مورد توجه ويژه است. عارفان سلسله خود را منسوب و متصل به امامت معصوم مي‌دانند و بر اين باورند كه در عصر غيبت، ولايت تامه، شمسيه و مقيده در امامت كبروي مهدوي4 منحصر است و آن‌چه را در عصر كنوني به امام حي و حاضر مختص مي‌دانند، درباره ديگر امامان و پيشوايان ديني كه آنها هم در عصر خويش شأن و منزلتي هم‌چون امام عصر4 داشته‌اند، قائل نيستند. طبيعي است كه اگر امام صادق7 مي‌فرمايد: «اگر من زمان امام مهدي4 را درك مي‌كردم، تمام ايام حياتم را به خدمت ايشان مي‌پرداختم»،[21]حاكي از ولايت خاصه امام معصوم در زمان امامتش است؛ به طوري كه امام صادق7 نيز چون ولايت در عصر ظهور را به ايشان متعلق مي‌داند، خود را تحت ولايت و پوشش ايشان مفروض مي‌گيرد. در واقع، هيچ دوره‌اي از امامت نبوده كه ولايت در دو فرد قرار گرفته باشد. براي نمونه، زماني كه امامت در كنار نبوت، به حضرت محمد6 متعلق بود، حضرت علي7 هم در زير ولايت ايشان قرار داشت و يا زماني كه امامت در امام حسن مجتبي7 تعين يافته بود، امام حسين7 هم در زير ولايت ايشان قرار داشته¬ است.


با توجه به نمونه‌هاي مذكور مي‌توان گفت، نظريه‌پردازي درباره مهدويت بر خلاف نظريه‌پردازي درباره ديگر امامان است و امام عصر4 ولايت و امامت را از قرن سوم تاكنون بر دوش دارد. به همين دليل، اين دوران به اسم و وجود ايشان منسوب است و نظريه‌پردازي در عرصه زندگي فردي و جمعي در اين دوره طولاني بر محور شخصيت و امامت ايشان قرار دارد و در بعضي از حوزه‌ها ناگزير بايد به ولايت خاصه ايشان توجه نمود از اين رو با آن‌كه در بعضي از موارد مي‌توان نظريه‌سازي را به طور كلي بر كل تعاليم ديني و اعتقادي اسلام مبتني ساخت، اما براي نظريه‌پردازي در حوزه‌هايي چون سياست، فلسفه تاريخ، آينده جهان، عرفان و انتظار بايد صرفاً به شخصيت ايشان توجه كرد و به هيچ وجه در اين عرصه‌ها نمي‌توان نظريه‌پردازي را بر محور امامي غير از امام عصر4 قرار داد.


آسيب شناسي نظريه‌پردازي پيرامون مهدويت

موضوع مهدويت در طول تاريخ اسلام از آن دسته مسائلي بوده كه مورد سوء استفاده سودجويان، فرصت طلبان و يا جاهلان قرار گرفته است. اين موضوع كاركردهاي بسياري در طول تاريخ فرهنگ اسلامي داشته، اما از جمله اموري به شمار مي‌رود كه داراي جنبه‌هاي آسيب شناسي بوده است. براي نمونه، گاه پاره‌اي از جنبش‌ها و حركت‌هاي سياسي و يا مخالف با وضعيت حاكميت در طول تاريخ، براي توجيه حركت خود و يا كسب مشروعيت و جلب هوادار، از عنوان مهدويت سوء استفاده نموده‌اند و خود را مهدي موعود، نائب خاص امام، باب و يا تأييد شده خاص و مستقيم امام مهدي4 خوانده‌اند.


بنابراين، مهدويت به مانند بسياري از ديگر پديده‌ها مي‌تواند آسيب‌ها و آفاتي داشته باشد؛ زيرا چه بسا امكان دارد كه از درخشان‌ترين و روشن‌ترين پديده ديني كه درباره آينده جهان و شكوفايي سرزمين‌ها و ملل اظهار نظر نموده، در مسير منفي سوء استفاده گردد؛ همان‌طور كه گاه در طول تاريخ بعضي از مستشرقان مهدويت را تنها حركت و خيزشي سياسي پنداشته‌اند كه فرقه يا هواداران جرياني سياسي آن را درافكنده‌اند. از اين‌رو هدف از نظريه‌پردازي براساس خط مشي راه‌بردي مهدويت، هر چند حوزه فلسفه سياسي را نيز دربرمي‌گيرد، اما صرفاً ارائه راه‌كار صنفي و حزبي در حوزه سياست و نحوه حكومت نيست و تنها اختصاص به اين عرصه ندارد. بنابراين با تكيه بر دكترين مهدوي، و با استفاده از مفاهيم و آموزه‌هاي ديني بايد به دنبال راه‌كاري تئوريك جهت حل مشكلات جوامع ديني بود. به همين دليل، اگر تصور شود كه نظريه‌پردازي سياسي به وسيله دكترين مهدويت، به معناي اعلان بيانيه براي حزب يا گرايش خاص سياسي است، اين امر نه تنها به جنبه تئوريك آموزه مهدويت كمك نمي‌كند، بلكه از ارزش آن مي‌كاهد؛ زيرا دكترين مهدويت امري نيست كه به يك دوره و يا جريان خاص سياسي متعلق باشد و تنها از آن در يك دوران استفاده شود؛ اين بحث راه‌كاري دين‌شناسانه براي تمام عصرها و دوره‌هاست. و چه بسا اگر نظريه‌پردازي سياسي براساس دكترين مهدويت به‌گونه‌اي كليشه‌اي در عرصه ديپلماسي (داخلي و خارجي) و در دوره‌اي خاص باشد، از پتانسيل و ارزش آن كاسته شود.


پی نوشتها:

[1]. تيتوس بوركهارت، مباني هنر معنوي، گردآوري علي تاجديني، ص 65، چاپ دوم: دفتر مطالعات ديني هنر، تهران 1376.
[2]. جان مك كواري، مارتين هايدگر، ترجمه محمد سعيد حنايي كاشاني، ص 49، گروس، تهران 1376.
[3]. همان، ص 49 ـ 50.
[4]. محمد‌بن‌الحسن الحر العاملي، وسائل الشيعة، ج1، ص 13، مؤسسة آل‌البيت لاحياء التراث، بيروت 1413ق، ج2: «... عن زراره عن أبي جعفر7 قال: بني الإسلام علي خمسة أشياء: علي الصلوة، و الزكاة، و الحجّ، و الصوم و الولاية. قال زراره: فقلت: و أيّ شيء من ذلك أفضل؟ فقال: الولاية أفضل لأنّها مفتاحهنّ». هم‌چنين روايات زيادي درباره اهميت ولايت در اصول كافي، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، آمده است، از جمله اين روايت است: «عن أبي جعفر7 قال: بني الاسلام علي خمس: الصلوه والزكاه و الصوم و الحج و الولايه و لم يناد بشي ما نودي بالولايه يوم الغدير».
[5]. هانري كربن، تاريخ فلسفه اسلامي، سيد جواد طباطبائي، ص 105 ـ 106، چاپ دوم: كوير، تهران 1377.
[6]. حامد الگار، ايران و انقلاب اسلامي، مترجمين سپاه پاسداران، انتشارات سپاه پاسداران، بي‌جا، بي‌تا، ص 14 ـ 15.
[7].Richard Comstock, The Encyclopedia of Religion, adited by Mircea Eliade, Macmillan publishing company, New York, 1987, vol4,pp. 384 – 385.
[8]. پاره‌اي از انديش‌مندان معتقدند علوم تجربي بر خلاف علوم انساني داراي مبادي، اصول و روش خاص خود و مبتني برآزمون و خطا است و نظريه‌‌پردازي در آن از نظريه‌پردازي در عرصه علوم انساني متفاوت است. طبق اين نگرش، بحث از نظريه‌پردازي در عرصه علوم تجربي از بحث اين مقاله خارج است و ما آن‌گاه كه از نظريه‌پردازي سخن مي‌گوييم، مقصودمان نظريه‌پردازي در حوزه علوم انساني است. البته پاره‌اي از ديگر انديش‌مندان در نظريه‌پردازي تفاوتي ميان نظريه‌هاي علوم تجربي با نظريه¬هاي علوم انساني قائل نيستند و نظريه‌پردازي را در همه جا داراي مكانيسم و ساختار يكسان مي‌دانند.
[9]. سيد رضي موسوي گيلاني، دكترين مهدويت، ص 58 ـ 59، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود4، تهران 1384.
[10]. سيد رضي. نهج البلاغه، خطبه 125.
[11]. پاره¬اي از تعاريف نظريه عبارتند از:
الف) مجموعه‌اي از معارف عقلي محض كه بين آنها نوعي ارتباط منطقي و روشي وجود داشته باشد. نظري در اين معني درست در مقابل دانش تجربي است.
ب) فرضيه و يا فرضيه‌هايي كه قوانين داراي ثبات نسبي و يا قوانين قطعي يا هر دو بر آنها حاكمند و يا اين فرضيه‌ها در حيطه و قلمرو آن قوانين نسبي و قطعي هستند.
ج) مجموعه‌اي از فرض‌هاي مرتبط به هم كه صحت آنها اثبات شده باشد.
د) هرگونه تعريف، فرضيه و يا فرض عمومي و كاملي در باره يك موضوع كه از آن مجموعه‌اي از فرض‌هاي منظم، مرتب و محدود و آزمودني به نحو منطقي استخراج شدني باشد.
هـ) مجموعه‌اي از مفاهيم مرتبط به هم و تعريف‌ها و فرضيه‌هايي كه بيان‌كننده پديده‌اي خاص، با روشي منظم هستند، به نحوي كه ارتباطات موجود بين عوامل متغير آن پديده را تعريف مي‌كنند، بدين منظور كه حدوث آن را تفسير كرده و ايجاد آن را در آينده پيش بيني كنند.
و) يك سري مفاهيم متحد و منسجمي كه دلالت آزمايش بر اين است كه آنها با خواص يا اعمال شناخته شده‌اي، اتفاق مي‌افتند در نتيجه بر آنها به عنوان مبنايي براي جستجو در ابعاد ناشناخته ديگر تكيه مي‌شود.
ز) مجموعه‌اي از مفاهيم و قواعد مرتبط به هم و برگرفته از كتاب و سنت كه قادر بر هدايت و جهت دهي اقدامات عملي است.
(عبدالرحمن صالح عبدالله، النظريه العامه للتربيه، رويه اسلاميه، غلامرضا متقي‌فر و اسدالله طوسي، مجموعه گامي به سوي نظريه‌پردازي در تعليم و تربيت اسلامي، ص 152 ـ 153، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم 1380)
[12]. apocalyptic
[13]. eschatology
[14]. Messianism.
[15]. ميرزا محمد حسين نائيني، تنبيه الامه، تنزيه المله، تحقيق سيدجواد ورعي، ص 39 ـ 93، بوستان كتاب، قم 1382.
[16]. عبدالرحمن صالح عبدالله، «النظريه العامه للتربية، رؤية اسلاميه»، ترجمه غلام‌رضا متقي‌فر و اسدلله طوسي، گامي به سوي نظريه‌پردازي در تعليم و تربيت اسلامي، ص 153، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم 1380.
[17]. همان، ص 344.
[18]. ابن سينا، مجموعه رسائل، رساله عيون الحكمه، ص 30، انتشار بيدار، قم 1400ق.
[19]. امام عصر4 در نامه‌اي به آيت‌الله حاج سيد ابوالحسن اصفهاني فرمودند: «قل له: ارخص نفسك و اجعل مجلسك في الدهليز و أقض حوائج الناس، نحن ننصركـ». ( محمد شريف رازي، گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 223، انتشارات اسلاميه، تهران 1352).
[20]. بحارالانوار، ج 51، ص 87.
[21]. بحار الانوار، ج 51، ص 148، ح 22«سئل أبوعبدالله7 هل ولد القائم؟ قال: لا و لو أدركته لخدمته أيّام حياتي».

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها