0

فرهنگ مهدويت

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

فرهنگ مهدويت
چهارشنبه 4 اسفند 1389  2:18 AM




فرهنگ مهدويت؛ ايستايي يا پويايي؟ تاريخ گواه اين مدعاست که بسياري از تمدنها و مکاتب فکري، با همه فراز و فرودها، رو به انحطاط گذاشته و از بين رفته اند و ديگر اثري از پيروان آنان در زمان ما ديده نمي شود و شايد فقط در موزه ها و کتابخانه ها و ابنيه باستاني قابل بررسي باشند. به نظر شما علت يا علل زوال و نابودي آنها چيست؟ آيا اصلا ً تحليل علل آن امکان پذير است؟ يا اينکه صرفا ً بايد به تفسيرحوادت پيرامون آن پرداخت؟ آيا علاوه بر منشأ قدرت و پيدايش، تفاوتهاي ديگري بين تمدنهاي الهي و بشري وجود دارد؟ و انديشه اسلامي و بويژه تفکر شيعي در باره پايان تاريخ، مبتني بر جبر و ايستايي است يا اينکه تکامل هدفمندي را دنبال مي کند؟
اگر بررسي علت و معلولي انحطاط جوامع بشري به نتايجي مانند اينکه اگر اين علت اصلي و علل فرعي نبودند معلول چيز ديگري مي شد و حوادث ديگري رخ مي داد. و يا با وجود علت يا علل ديگر فلان نتيجه به وجود مي آمد. اين حاکي از يک نگاه جبري به تاريخ است که در آن اراده و مسئوليت نقشي ندارد اما اگر فراتر از روابط علت و معلولي قائل به تکامل هدفدار تاريخ باشيم و طبق گفته «توين بي» مورخ معاصرانگليسي؛ «گذر تاريخ به حکمت الهي سوق يابد» ما به انديشه هاي ديني نزديک شده ايم. اگر کمال را ايستا بدانيم و تکامل را عين پويايي، فرهنگ مهدويت را با دو رويکرد متقدم و متأخر مي توان ايستا يا پويا در نظر گرفت. به نظر نويسنده، انتظار مصلح بدون حرکت و قيام از سوي پيروان، آميزه اي از جبر و ايستايي است و با آنچه که از اصول پنج گانه توحيد، نبوت، عدل، معاد و امامت درک مي شود مغايرت دارد. نمي توان پذيرفت که حرکتهاي توحيدي پيروان اسلام در طول تاريخ يا دعوت به حق و حقيقت از سوي پيامبران و امامان و برقراري عدل و بازگشت امور به سوي خدا بدون حرکت و اراده و مسئوليت انسانها قابل توجيه و تفسير باشد.
جامعه ايراني، از مکاتب الهي و بشري تجارب متعددي دارد. نظامهاي چندهزار ساله پادشاهي از مطلقه گرفته تا مشروطه و حکومتهاي پس از اسلام و بويژه از دوره صفويه که تفکر شيعي به عنوان مذهب رسمي ايرانيان ترويج شد و سپس در دوره معاصر که با انقلاب اسلامي و تئوري صدور آن، ابعاد جهاني به خود گرفت، همگي شناسنامه اين ملت در طول تاريخند. گزينش بخشهايي از تاريخ و ناديده انگاري بخشهاي ديگر حيات يک ملت، نمي تواند مسئله هويت را به خوبي حل کند. مهدويت با فرهنگ ايراني و انتظار مصلح از سوي ايرانيان قابل جمع است. البته انتظار منجي در اديان ديگر نيز آمده است. ولي سهم ايرانيان در اين آموزه ديني و فرهنگي در مقايسه با ساير جوامع، زيادتراست. پيوند مهدويت با مؤلفه هاي فرهنگ ايراني و نزديکي مباني ديني و خاستگاههاي فرهنگي و ملي آن از يک سو، و بررسي تطبيقي مهدويت و ارتباط آن با ساير فرهنگهاي ديني و حتي غير ديني از سوي ديگر، از اهميت ويژه اي برخوردار است.
اگر بپذيريد «جهانشمولي اسلام لازمه اش اين است که از صدر اسلام تا دوره آخر الزمان، مسلمانان در هر جامعه اي که زندگي مي کنند برادران ديني هم و ملتها نيز پشتيبان يکديگر باشند»، شما فکر مي کنيد اين گزاره ديني با وجود تعدد مذاهب اسلامي و بويژه با توجه به منافع ملي کشورها، در درون خود با واقعيت، سازگاري دارد يا اينکه بايد بين حوزه انديشه و حوزه عمل، تفاوت جدي قائل شد؟ و انديشمندان اسلامي به ارائه نظرات و سياستمداران هم به مباحث عملي خود پردازند.
جامع نگري در باره آنچه که به تکامل تاريخ مربوط مي شود، يک اصل است. فرهنگ مهدويت بر اساس جاذبه عمل مي کند نه دافعه. مصلح به تمام جهانيان تعلق دارد و اين از سوي پيروان او بايد نهادينه شود. مصلح جهاني را نمي توانيم در بين حصارهاي ذهني خود حبس کنيم. وقتي به پويايي دين اسلام اعتقاد داشته باشيم و اينکه اسلام به همه عصرها و نسلها تعلق دارد، بايد با تدبير و سياست نرم در جهت تبليغ و تقويت آن حرکت کرد. نگاهي به کشورهاي بزرگ جهان و اديان الهي و غير الهي که از آن پيروي مي کنند و سهم کشورهاي اسلامي از اقتصاد و تجارت جهاني، ما را به فاصله هاي عميقي که از منظر توسعه يافتگي و توسعه نيافتگي بين آنها وجود دارد آگاهتر مي سازد. شايد يکي از علل اصلي اين فاصله ها بي توجهي به نقش راهبردي حوزه فرهنگ و ضعف اشتراکهاي فرهنگي بين کشورهاي شمال و جنوب و دارا و ندار است. سياستمداران از پشت ديوارهاي فرهنگي به يکديگر مي نگرند. طرز تلقي متفاوت غرب و مکاتب بشري آن در باره انسان و آزادي هاي او، از يک سو، با جهان اسلام و حتي آنچه که مسيحيت به آن اعتقاد دارد، از سوي ديگر، فرق مي کند و اين بيانگر استقلالي است که حوزه انديشه و عمل در غرب از يکديگر دارند. راه حل کاستن از ضعفهاي فرهنگي، اين است که انديشمندان در جهان اسلام و غرب، ديالوگهاي خاص خود را داشته باشند و سياستمداران دو طرف نيز با احترام متقابل به اصول فرهنگي يکديگر مسائل عملي را به صورت حرفه اي پيگيري کنند.
اگر آزاديهاي انسان را در سه حيطه بخواهيم جستجو کنيم، اول؛ آزادي از قيود دروني خود و هواهاي نفساني. دوم؛ آزادي انسان از محدوديتها و وابستگيهايي که طبيعت ايجاد مي کند و سوم؛ آزادي انسان از انسانهاي ديگر و سلطه آنان است. به نظر نويسنده، تاريخ به تکامل نخواهد رسيد مگر اينکه اين آزاديها تحقق يابد.
انسان آخرالزمان با انسانهاي آغازين که در اسارت بندهاي نفساني، طبيعت پيرامون خود و سلطه ديگران بوده، کاملا ً متفاوت است. فرهنگ مهدويت مدافع اين آزاديهاست. اما براي رسيدن به اين مدينه فاضله راه درازي در پيش است. راه همت مضاعف و کار مضاعف به معناي دقيق کلمه، بر پايه کارآمدي نظام اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي کشور است. کاهش فاصله جهان اسلام و غرب، از راههاي علمي و عملي ميسر است و پيش نياز آن، اين است که به گونه اي فرهنگي بر اشتراکات موجود افزوده شود و از رويارويي فرهنگي پرهيز گردد و لازمه اين امر، نگاه حرفه اي سياستمداران به راههاي توسعه همکاريهاي فرهنگي و اهتمام انديشمندان اسلامي به گسترش باورهاي مترقي دين اسلام بويژه از منظر مقتضيات و شرايط عملي لازم و مناسب براي نزديک شدن به دوره آخر الزمان است. رهيافت ما در اين نوشتار اين بوده است که فرهنگ مهدويت بر انديشه و پويايي آن متکي است و نه بر جبر و ايستايي.
منبع: روزنامه - رسالت - تاريخ شمسی نشر 25/6/1389

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها