پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي
سه شنبه 3 اسفند 1389 7:20 PM
بدعت مذاهب اهل سنّت ـ صحّت طلاق
مناظره علامه حلي با مخالفان در حضور سلطان خدابنده
در شرح «من لا یحضره الفقیه» آمده است:
روزی سلطان خدا بنده بر همسر خود خشمگین شد و در یك جمله او را سه طلاقه كرد ولكن خیلی زود پشیمان شد، لذا علماء اهل سنت را گرد آورد و نظر آنها را جهت حال این مشگل پرسید:
آنها جملگی گفتند: «چاره نیست جز اینكه نخست مُحَلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج كند تا پس از آن مُحَلّل، شما بتوانید باز او را به زوجیّت خود در آورید.»
سلطان گفت: «این كار بر من بسیار گران است، لكن شما در هر مسألهای با هم اختلاف نظر دارید و در مسائل مختلف اقوال گوناگونی دارید، آیا در این مسأله هیچ قول دیگری ندارید؟»
گفتند: «نه»
آنگاه یكی از وزرای سلطان كه گویا شیعه بود گفت: «در شهر «حلّه» عالمی است كه چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است سلطان آن عالم را احضار كند، شاید مشگل را حل كند.»
عالمان سنّی گفتند: «علامه، مذهب باطلی دارد و رافضیان افرادی بیخرد و كم عقل هستند و اصلاً در شأن سلطان نیست كه چنین مرد سبك سر و بی عقلی را به حضور بپذیرد.»
سلطان گفت: «احضار او بیفائده نیست.»
پس چون علامه (اعلی الله مقامه) حاضر شد قبل از حضور او، علماء مذاهب چهارگانه اهل سنّت در نزد سلطان حاضر بودند.
هنگامی كه علامه(ره) وارد مجلس شد، بدون هیچ ترس و واهمهای، نعلین خود را به دست گرفت و داخل در جمع شد و با صدای بلند گفت: «السلام علیكم» و آنگاه یك راست به سمت سلطان رفته و دركنار سلطان نشست.
علماء سنی حاضر در مجلس گفتند: «آیا ما به شما نگفتیم كه شیعیان افرادی سبك سر و بی خرد هستند؟»
سلطان گفت: «درباره اعمال او از خودش سؤال كنید.»
آنها به علامه گفتند: «چرا سلطان را سجده نكردی و آداب و تشریفات را انجام ندادی؟»
علامه(ره) گفت: «رسول الله ـ صلیالله علیه و آله ـ از هر سلطانی برتر بود و كسی بر او سجده نكرد بلكه فقط به او سلام میدادند و خدای تعالی نیز فرموده:
«فَإذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّموا علی أنفُسِكُمْ تَحِیَّهً مِنْ عِنْدَ اللهِ مُبارَكَهً طَیِّبَهً»[1]
یعنی: پس چون داخل خانهها شدید به یكدیگر سلام كنید، سلام و درودی كه نزد خداوند خوش است.»
از طرف دیگر به اتفاق ما وشما، سجده برای غیر خدا حرام است.»
پس از او پرسیدند: «چرا جسارت كردی و در كنار سلطان نشستی؟»
فرمود: «چون جای دیگری برای نشستن موجود نبود و از طرفی سلطان و غیر سلطان با هم مساویاند ولذا جسارتی به محضر سلطان نكردهام.»
از علامه پرسیدند: «چرا كفشهای خود را با خود داخل مجلس آوردی؟ هیچ آدم عاقلی در محضر سلطان چنین میكند؟»
علامه فرمود: «ترسیدم حنفیها آن را بدزدند همانطور كه ابوحنیفه نعلین رسول اكرم ـ صلیالله علیه و آله ـ را دزدید.»
ناگهان حنفیها برآشفتند و فریاد بر آوردند كه: «ابوحنیفه كجا و زمان پیامبر ـ صلیالله علیه و آله ـ كجا؟ تولد ابوحنیفه صد سال پس از وفات رسول اكرم ـ صلیالله علیه و آله ـ واقع شده است.»
علامه فرمود: «ببخشید، اشتباه كردم، لابد سارق نعلین رسول خدا ـ صلیالله علیه و آله ـ شافعی بوده است. این بار شافعیها برآشفتند كه شافعی در روز وفات ابوحنیفه به دنیا آمده است و دویست سال پس از رحلت رسول خدا ـ صلیالله علیه و آله ـ متولد شده است.
علاّمه گفت: «شاید كار مالك بوده است.»
مالكیها هم مثل حنفیها و شافعیها اعتراض و انكار كردند.
علامه فرمود: «پس قطعاً سارق، احمد بن حنبل بوده است.»
حنابله هم به انكار و تكذیب او پرداختند.
در این لحظه علامه(ره) رو به سلطان كرد و فرمود:
«ای سلطان، دانستی كه هیچ یك از رؤسای این مذاهب چهارگانه اهل سنت در زمان حیات رسول الله ـ صلیالله علیه و آله ـ و حتی صحابه آن حضرت حاضر نبودهاند، پس برگزیدن ابوحنیفه و مالك و شافعی و احمدبن حنبل بعنوان مجتهد و رئیس مذهب از بدعتهای ایشان است بطوری كه اگر یكی از خود این علما حاضر در مجلس، افضل و اعلم از این چهارتن باشد، به او اجازه و حق اینكه بر خلاف فتوای یكی از آن چهارتن فتوایی بدهد نمیدهند.»
در اینجا سلطان به حالت پرسش از اهل سنّت سؤال كرد: «آیا درست است كه هیچ یك از رؤسای مذاهب أربعه در زمان رسول خدا ـ صلیالله علیه و آله ـ و صحابه او نبودهاند؟»
علماء عامّه همگی گفتند: «آری نبودهاند.»
آنگاه علامه(ره) گفت: «ولی ما شیعه هستیم و پیروی میكنیم از أمیرالمؤمنین ـ علیهالسّلام ـ كه جان رسول الله ـ صلیالله علیه و آله ـ برادر، پسر عمّ و وصیّ اوست.»
سلطان چون متوجه حقانیّت مذهب علامه(ره) شد از او پرسید: «نظر شیعه درباره طلاق صادره از من چیست؟»
علامه(ره) فرمود: «آیا سلطان طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفر عادل جاری نموده است؟»
سلطان گفت: «نه»
علامه فرمود: «در این صورت طلاقی را كه سلطان جاری كرده است باطل میباشد، زیرا فاقد شرائط صحّت است.»
آنگاه سلطان بدست علامه به مذهب حقّه شیعه، مشرف شد، و به خطباء و حاكمان شهرها و سرزمینهای تحت سیطرهاش پیام فرستاد كه از این پس با نام ائمه دوازدهگانه ـ علیهمالسّلام ـ خطبه بخوانند و به نام ائمه اطهار، سكّه، ضرب كنند و نام ایشان را بر دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حضرات ائمه ـ علیهمالسّلام ـ بنگارند.
[1] . سوره نور آیه 61.
روضات الجنات جلد2، صفحة279
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب