پاسخ به:تایپو گرافی
پنج شنبه 21 خرداد 1388 12:13 PM
روانشناسي هنر يا مطالعه و بررسي هنر از لحاظ روانشناسي مانند فلسفه هنر و جامعهشناسي هنر يكي از مباحث و مقولات جمالشناسي است. اين مباحث بر اثر پيشرفت و توسعه دانش روانشناسي خصوصاً در سالهاي اخير نضج گرفته ، متخصصين عاليقدري يافته و در برخي از دانشكدههاي اروپا بصورت يكي از مواد تعليماتي در آمده است. موضوع آن مطالعه نفسانيات و حالات دروني هنرمند و هنرپيشه و هنرشناس و دوستدار زيبائي و هنريا « هنرپذير » است. روانشناسي هنر خصوصاً وقتي سودمند و آموزنده خواهدبود كه براي زيبائي وجود و ذات خارجي يا واقع و نفسالامري نشناسيم: در اينصورت موضوع (
Objet
) از اهميت و اعتبار و اولويت خواهد افتاد و تنها انفعالات و تأثيرات روحي (
Sujet
) مطمح نظر و مورد توجه قرار خواهند گرفت. بنابراين روانشناسي هنر من حيثالمجموع از نظرات كانت در زمينه جمالشناسي برخوردار است و بر روي اين اصل كه خاصيت و كيفيت هنري يك شيئي به مثابة ذات و جوهر و اصل خود آن شيئي نيست بلكه محصول فعاليت دماغي و رواني و در واقع حالتي است كه ما در برابر آن داريم تكيه دارد. پس اگر نتوان هنر و يا مسئله آفرينش هنري را به طريقي عيني شناخت تنها از راه شناخت نفسانيات و ما فيالضمير سازنده و پردازنده هنر و هنردوست و هنرشناس و نيز رابط واسطة آن دو ( فيالمثل نوازنده و خواننده و بازيگر: هنرپيشه ) و يا فروشنده آثار هنري ميتوان به رمز زيبائيپسندي و حساسيت در برابر جمال پي برد. مجمل كلام آنكه براي ادراك امر هنر و زيبائي بايد سه مسئله را بخصوص مورد مطالعه و دقت قرار داد:
نخست : خلق و آفرينش اثر هنري
Création
.
دوم : انفعالات و تأثرات بيننده و شنونده در قبال آثار هنري يا مسئله سير در هنر و يا هنرپذيري
Contemplation
.
سوم : عرضه داشتن و نمودن و نمايشدادن اثر هنري
Interprétation
و
exécution
كه به اعتباري نوعي تأويل و تعبير و تفسير يك اثر هنري است.
بدين ترتيب مطالعة حالات دروني هنرمند و هنردوست و هنرپيشه و شناخت نفسانيات آفرينندة اثر هنري و دوستداران آثار زيبا يا تدقيق و تفحص در شعور به جمال و ناظر به زيبائي ما را به حقيقت هنر و يا لااقل مسئله زيبائيپسندي رهنمون تواند بود. براي نيل به اين مقصود دقت در نفسانيات هنردوست به اندازة غور و حالات دروني هنرمند اهميت و ارزش دارد و در واقع مسئله سير در هنر و يا نظارة هنر Contemplation در متن اين بحث جاي ميگيرد چه بيننده و شنونده و خواننده اثري هنري به اعتبار آن را به سائقة ذوق و عواطف و عوالم خويش از نو ميآفريند و هنرمند نيز پيش از آنكه دست به كار آفرينش هنري زند خواسته و مطلوب و موضوع را به نحوي ميبيند و در آن چون ناظري سير ميكند. هنرمند و هنردوست در اين نقطه ديد و بينش هنري به يكديگر ميرسند.
اما روانشناسي هنر علم جمالشناسي نيست. جمالشناسي در باب زشت و زيبا بحث ، اظهار نظر و حكم و داوري ميكند ، به سنجش و ارزيابي زشتي و زيبائي ميپردازد و احكام و قضاوتهاي مربوط به اين دو را مورد بررسي و مداقه قرار ميدهد. پس هنرپيشه و هنرمند و هنردوست بيشتر از اين لحاظ كه به حكم و قضاوت و اظهارنظر ميپردازند و يا مورد حكم و قضاوت ( در اين مرحله خود مسئله هنر نيز مطرح است ) قرار ميگيرند مطمح نظر و مورد توجه جمالشناسياند. ( جمالشناسي مانند اخلاق و منطق كه به بررسي احكام مربوط به خيروشر و صحيحوسقيم ميپردازند علمي دستوري است يعني قادر به تعيين ارزش آثار هنري هست ولي از وضع قواعد و قوانين صريح و دقيق براي كار هنرمند و دوستدار هنر بيش از احكام موضوعه و نظرات موجود در زمينة هنر توجه ميكند.
روانشناسي هنر فلسفة هنر نيز نيست. فلسفة هنر بحث و اظهارنظر فلسفي و يا تعقل فلسفي در باب هنر است و بنابراين بحثي است كلي و پرشمول كه به هنر في حد ذاته و خصوصاً به مباني رواني آن توجه مستقيم ندارد. فلسفهاي است خاص به مثابة فلسفة تاريخ يا فلسفة اديان و مذاهب كه با تاريخ واقعي و خارجي و يا مذهب شخصي افراد چندان سروكار ندارند. حال آنكه روانشناسي هنر فقط به امور ذهني و محسوسات و نفسانيات هنرمند و هنردوست ناظر است و بالاخره روانشناسي هنر نه علم صنايع و هنرهاست و نه نقد هنري.
موضوع رشتة نخستين شناخت و تنظيم و اقامة قواعد و اصولي است كه در ايجاد آثار هنري بكار ميروند و در تمدنها و فرهنگها و اعصار مختلف صور گوناگون دارند. بدين سبب اين علم كمتر به جنبة انساني و يا نفساني قواعد و اصول فني و مباحث كل نظري كه در زمينه هنر مطرح ميسازد توجه دارد حال آنكه انفعالات و تأثرات و عكسالعملهاي روحي انسان عليالخصوص مطمح نظر و مورد عنايت روانشناسي هنر است.
نقد هنري نيز مطالعه و بررسي آثار هنري مشخص و معيني است بر مبناي اصول ( ذهني يا عيني ) و موافق با شيوة تحقيق و ارزيابي جمالشناسي مشخص و معيني و وجوه امتياز و اختلاف آن با روانشناسي هنر بارز و آشكار است. اما با وجود اينكه روانشناسي هنر با هيچيك از اين مباحث به تمام و كمال مخلوط نميشود تا اندازهاي با هر كدام از آنها در ميآميزد مثلاَ اگر منكر وجود خارجي و يا جنبه عيني نظام ارزشها بشويم جمالشناسي به روانشناسي هنر بدل خواهد شد و مبحث ما در مركز قلمرو و مطالعات مربوط به هنر ازجهات مختلف قرار خواهد
روش اساسي مطالعه و بررسي هنر از لحاظ روانشناسي كشف و شهود و درونبيني يا ادراك اشراقي است و همانطور كه پيش از ين مذكور افتاد مطالعة نفسانيات هنردوست و زيباپسند به اندازة شناخت روحيات خود هنرمند مهم و درخور اعتناست چه سير در هنر به اعتباري نوعي تفسير و تأويل رواني يك اثر هنري تواند بود. البته از طريق درونبيني فقط ميتوان به شعور ظاهر و خودآگاه ناظر پي برد اما روانشناسي هنر به كمك روانشناسي تجربي و روانكاوي از اين حد نيز ميگذرد و به مناطق عميقتري راه مييابد. Fechner ( پس از Wundt ) نخستينبار در سال 1871 روش تجربي را در زمينه جمالشناسي بكار برد. در اين خصوص بعداً سخن خواهيم گفت.
روانكاوي هنر نيز روش سودمند و ثمربخشي است كه امروزه حق اهليت يافته و بر كرسي قبول نشسته است. در اينجا بايد از تحقيقات فرويد و طرفداران او بخصوص ماريبوناپارت و شارلبودوئن و معارض عاليقدر وي يونگ بعنوان مثال ياد كرد ولي اين خود موضوع بحث جداگانهايست كه بعداً مشروحاً مطرح خواهيم كرد. مجمل كلام اينكه در مطالعه و بررسي هنر از لحاظ روانشناسي هنر بصورت فعاليت خلاقه و يا پديدهاي كه در نقطه تقاطع و التقاي سه جريان منبعث از هنردوست و هنرمند و هنرپيشه قرار دارد مورد دقت و تحقيق قرار ميگيرد. به اين مباحث سهگانه روانشناسي خود اثر هنري را نيز ميتوان افزود. در اينجا توضيحي لازم مينمايد:
مطالعه نفسانيات هنرمند و هنرپذير و هنرپيشه كاريست معقول و منطقي كه درآن جاي بحث نيست. اما چگونه ميتوان به روانشناسي اثري هنري پرداخت؟ چگونه و به چه علت واقعيتي خارجي نسبت به شعور و ذهن و سلوك آدمي ( مثلاً يك پرده نقاشي ، يك مجسمه و يا يك قطعة موسيقي ) ميتواند و بايد از لحاظ روانشناسي مورد مطالعه و مداقه قرار گيرد؟
بدينسبب كه اصولاً اثر هنري برخلاف شيئي متعلق به عالم محسوس خارجي ( فيزيكي ) از خلال شعور و يا براي شعور و ذهن انساني كه متوجه و ناظر به آن است واجد حقيقت و يا ارزشي هنري است. مجسمهاي شكسته و عتيق براي حيوان و يا از لحاظ ضوابط و روابط دنياي مادي و خارجي چيزي جز تودهاي بيشكل كه از تراكم مادهاي سخت و يا نرم پديد آمده نيست حال آنكه براي بينندهاي هنردوست و بصير معرف دنيائي لطف و زيبايي تواند بود. به عبارت ديگر برخي از مشخصات و عناصر اثر هنري اگر آن را به مثابة ساختهاي بگيريم كه هم با عالم محسوس خارجي مغايرت و تفاوت دارد و هم از آن بهرهمند است و رنگ و توشه و مايه ميگيرد و تأثير ميپذيرد در انسان ناظر ( هنگام نظارة آن ) و در هنرمند ( موقع ايجاد آن ) حالات نفساني خاصي پديد ميآورند. در روانشناسي اثر هنري اين مشخصات و عناصر كه بدون آنها هيچ اثري خلق و ايجاد نميتوان كرد مورد مطالعه قرار ميگيرند: مثلاً صوت ( Son ) ، وزن ( Rythme ) آهنگ ( ملودي ) و همنوائي ( Accord ) در موسيقي و دو بُعد ( طول و عرض ) در پردة نقاشي.