0

شعرهای دلتنگی

 
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:شعرهای دلتنگی
دوشنبه 31 فروردین 1388  8:17 AM

شيشه اي مي شكند...
يك نفر مي پرسد...چرا شيشه شكست؟
مادر مي گويد...شايد اين رفع بلاست .
يك نفر زمزمه كرد...باد سرد وحشي مثل يك كودك شيطان آمد. شيشه ي پنجره را زود شكست .
كاش امشب كه دلم مثل آن شيشه ي مغرور شكست، عابري خنده كنان مي آمد... تكه اي از آن را برمي داشت مرهمي بر دل تنگم مي شد ...
اما امشب ديدم ...
هيچ كس هيچ نگفت غصه ام را نشنيد ...
از خودم مي پرسم آيا ارزش قلب من از شيشه ي پنجره هم كمتر است؟
دل من سخت شكست اما ...
هيچ كس هيچ نگفت و نپرسيد چرا؟
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها