غم می چکد از آواز من
نم نم هاي باران پوستينم را تر مي
كنند
چه با ضرب مي زنند خود را
آرامشان كنيد ... چه شوقي
...
من هنوز اينجايم
...
منتظر او
...
در جستجوي نازمن
هر رهگذري نامم كرده است
...
عده اي ديوانه ام دانند
...
عده
اي الافم خوانند
...
بگذار خوش باشن ، هيچ نمي گويم
...
آخر آنان نمي
دانند اين كهنه راز من
آه باز شب آمد
...
شب آن كهنه آشناي من
...
آنكه مرا مجالي است از حرف مردم
...
اين تنها شاهد راز و نياز من
خشم مي گيرد تنم از حرفشان
...
لایق خشمم كاغذي و سازي
...
كاغذم پاره شد
...
از بس خشمم پاره شد سيم سازم
خفه ام
مكنيد
!!!
اگر طالب غمي خوشدل
!!!
گوش كن
...
غم مي چكد از
آواز من